پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٢٣
پیشنهاد
٠

چکشی جواب دادن: [عامیانه، کنایه ] محکم و قاطع پاسخ دادن، تند و برخورنده پاسخ دادن.

پیشنهاد
٠

چفت کردن دهان : [عامیانه، کنایه ] خاموش شدن، رازداری کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چفت و بست: [عامیانه، اصطلاح] قفل و زنجیر در یا صندوق.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چغل خور : [عامیانه، اصطلاح] سخن چین.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشه ؟ : [عامیانه، اصطلاح] او را چه شده ؟.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشمه آمدن: [عامیانه، اصطلاح] گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چشمه چشمه: [عامیانه، اصطلاح] سوراخ سوراخ، مشبک.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم و همچشمی : [عامیانه، کنایه ] رقابت.

پیشنهاد
١

چشم و گوش بسته : [عامیانه، کنایه ] بی تجربه و بی اطلاع.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم و گوش باز: [عامیانه، کنایه ] کسی که همه چیز را می فهمد، آگاه و با تجربه.

پیشنهاد
٠

چشم و گوش کسی را باز کردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم وزغ ن: [عامیانه، اصطلاح] گا. چشم ورقلمبیده.

پیشنهاد
٠

چشم و دل کسی دویدن: [عامیانه، کنایه ] حریص بودن.

پیشنهاد
٠

چشم ورقلمبیده : [عامیانه، اصطلاح] چشم بیرون زده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم و دل پاک : [عامیانه، کنایه ] کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند.

پیشنهاد
٠

چشم و دل دویدن: [عامیانه، کنایه ] چشم چرانی کردن، هوس رانی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم و چراغ: [عامیانه، اصطلاح] شخص مورد علاقه، محبوب.

پیشنهاد
٠

چشم و ابرو نازک کردن: [عامیانه، کنایه ] ناز و افاده کردن. کبر نمودن و افاده کردن و بی اعتنایی نشان دادن. در دیگران به تحقیر نظر افکندن. ناز کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم واسوخته: [عامیانه، اصطلاح] چشم برتافته.

پیشنهاد
٠

چشم و چار کسی را درآوردن : [عامیانه، کنایه ] بک کسی کینه ورزیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم و ابرو : [عامیانه، اصطلاح] زیبایی چهره.

پیشنهاد
٠

چشم و ابرو آمدن : [عامیانه، کنایه ] دلبری کردن، عشوه آمدن.

پیشنهاد
٠

چشم نداشتن برای دیدن کسی: [عامیانه، کنایه ] تحمل نکردن کسی، از کسی بدش آمدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم نم نمی : [عامیانه، اصطلاح] کسی که چشمش آب پس نمی دهد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چشمگیر : [عامیانه، اصطلاح] جالب توجه، با ارزش.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشمم روشن: [عامیانه، اصطلاح] از تو انتظار نداشتم.

پیشنهاد
٠

چشم نازک کردن: [عامیانه، کنایه ] ناز و افاده کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم گود شدن: [عامیانه، کنایه ] لاغر شدن.

پیشنهاد
٠

چشم کسی را دزدیدن: [عامیانه، کنایه ] هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن.

پیشنهاد
٠

چشم کسی راه کشیدن : [عامیانه، کنایه ] خیره ماندن به جایی و پلک نزدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم گرم کردن : [عامیانه، کنایه ] چرت زدن، اندکی خوابیدن.

پیشنهاد
٠

چشم کسی چهارتا شدن: [عامیانه، کنایه ] سخت تعجب کردن، انتظار شدید برد.

پیشنهاد
٠

چشم کسی را خون گرفتن : [عامیانه، کنایه ] سخت خشمگین شدن.

پیشنهاد
١

چشم، کرایه خواستن : [عامیانه، کنایه ] کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد.

پیشنهاد
٠

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن : [عامیانه، کنایه ] نگاه کردن و ندیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم کار کردن: [عامیانه، اصطلاح] دیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم ِ غربال : [عامیانه، اصطلاح] سوراخ های غربال.

پیشنهاد
١

چشم سفیدی کردن: [عامیانه، کنایه ] پر رویی کردن، گوش به حرف ندادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم سفید : [عامیانه، اصطلاح] گستاخ، حرف نشنو، پر رو.

پیشنهاد
٠

چشم زهره رفتن : [عامیانه، کنایه ] با خشم نگاه کردن.

پیشنهاد
٠

چشم زخم میرزا مهدی خانی : [عامیانه، ضرب المثل ] شکست بزرگ.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم زهره : [عامیانه، اصطلاح] ترس.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم زخم زدن : [عامیانه، کنایه ] چشم زدن، آسیب رساندن.

پیشنهاد
١

چشم را درویش کردن : [عامیانه، کنایه ] جلوی نگاه خود را گرفتن، نگاه نکردن.

پیشنهاد
٠

چشم روی هم گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] نادیده گرفتن، گذشت کردن.

پیشنهاد
٣

چشم را بستن و دهان را باز کردن : [عامیانه، کنایه ] با بی شرمی دشنام دادن.

پیشنهاد
٠

چشم را چهار کردن : [عامیانه، اصطلاح] دقت بسیار کردن، انتظار شدید بردن، تعجب زیاد کردن.

پیشنهاد
١

چشم دیدن کسی را نداشتن:: [عامیانه، کنایه ] تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن، از کسی بدش آمدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم دو دو زدن: [عامیانه، کنایه ] تکان تکان خوردن چشم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چشم دریده: [عامیانه، اصطلاح] خیره، درآمده.