پیشنهادهای زینب نیازی پور (٥٨٤)
هُوم می، home me, ( هُم، میی ) ، در زبان لکی با سکون حرف میم یعنی : ۱. شمارش ، سر کردن تعداد گله گوسفند ۲. حضور غیاب ۳. همراهی کردن بره های ناتوان بر ...
پَشُوم، pashom, ( پَ، شُوم ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. ورم ناشی از زخم یا شکستگی مطلق ورم ۲. در اصلاح گویش لری بروجردی پَ شُوم یعنی: پس شام ، پَ شوم کرد ...
بِهی، behi, ( بِ، هی ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. منو ببین، ببین ، مرا بنگر۲. اجازه بده ، فرصت بده
نِیه نِیه، nay, nay, ( نِیه ، نِیه ) در زبان لکی یعنی: ۱. من رو ببین ، ببینید ۲. توجه کنید ، حواست رو جمع کن ، گوش کن
گُنِّک، gonek, ( گُن، نِک ) ، در زبان لکی یعنی: چونه خمیر که به شکل دایره درست می کنند و روی اون رو با پارچه می پوشانند و نوبتی با وردنه صاف می کنه ب ...
گِرّکُّو، gerekoo, ( گِرِک، کُو ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. بچه بهانه گیر که مدام گریه می کنه و به هیچ چیز راضی نمیشه ، ۲. وابسته
گَد، gad, ( گَد ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. بز یا گاو بدون شاخ ، ۲. بدون نیرو و توان ۳. بدون موی روی سر
گُش بَن، gosh ban, ( گُوش، بَن ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. قفل ۲. نخ مخصوص برای بستن در توبره و همیان و گونی و مشک که دور در پیچیده میشه و مانع ریختن مح ...
هِرِ هُوف، herehof, ( هِر، هُوف ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. ادعای دروغ ، پهلوون پنبه، ۲. پوست باد شده وقتی بادش خالی میشه و مشخص میشه همش باد بود و واقع ...
وال وَل، Val vel, ( وال، وَل ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. صدای بزغاله ها و بره ها، صدای ناجور بزها
مِنّال، menal, ( مِن، نال ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. بچه ، فرزند
گال اُو روُ، galoroo, ( گال، اُ، رُو ) در زبان لکی یعنی: ۱. همهمه ، داد و قال ، قیل و قال ، گفت و شنود
اِیم دال، eimdal, ( اِیم ، دال ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. باقی حرفت یا کار یا . . . ، آخر حرف یا کار ، نتیجه گیری و خلاصه کلام۲. در برخی جاها یعنی شکر ...
ایی سَنگَه، eisangah, ( ایی، سَن، گهَ ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. الان بگو، در حال حاضر حرفت رو بزن ، 2. , مخلص و ختم کلام
گِرَک، gerak, ( گِ، رَک ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. سرحال ، سالم ، خوب ، ۲. صحیح و سالم و خوشحال ، حالت ثابت اخلاق و رفتار شخص ، میزان
ویردار، virdar, ( ویر، دار ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. مواظبت کردن ، پرستاری کردند. نگهبانی کردن ، پاسداری کردن ، حفظ کردن ، عمل آوردن
سِرَّهَ، Sarah, ( سِر، رَه ) در زبان لکی یعنی:۱. کود حیوانی سوخته ، کود پوسیده و خاک مرغوب ، انباشه شدن کودها روی هم به مدت چند ماه و چند سال
, ( سُو، ییک ) در زبان لکی یعنی : ۱. گوشه خانه ، زاویه های خانه ، گوشه هر جا و مکان ، ۲. حاشیه فرش و لباس و . . . گوشه هر چیز
سِس، ses, ( سِس ) در زبان لکی یعنی: ۱. سست ، شل ، ۲. کم جون
سِت، set, ( سِت ) در زبان لکی یعنی: ۱. سوختن ، شعله ور شدن ، ۲. خاکستر شدن ، از بین رفتن ، ۳. بیرون رفتن از بازی، حذف شدن
ساعَقل، saaghel, ( سا، عَقل ) در زبان لکی یعنی: ۱. بی عقل ، دیوانه ، کم عقل ، کم فهم
خَس، khas, ( خَس ) در زبان لکی یعنی: ۱. غلیظ کردن ، قوام آوردن دوغ یا آش یا مواد غذایی بر اثر پخت وپز و اصطلاح خَسا بی ، خَسِم کرد یعنی: آماده کردم و ...
مَس، Mas, ( مَس ) در زبان لکی یعنی:۱. چاق ، گردن کلفت ، ۲. سیر ، ثروتمند ، متمول
نَس، Nas, ( نَس ) در زبان لکی یعنی: ۱. نحس ، نامبارک ، ۲. بد قدم ، بد یمن
قُرینجِک ، ghrinjek, ( قُرین، جِک ) در زبان لکی یعنی: ۱. نیشگون ، وشگون ، فشار دادن پوست با ناخن انگشت شصت و اشاره ۲. کشیدن پوست لُپ برای باور ماجرا ...
شِراقَّه، shraghah, ( شِراق، قَه ) در زبان لکی یعنی: ۱. صدای مهیب از برخورد دو چیز مثل ابرها ، درب منزل یا . . . ۲. سیلی محکم زدن به صورت کسی
شِریقَّه، shrighah, ( شِریق، قَه ) در زبان لکی یعنی: ۱. صدای غرش مهیب و ترسناک ابرها و هر چیز دیگر یا صدای غرش هواپیماهای جنگی و . . .
تَش بِریق، tash brigh, ( تَش، بِریق ) در زبان لکی یعنی: ۱. رعد و برق ، غرش ابرها با رعد و برق ۲. سیلی و ضربه محکم و اصطلاح تش بِریق اِ نوم رو دا یعنی ...
رُولَه، rolah, ( رُو، لَه ) در زبان لکی یعنی: ۱. فرزندم، از دو قسم رو به معنی فرزند و له یعنی مال من ، بچه من
هَیُورکی، hayourki, ( هَیُور، کی ) در زبان لکی یعنی: ۱. گهواره اطفال که از جنس آهنی و چوبی ساخته میشه، در برخی مواقع معمولاً کوچ نشین هابا پارچه و طن ...
سُوسَهَ ، sosah ( سُو، سَه ) در زبان لکی یعنی : ۱. دنبال ، پیگیری، ۲. جستجو و تفحص در مورد کار با موضوع و . . . کند و کاو در مورد چیزی ، ۳. تحقیق و ب ...
خوش نور، khosh door, ( خُوش، نُور ) در زبان لکی یعنی: ۱. خوش چهره ، خوش سیما ، نورانی ، خوش بر و رو
مِی هُر، mey hooray, ( مِی، هُر ) در زبان لکی یعنی: ۱. گردن کلفت ، قوی و سرحال ۲. کسی که از شدت ثروت و مال و مکنت متمکن هست، متمول
زُون زُر، zonzor, ( زُون، زُر ) یعنی: ۱. کسی که سرعت تکلم بالایی دارد بلبل زبان ، حاضر جواب ، کسی که تند حرف میزنه و فهم کلامش سخت شده
کَژُاواَ، cazhooah, ( کَژ، اُوه ) ، در زبان لکی یعنی، ۱. توری نازک صورت عروس، توری نازک که در مراسمات ازجمله حجله عروس برای جلوگیری از پشه و . . استف ...
هیمَه، himah, ( هی ، مَه ) ، در زبان لکی یعنی: ما در برخی گویش ها ایمهَ نیز تلفظ می شود
هُو مَّه ، hoemah, ( هُوم، مَه ) در زبان لکی با سکون حرف میم یعنی: شما
گیژ اُو، gizhoo, ( گیژ، اُو ) در زبان لکی یعنی: ۱. گرداب، جایی که آب می چرخه
گُویژ، gooiezh, ( گُو، ییژ ) ، گُوریچ ، گیژ ، در زبان لکی و لری یعنی: غالباً زالزالک قرمز نوع آبی که تک هسته ای در نواحی غرب ایران و در مناطق جنگلی ب ...
کَژ ، cazh, ( کَژ ) در زبان لکی یعنی:۱. کج ، ناموزون و نامرتب ۲. دارای انحنا ، راه کج
کُولمَهَ، colmah, ( کُول، مَه ) ، با سکون روی حرف لام در زبان لکی یعنی: ۱. کنج ، گوشه ۲. حاشیه جایی یا لباس یا . .
کُوی یُونَه، coyonah, ( کُی ، یونَه ) در زبان لکی یعنی: ۱. خانه کوچک و محقر که از گل و کاه و چوب و سقف چوبی تشکیل می شود و دیوارها با سنگ و گل چیده ش ...
گیژدِنگ، gizhdeng, ( گیژ ، دِنگ ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. لولای درب منزل ، ۲. ریشه ، بیخ و بن
وِژِم ، wezhem, ( وِ، ژِم ) در زبان لکی یعنی: خودم وِژِت: خودت ، وِژِمون : خودمان، وِژِتون: خودتان،
بیزَّه، bizah, ( بیز، زَه ) ، در زبان لکی یعنی: ۱. ویار خانم باردار درمورد خوراکی ها و رنگها و بوی عطر و . . . . ، ۲. هر چیزی که دل انسان دوست داشته ...
هُوونَه ، honah, ( هُ و ، نَ ه ) در زبان لکی یعنی : ۱. این طور ، این جوری ، به نحو ، به مدل ، با این طرز ، به این روش ، با این شگرد ، فن و غیره که د ...
چِز، chez, ( چِ، ز ) در زبان لکی یعنی:۱. چوبی که به دوک نخ ریس متصل است و محل انباشت نخ های بافته شده است، و به هر واحد نخ پشم ریسی که دور دوک کامل م ...
کُییز، koiz, ( کُ، یّ، ز ) در زبان لکی یعنی:۱. قاچ کردن ، بریدن ۲. شکستن ، تکه تکه کردن ، قطعه جدا شده از هندوانه یا . . .
چَچ، chach, ( چَ، چ ) در زبان لکی یعنی: ۱. دست به زبان عامیانه کودکانه خطاب دست انسان را چچ گویند ، دست کوچک کودکان
دِچ، dech, ( د ِ، چ ) در زبان لکی یعنی: ۱. بلندی نوک کوهها ، جاهای صعب العبور و بلند ۲. بر آمدگی ، تیزی و ناهمواری سطح چیزی در مورد زخم یا . . . ۳. ب ...