پیشنهادهای زینب نیازی پور (٥٠٠)
اَیاتِر، ayater, در زبان لکی یعنی: ایسهَ پیر بیمه َ اُوردِمهَ ریش ژنی َ موشِن ایاتِر بنیش الان، در حال حاضر ، من دیگه پیر شدم و بد ریخت شدم زنها من ر ...
سَرین، sarin, در زبان لکی یعنی: بالای سر و بالای هر چیز در مویه لکی آمده: خوشال و سنگیی ها وَسرینت گوش مهِ اَ دَنگ و گزهَ دَرینت یعنی خوش به حال سن ...
هُور hoor, در زبان لکی یعنی : پایین و حد پایین اهور ائره مای ی کراس کَژی می بلند کردی چو کُوگ مَرژی از پایین داره میاد ی کسی که لباسش برق میزنه گرد ...
آز دَسِ اُو پام ، AZ Das o Pam, در زبان لکی یعنی: ۱. جریان یافتن خون توی رگها ۲. برگشت جون دوباره به بدن ۳. این جمله بیشتر برای قربان صدقه رفتن بچه ه ...
نِم ، nem, در زبان لکی یعنی: ۱. نَم زدن ، نمناک بودن، خیس بودن جزئی، ۲. یعنی خم شدن و کوتاه کردن کم و نِماز هم یعنی رکوع و خم کردن کمر از نم و از خم ...
نِمَیُو، nemayou, در زبان لکی یعنی: درست نمیشه، نمیشه، و در شعر زیر هم آمده: نمم چهَ بِکَم کارِم چی ژَدس مینام شِکسته نِمَیُو پیوست نمیدونم چکار کنم ...
کِلَک، kelak, در زبان لکی یعنی:۱. دیوارهایی از سنگ که اطراف باغ و اطراف مزرعه و چادر کوچ نشینان چیده شده ، دیوار سنگی بدون ملاط برای نظم به محوطه اطر ...
چِینهَ، khinah, در زبان لکی یعنی: ۱. دیوار ی که با سنگ مرتب شده ، دیوار سنگ چین و مترادف کِلَک می باشد۲. به معنی چیه؟؟ ، چطوریه ، آن چیست
نُوعَن ، noan, در زبان لکی یعنی: بالشک مخصوص برای نانوایی که داخل آن را با پنبه یا پشم گوسفند پر می کنند و برای جلوگیری از حرارت و آسیب دست نانوا برا ...
شاطَه، shatah, در زبان لکی یعنی: نان تنوری نازک، نان
سِس ، ses, در زبان لکی یعنی: سست و ناتوان و شل ، وارفته و در ضرب المثل : سختِت گِه گِرت سِسَ مای سِس ات گه ِ گِرت هُو نمای یعنی سخت که گرفتی سست می ...
بی آز ، beaz, در زبان لکی یعنی:۱. بی جون، کم توان ، نحیف و معادل نزار در فارسی
بیکِش ، bikes, در زبان لکی یعنی :۱. ساکت بی صدا، ۲. بدون سر و صدا ، در سکوت
اَفِلیس، afelic, در زبان لکی یعنی:۱. لخت ۲. بی حجاب ، بی حیا ، بی پروا ، کسی که هیچ چیزی براش ارزش نداره۳. و اگر بگن کسی فلانی رو اَفِلیس کرد برخی مو ...
تیتَرمُون ، titarmon, در زبان لکی یعنی: ۱. نیم وجبی، ۲. عقب مانده، کوتوله ، بد ریخت ، بد قواره
در زبان لکی یعنی : گِیار: برگرد گِیارم: من برگردم گِیاریمن:داریم بر می گردیم گِیارینون:دارید بر می گردید ها گِیا ماریمن:الان داریم بر می گردیم
گُورجه, gorjah, در زبان لکی یعنی: گوجه فرنگی، انواع گوجه
حَسل، hasal, در زبان لکی یعنی: عسل
بامجُون , در زبان لکی یعنی: بادمجان
گُنج در زبان لکی یعنی: زنبور که شامل گُنج حسل : و گُنج کافِری: زنبور قرمز نیش دار با کله زرد نیش اون زهر بیشتری داره و خطرناک هست و گنج زرده: که کل ب ...
یُونَه، yonah, در زبان لکی یعنی: لانه ، خانه پرندگان و حشرات و . . .
مالگَه، malgah, در زبان لکی یعنی: خانه جدید و این کلمه از دو جزء مال به معنی خانه گه یعنی جایی که خانه ساخته شده
دار هَلُونَه، dar halonah, در زبان لکی یعنی: درختچه کوچکی که اغلب با برگهای پنجه ای شکل و میوه هایی به شکل گیلاس با اندازه ای کوچک که وقتی میوه سیاه ...
دار قُلِنگ، در زبان لکی یعنی: درخت بنه ، پسته وحشی، که میوه های خوش طعم و بو داره که در اکثر نقاط غرب ایران و نواحی جنوب غرب هم رشد می کنه و بیشتر تو ...
کال، kal، در زبان لکی یعنی: ۱. نارس و نرسیده ۲. رنگ قهوه ای
رَت دائن ، در زبان لکی یعنی : ۱. از دست دادن حالت تعادل ، زمین خوردن در اثر ضعف یا . . .
مِلاس، melas، در زبان لکی یعنی: ۱. بی جون ، کم جون ۲. مظلوم ، ۳. پژمرده ، ژولیده ، چرکیده ۴. کسی که خودش رو به موش مردگی بزنه و تظاهر به ضعف کنه
بی گُیون ، در زبان لکی یعنی: ۱. بی جون، کم جون ، ۲. در آستانه مرگ
یاغَه، yagah، در زبان لکی یعنی:۱. سقوط در آن ضعف ، ۲. افتادن در اثر ضعف و گرسنگی یا بیماری۳. کسی که بر اثر ضعف حالت تعادل نداره و مدام زمین می خوره و ...
گُنِِک در زبان لکی یعنی: چُونه خمیر ، خمیر گلوله شده بعد از آماده شدن برای صاف شدن با وردنه
بازِن، bazen در زبان لکی یعنی: سوراخی که برای خارج شدن دود و حرارت اضافی تنور مورب درست می کنند و برای اینکه تنور سرد نشه موقع پخت نان آن را می بندد ...
نافیس، nafic در زبان لکی یعنی: وردنه خمیر ، چوب مخصوص برای صاف کردن خمیر
یانجین با سکون نون، yanjin در زبان لکی یعنی : ظرف سفالی مخصوص برای آماده کردن خمیر نانوایی که گردی شکل هست و بعد از آماده شدن خمیر از پشت سفالی آن بر ...
ِهناسی چی اِ کَت، در زبان لکی یعنی : نفسم بند آومد، لکنت زبان گرفتم ، نفس کشیدن برام سخت شد
جِکَه در زبان لکی یعنی: گنجشک ، پرنده ای که جیک جیک می کنه
حَفی در زبان لکی یعنی: مار افعی
اَیَرگ در زبان لکی یعنی: لک لک
رُوآ ، roa، در زبان لکی یعنی : روباه
پُوپی سِلیمُونی در زبان لکی یعنی هدهد، شانه به سر ، هدهد سلیمان نبی
کُول آژدُم در زبان لکی یعنی:۱. عقرب این کلمه از سه جزء کول یعنی پشت و آژ یعنی دوختن و دم تشکیل شده یعنی موجودی که سوزن روی کولش هست ۲. در مورد اخلاق ...
کِرژِنگ در زبان لکی یعنی : خرچنگ
یُوتی در زبان لکی یعنی : نوازنده انواع آهنگها ، کسی که انواع رقص و دس محلی و . . . رو انجام میده ، گروه ارکستر رو هم امروزه یوتی گویند و یوتی به نوعی ...
سازِنَه چی، در زبان لکی یعنی : ۱. نوازنده اعم از تار یا نوازنده نی یا دهل و . . . .
بگیر و بِوَن در زبان لکی یعنی:۱. تعقیب و گریز ، ۲. گرفتن ، ۳. دستگیر کردن ، ۴. زندانی کردن ، ۵. اسیر کردن، ۶. در غل و زنجیر کردن ، ۷. گرفتار کردن، گر ...
دَم اِ کَمچه ری بیته، در زبان لکی یعنی:۱. از شدت ضعف لاغر شرگده و رنگ به رخ نداره ، ۲. داره می میره
کاشُخ در زبان لکی یعنی: قاشق
گُوشَه با سکون واو در زبان لکی یعنی ۱. ظرف مخصوص شیر دوشی و دوشیدن شیر گاو
شیر پالِک در زبان لکی یعنی: ۱. صافی برای گرفتن آشغال شیر ۲. پارچه توری یا نخی برای صاف کردن شیر
قُولمه در زبان لکی یعنی: قابلمه
دُوری در زبان لکی یعنی: ۱. بشقاب غذا خوری ۲. دور یعنی هر چیز گرد و دوار و دایره شکل