پیشنهادهای مصیب مهرآشیان مسکنی (١,٥٧٨)
کسیکه با اکراه به دوستان نگاه میکند و آنها را با محبت نمی نگرد
زن و مردی که با کراهت به هم نگاه میکنند و همدیگر را قبول نمی کنند
گوسفندی که نمیتوان بره و بزغاله ای را به او به فرزندی بقبولانیم و سخت حساس است و بچه غیر بچه خود را از خود می راند
گوسفندی که بچه خود را نمی پذیرد و اورا از خود دور میکند
کسیکه راه حل مناقشه را می پذیرد
دشمن اهل مذاکره
کسیکه با نصیحت رام میشود
نرم و عطوفت پذیر
ادم لجوج و بحاث
کسیکه به هیچ اصولی پایبند نیست و فقد به فکر و اندیشه خود حال اگر به زیانش باشد پایدار است
قبیله ای که همخوانی فرهنگی ندارند ولی با انداختن ریگ اوسی در مبع آب شربشان باز هم جذب گروه غیر فرهنگی خود نشده اند
گروهی که با دعاو جادوی اوسی رام نشده اند
زن و مردی که با اوسی شیاد مهربان نشده اند و اختلافشان ادامه دارد
کسیکه با شیادی و اب اوسی بیماریش خوب نمیشود
کسیکه گول شیادی میخورد و اب اوسی اورا میخورد
اوسی =آب سی است حقه شیادی است که بر سکه یا ریگی یا انگشتری با ورد پیر و قطبالدین یا بزرگ و شیخ قبیله یا شیادی ناشناس سی پوف از نفس کثیف خود را بر ان ...
ناوردار=امتناع از کاری و یا خواسته گروهی و با نابردار تفاوت معنی دارد مثلا گروه یا تا دسته ای که گول تبلیغات نمی خورند میگویند تبلیغ وردار نیستند
ناوردار=نابردار است که بردار غلط است و وردار درست است چون قرار نیست که باری را بلند کند و بردارد بلکه پند وردار نیست اوسی بموردار نیست خوصیه وردار نی ...
بهترین قورمه سنتی است چون دو یا سه بره سرقوسی ( اول آبانماهی ) علاوه بر شیر مادر خود بر یک یا دو گوسفند بره مرده دیگر اورا خوردار که ما بردار میگوییم ...
همان بره شیرخوار کمتر از ششماهه است ودر هیکل مثل بره یکساله نمود دارد
بِررَجه=همان بررژه به گفتمان خراسانی است که ژ معرب شده و جیم گردیده نگاه به بررژه شود
همان برّرجه معرب است خانه عرب ویران شود که در هر واژه که ناتوان بوده ما را به سوی لحن کثیف خود سوق داده مثلا خوزستان عزیز ما که از حومه تیسفون پایتخت ...
بره سرقوسی گوسفند را ماه حوت و حمل بررژه میگویند قوس ابان ماه است حوت اسفند وحمل فروردین است
بره کمتراز ششماه عمر و بیشتر از سه ماهه و درشت هیکل فکر کنم شیر شرژه از این نام اشتقاق گرفته چون نو جوان هم جوان شرژه میگویند که در بعضی جاهای خراسان ...
مالک کسی که در کشور خود اراضی دارد و چون زمین کشور دوست داشتنی است به او مالک گفته اند یعنی در ملیت خود سهم دارد
مولا سرپرست ملت سید ملت رهبر ملت دوست ملت
ملیت=انچه با عشق و علاقه از تمدن و تجرله ملت و کشور خود اندوخته است
ملک مثل علیک است یعنی بر تو پس ملت بر تو باد ای ملک که صاحب ملتی هستی
موالی دوستان یک کشور
مولانا کسی که با سواد ملت خود است و اورا دوست دارند
کسی که تمدن و فرهنگ از ملت خود با عشق و محبت و دوستی فراگرفت
موالیان مرز کسانی که از ملیت و مرز و ملت و مَلِک و مُلک و موالی متوالی هم که از همین خانه است برویم متوالی یعنی مولودی که پشت به پشت از یک ملت متولد ...
انچه منسوب به ملت است اگر بخواهیم ریشه این واژه را پیدا کنیم باید به سراغ موالی که هم دوست است و هم نگهبان و مولا و ملا و مولانا برویم
خطرناک و سهمگین
با خطر روبرو شدن
خود را به خطر انداختن
جسد
پیکر بیجان
جسد جان باخته
حذف کردن چیز های غیر ضروری
بخار و گازی که از موتور های توربو جت و موتور های توربو شارژر تولیدمی شود
بخار و کاز حاصله از باتلاق
نوعی نگهداری کره در قدیم داخل مشک ماست مانند انار گلوله گلوله در وسط مشک در زمانی که یخچال نبود برای مهمان ها نگهداری میشد شاید نام مسکه از این عمل ه ...
مِسکَه =در اصل کره تلمب سنتی و مشک ماست و دوغ است امام به انواع کره های صنعتی هم گفته میشود
باید مشکه باشد یعنی از روی مشک ماست زده شده گرفته شده است
کره ای که از روی مسک یا مشک که همان تلمب ماست است میگیرند
مسک شادن باید مشک شادن باشد که مرور ایام انرا مسک نموده است
مَسکِ شادن=پوست سلاخی شده بره آهو مرغوبترین پوست برای ساز های کوبه ای مانند دف و تنبک و طبل و دهل می باشد
شادن=بره آهوی زیر یکسال و از ششماه عمر بیشتر که دارد شادن میگویند
فنی در کشتی که مخصوص ایران است و کشتی گیر مانند کسی که بار سنگین شتر را به روی شانه میبرد و با یک حرکت بلند شدن اورا بر زمین می اندازد این فن از قدیم ...