پیشنهادهای مصیب مهرآشیان مسکنی (١,٤٩٧)
سنسکریت را میتوان مادر تمدن بشری ومادر تمام زبان های زنده جهان نامید چون در تمام آنها یا تشریک مساعی دارد یا ریشه اساطیری دارد
میز تحریر و میز آزادی اندیشه حکایت جالب فرودگاه فرانکفورت آلمان را گیاهتن وحشی محاصره کرده بودند میز تحریر برای مهندسین و کارشناسان گذاشت یک مهندس چو ...
میزتحریر یا میز آزادی پیشنهادات اهل فن و افکار افراد مجرب و با تجربه میز فرضیه های آزاد
میزی در انجمن های علمی وغیرعلمی شورا ها و هیئت مدیره ها که طرح هرگونه پیشنهاد اعضا خصوصا پیشنهاد افراد مجرب در پشت آن آزاد است
بیمار انزوله حق ملاقات با هیچ احدی ختی با پزشکان و پرستاران عمومی ندارند و کادرپزشکی ویژه با لباس مخصوص از او عیادت میکنند . تب کریمه چند سال پیش دکت ...
انزوله با مراقبت های خصوصی متفاوت است چون در مراقبت های ویژه بیمار ممنوع الملاقات نیست ولی در انزوله حتی پزشک و پرستاران خاص حق سر کشی از بیمار را دا ...
جدا نگهداری بیمار که بیماری مسری مانند کرونا یا وبا یا سارس یا پنومونی که انواع و اقسام خاصی دارد که کرونا و سارس و دیگر آنفولانزا های دیگرکه از پنو ...
میز آزاد برای نوشتن پیشنهادات فنی و علمی در کنفرانس خدا گواه است که معنی این را اگر از نمایندگان و وزیران فاسد همین دوره و دوره های قبل بپرسیم بلد نی ...
میز کنفرانس خبرگان دین و عمران و آفند برای موضوعات خاص هرگونه اظهار نظر اهل من آزاد و قابل بر رسی است
میز جلسه و کنفرانس که در ان اظهار نظر مجَلِسینی که در پشت ان جلوس کرده اند آزاد است
میزتحریر=میز گرد حرّیت جلسه ای وای بر این فرهنگستان که معنی میز تحریر را نمیداند
بره ای که بر بز وردار شده وبز او را به فرزندی قبول کرده است
بزغاله ای که فرزندی میش قبول کرده و با مهر اورا شیر میدهد لذا میش خیلی سر سخت تر از بز بچه دیگری را خصوصا بزغاله را به فرزندی می پزیرد
گوسفندی که بره و یا بزغاله دیگری را پذیرا شده و با نهر او را شیر میدهد
گوسفندی که بره خود را که بد بو کرده بود و او را نمی پذیرفت کنون اورا قبول کرد و با مهر او راپذیرا گشت
خواسته ما را پذیرا شد
ملاین و معطوف گشت
مجلسی که دولتی را از اکراه یا تحمیلی قبول نموده و هیچ یک را ور نمی گنجد و با انها ناورداری می ورزد. این است که میگویم وردار اصلا معنی بر دار را نمی د ...
رئیس دولتی که وزیران تحمیلی دارد و آنها را اصلا به مشاوره نمیخواند
کسیکه با اکراه به دوستان نگاه میکند و آنها را با محبت نمی نگرد
زن و مردی که با کراهت به هم نگاه میکنند و همدیگر را قبول نمی کنند
گوسفندی که نمیتوان بره و بزغاله ای را به او به فرزندی بقبولانیم و سخت حساس است و بچه غیر بچه خود را از خود می راند
گوسفندی که بچه خود را نمی پذیرد و اورا از خود دور میکند
کسیکه راه حل مناقشه را می پذیرد
دشمن اهل مذاکره
کسیکه با نصیحت رام میشود
نرم و عطوفت پذیر
ادم لجوج و بحاث
کسیکه به هیچ اصولی پایبند نیست و فقد به فکر و اندیشه خود حال اگر به زیانش باشد پایدار است
قبیله ای که همخوانی فرهنگی ندارند ولی با انداختن ریگ اوسی در مبع آب شربشان باز هم جذب گروه غیر فرهنگی خود نشده اند
گروهی که با دعاو جادوی اوسی رام نشده اند
زن و مردی که با اوسی شیاد مهربان نشده اند و اختلافشان ادامه دارد
کسیکه با شیادی و اب اوسی بیماریش خوب نمیشود
کسیکه گول شیادی میخورد و اب اوسی اورا میخورد
اوسی =آب سی است حقه شیادی است که بر سکه یا ریگی یا انگشتری با ورد پیر و قطبالدین یا بزرگ و شیخ قبیله یا شیادی ناشناس سی پوف از نفس کثیف خود را بر ان ...
ناوردار=امتناع از کاری و یا خواسته گروهی و با نابردار تفاوت معنی دارد مثلا گروه یا تا دسته ای که گول تبلیغات نمی خورند میگویند تبلیغ وردار نیستند
ناوردار=نابردار است که بردار غلط است و وردار درست است چون قرار نیست که باری را بلند کند و بردارد بلکه پند وردار نیست اوسی بموردار نیست خوصیه وردار نی ...
بهترین قورمه سنتی است چون دو یا سه بره سرقوسی ( اول آبانماهی ) علاوه بر شیر مادر خود بر یک یا دو گوسفند بره مرده دیگر اورا خوردار که ما بردار میگوییم ...
همان بره شیرخوار کمتر از ششماهه است ودر هیکل مثل بره یکساله نمود دارد
بِررَجه=همان بررژه به گفتمان خراسانی است که ژ معرب شده و جیم گردیده نگاه به بررژه شود
همان برّرجه معرب است خانه عرب ویران شود که در هر واژه که ناتوان بوده ما را به سوی لحن کثیف خود سوق داده مثلا خوزستان عزیز ما که از حومه تیسفون پایتخت ...
بره سرقوسی گوسفند را ماه حوت و حمل بررژه میگویند قوس ابان ماه است حوت اسفند وحمل فروردین است
بره کمتراز ششماه عمر و بیشتر از سه ماهه و درشت هیکل فکر کنم شیر شرژه از این نام اشتقاق گرفته چون نو جوان هم جوان شرژه میگویند که در بعضی جاهای خراسان ...
مالک کسی که در کشور خود اراضی دارد و چون زمین کشور دوست داشتنی است به او مالک گفته اند یعنی در ملیت خود سهم دارد
مولا سرپرست ملت سید ملت رهبر ملت دوست ملت
ملیت=انچه با عشق و علاقه از تمدن و تجرله ملت و کشور خود اندوخته است
ملک مثل علیک است یعنی بر تو پس ملت بر تو باد ای ملک که صاحب ملتی هستی
موالی دوستان یک کشور
مولانا کسی که با سواد ملت خود است و اورا دوست دارند
کسی که تمدن و فرهنگ از ملت خود با عشق و محبت و دوستی فراگرفت