afferent

/ˈæfərənt//ˈæfərənt/

معنی: توبر، توبرنده، نقل کننده، اوران
معانی دیگر: (زیست شناسی - اعصابی که احساس را به مغز می برند) آوران (در مقابل وابران: efferent)، در مورد عصب توبر، نقل کننده بدرون

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: bearing or leading toward a central organ or part, as nerves that conduct impulses to the spinal column or as veins that carry blood to the heart.

جمله های نمونه

1. afferent and efferent nerves
پی های آوران و وابران

2. afferent nerve
عصب آوران

3. Ablation of capsaicin sensitive afferent neurones was verified by a depletion of calcitonin gene related peptide from the gastric corpus wall.
[ترجمه گوگل]فرسایش نورون‌های آوران حساس به کپسایسین با کاهش پپتید مربوط به ژن کلسی‌تونین از دیواره جسم معده تأیید شد
[ترجمه ترگمان]ablation از neurones حساس capsaicin با کاهش ژن calcitonin به نام پپتید عصب gastric تایید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Important in the control of gait is the afferent input of the sensory nerves.
[ترجمه گوگل]مهم در کنترل راه رفتن، ورودی آوران اعصاب حسی است
[ترجمه ترگمان]مهم در کنترل راه رفتن، ورودی برنده اعصاب حسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The afferent projections of the orbital cortex were studied from telencephalon in rat.
[ترجمه گوگل]برآمدگی آوران قشر مداری از telencephalon در موش مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تصویر تو تو cortex از telencephalon موش صحرایی مطالعه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Results Afferent nerve discharge was increased after different dose of 5-HT and BK.
[ترجمه گوگل]ResultsAfferent تخلیه عصب آوران پس از دوزهای مختلف 5-HT و BK افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]نتایج تخلیه عصبی Afferent پس از دوزهای مختلف ۵ - حزب التحریر و بوتون قرقیزستان افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tetanic stimulation of the afferent fiber evoked after - inhibition of the A δ DRR for various lengths of time.
[ترجمه گوگل]تحریک کزاز از فیبر آوران پس از - مهار A δ DRR برای طول های مختلف برانگیخته شده است
[ترجمه ترگمان]تحریک Tetanic فیبر برنده پس از مهار یک δ DRR برای طول زمان مختلف مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The afferent projections of the orbital cortex were studied from telencephalon in rat. Methods: HRP retrograde tracing technique.
[ترجمه گوگل]برآمدگی آوران قشر مداری از telencephalon در موش مورد مطالعه قرار گرفت روش ها: روش ردیابی رتروگراد HRP
[ترجمه ترگمان]تصویر تو تو cortex از telencephalon موش صحرایی مطالعه شد روش ها: تکنیک ردیابی حرکت واپس رونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Afferent loop syndrome is an uncommon complication of gastroenterostomy reconstruction after gastrectomy and is easily mistaken for simple acute pancreatitis without urgent surgical indication.
[ترجمه گوگل]سندرم حلقه آوران یک عارضه غیر معمول در بازسازی گاستروآنتروستومی پس از گاسترکتومی است و به راحتی با پانکراتیت حاد ساده و بدون اندیکاسیون جراحی فوری اشتباه گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]سندرم حلقه Afferent یک پیچیدگی غیرمعمول برای بازسازی gastroenterostomy پس از gastrectomy است و به راحتی برای pancreatitis حاد سریع بدون نشانه عمل جراحی اشتباه گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The afferent nerve fibers were excited possibly belong to the different functional groups. Excitation of each group of fibers will cause algesia or analgesia respectively.
[ترجمه گوگل]رشته‌های عصبی آوران برانگیخته شدند و احتمالاً به گروه‌های عملکردی مختلف تعلق دارند تحریک هر گروه از الیاف به ترتیب باعث آلژزی یا بی دردی می شود
[ترجمه ترگمان]رشته های عصبی تو برنده احتمالا متعلق به گروه های عملکردی مختلف بودند Excitation هر گروه از فیبرها به ترتیب algesia یا analgesia می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective To observe the effect of inosine on afferent discharge of muscle spindle.
[ترجمه گوگل]هدف: مشاهده اثر اینوزین بر ترشحات آوران دوک عضلانی
[ترجمه ترگمان]هدف مشاهده اثر of بر روی تخلیه afferent ماهیچه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This paper discusses the effect of cordycepin on afferent discharge of muscle spindle.
[ترجمه گوگل]این مقاله تاثیر کوردی سپین را بر تخلیه آوران دوک عضلانی مورد بحث قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله اثر of بر روی تخلیه afferent ماهیچه را مورد بحث قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Under normal conditions some catecholaminergic fibers innervate primary afferent neurons and there is no significant functional communication between sympathetic fibers and sensory neurons.
[ترجمه گوگل]در شرایط عادی برخی از فیبرهای کاتکول آمینرژیک نورون های آوران اولیه را عصب دهی می کنند و هیچ ارتباط عملکردی قابل توجهی بین فیبرهای سمپاتیک و نورون های حسی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]تحت شرایط نرمال برخی از فیبرها به نورون های برنده اصلی تقسیم می شوند و هیچ ارتباط عملکردی قابل توجهی بین فیبرها و نورون های حسی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. CONCLUSION: The pulp vitality testing excited the afferent nerve fibers in the pulp only, while the EDA excited the afferent nerve fibers not only in the pulp but also in the gingiva.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: تست حیاتی پالپ تنها رشته‌های عصبی آوران را در پالپ تحریک می‌کند، در حالی که EDA رشته‌های عصبی آوران را نه تنها در پالپ بلکه در لثه نیز تحریک می‌کند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: آزمون نیروی حیاتی خمیر کاغذ تنها فیبرهای عصبی تو برنده را به هیجان می آورد، در حالی که the رشته های عصبی تو برنده را نه تنها در خمیر بلکه در خمیر دندان به هیجان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توبر (صفت)
afferent

تو برنده (صفت)
afferent

نقل کننده (صفت)
afferent

اوران (صفت)
afferent

انگلیسی به انگلیسی

• (physiology) bringing inward toward a central part (as in afferent nerves)

پیشنهاد کاربران

Afferent: آوران
مثال: afferent arteriole به معنای سرخرگ آوران است که جزو شبکه مویرگی گلومرول است.
مثال دیگر afferent division است که به معنای بخش حسی ( آوران پیام به دستگاه عصبی مرکزی است ) در دستگاه عصبی محیطی است
✔️ توضیح و تفسیر مثال انگلیسی: carrying toward a point
◀️ توضیح و تفسیر انگلیسی: nerves that convey impulses from sense organs
◀️ توضیح و تفسیر انگلیسی: carrying toward a point
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : af/fer/ent ✅ تلفظ واژه: AF - er - ent ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: آوران: نزدیک کننده و انتقال دهنده به یک نقطه ی خاص ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) : -
[پزشکی] آوران: نزدیک کننده و انتقال دهنده به یک نقطه ی خاص
نورون آوران
عصب حسی
آوران

بپرس