پیشنهادهای زینب نیازی پور (٥٢٩)
مالگَه، malgah, در زبان لکی یعنی: خانه جدید و این کلمه از دو جزء مال به معنی خانه گه یعنی جایی که خانه ساخته شده
دار هَلُونَه، dar halonah, در زبان لکی یعنی: درختچه کوچکی که اغلب با برگهای پنجه ای شکل و میوه هایی به شکل گیلاس با اندازه ای کوچک که وقتی میوه سیاه ...
دار قُلِنگ، در زبان لکی یعنی: درخت بنه ، پسته وحشی، که میوه های خوش طعم و بو داره که در اکثر نقاط غرب ایران و نواحی جنوب غرب هم رشد می کنه و بیشتر تو ...
کال، kal، در زبان لکی یعنی: ۱. نارس و نرسیده ۲. رنگ قهوه ای
رَت دائن ، در زبان لکی یعنی : ۱. از دست دادن حالت تعادل ، زمین خوردن در اثر ضعف یا . . .
مِلاس، melas، در زبان لکی یعنی: ۱. بی جون ، کم جون ۲. مظلوم ، ۳. پژمرده ، ژولیده ، چرکیده ۴. کسی که خودش رو به موش مردگی بزنه و تظاهر به ضعف کنه
بی گُیون ، در زبان لکی یعنی: ۱. بی جون، کم جون ، ۲. در آستانه مرگ
یاغَه، yagah، در زبان لکی یعنی:۱. سقوط در آن ضعف ، ۲. افتادن در اثر ضعف و گرسنگی یا بیماری۳. کسی که بر اثر ضعف حالت تعادل نداره و مدام زمین می خوره و ...
گُنِِک در زبان لکی یعنی: چُونه خمیر ، خمیر گلوله شده بعد از آماده شدن برای صاف شدن با وردنه
بازِن، bazen در زبان لکی یعنی: سوراخی که برای خارج شدن دود و حرارت اضافی تنور مورب درست می کنند و برای اینکه تنور سرد نشه موقع پخت نان آن را می بندد ...
نافیس، nafic در زبان لکی یعنی: وردنه خمیر ، چوب مخصوص برای صاف کردن خمیر
یانجین با سکون نون، yanjin در زبان لکی یعنی : ظرف سفالی مخصوص برای آماده کردن خمیر نانوایی که گردی شکل هست و بعد از آماده شدن خمیر از پشت سفالی آن بر ...
ِهناسی چی اِ کَت، در زبان لکی یعنی : نفسم بند آومد، لکنت زبان گرفتم ، نفس کشیدن برام سخت شد
جِکَه در زبان لکی یعنی: گنجشک ، پرنده ای که جیک جیک می کنه
حَفی در زبان لکی یعنی: مار افعی
اَیَرگ در زبان لکی یعنی: لک لک
رُوآ ، roa، در زبان لکی یعنی : روباه
پُوپی سِلیمُونی در زبان لکی یعنی هدهد، شانه به سر ، هدهد سلیمان نبی
کُول آژدُم در زبان لکی یعنی:۱. عقرب این کلمه از سه جزء کول یعنی پشت و آژ یعنی دوختن و دم تشکیل شده یعنی موجودی که سوزن روی کولش هست ۲. در مورد اخلاق ...
کِرژِنگ در زبان لکی یعنی : خرچنگ
یُوتی در زبان لکی یعنی : نوازنده انواع آهنگها ، کسی که انواع رقص و دس محلی و . . . رو انجام میده ، گروه ارکستر رو هم امروزه یوتی گویند و یوتی به نوعی ...
سازِنَه چی، در زبان لکی یعنی : ۱. نوازنده اعم از تار یا نوازنده نی یا دهل و . . . .
بگیر و بِوَن در زبان لکی یعنی:۱. تعقیب و گریز ، ۲. گرفتن ، ۳. دستگیر کردن ، ۴. زندانی کردن ، ۵. اسیر کردن، ۶. در غل و زنجیر کردن ، ۷. گرفتار کردن، گر ...
دَم اِ کَمچه ری بیته، در زبان لکی یعنی:۱. از شدت ضعف لاغر شرگده و رنگ به رخ نداره ، ۲. داره می میره
کاشُخ در زبان لکی یعنی: قاشق
گُوشَه با سکون واو در زبان لکی یعنی ۱. ظرف مخصوص شیر دوشی و دوشیدن شیر گاو
شیر پالِک در زبان لکی یعنی: ۱. صافی برای گرفتن آشغال شیر ۲. پارچه توری یا نخی برای صاف کردن شیر
قُولمه در زبان لکی یعنی: قابلمه
دُوری در زبان لکی یعنی: ۱. بشقاب غذا خوری ۲. دور یعنی هر چیز گرد و دوار و دایره شکل
تِیتقَل میتقَل در زبان لکی یعنی: ۱. قد و نیم قد ۲. انگشتان دست که قد و نیم قد و هم اندازه نیست۳. کوتوله و دراز ۴. اسم ی بازی که انگشتها حذف میشه و کس ...
یِیسک در زبان لکی یعنی: ۱. دیس برنج خوری۲. اوج تابش خورشید ، ییسک حُور یعنی بالا آمدن خورشید و تابیدن آفتاب
جُوم در زبان لکی یعنی: کاسه نقش دار اعم از مسی یا برنجی یا چینی یا . . .
کاشی در زبان لکی یعنی: کاسه
کَمچَه در زبان لکی یعنی: ملاقه
تِی ژَه در زبان لکی یعنی: ۱. آبکش، صافی
یِباس در زبان لکی و گویش لری یعنی: لباس
چُواِرشَه در زبان لکی یعنی: ۱. برعکس ۲. چپه شدن و نابود شدن ۳. افتادن و سرنگون شدن ومعدل برعکس شدن و صلاح یباس چُواِرشهَ یعنی : یعنی لباس برعکس
وِت، وِتهِ، وِت وَت، وتِم ، وِتِت، وِتمُون، وِتِتون، وِ تمونه در زبان لکی یعنی: وِت : گفتی ، گفتن وِ تهِ : او گفت وِت وَت: گفتگو ، دنبال حرف بودن و ...
چات اَژِنم در زبان لکی یعنی: چکارم داری در چهل سرو آمده: وِتم خُدایی وُ مهِ بنهِ تُونم دوسِت کُشتِمَه دِیر چات اَژنم گفتم تو خدایی و من هم بنده تو ...
چات، چاتُون، چُوییتون ، چُوییتونه ، در زبان لکی یعنی: چته، چتونه، چی شد ، چتون شده مشکلتون چیه؟
اَژِنِم ، اژی ، اژه ، در زبان لکی یعنی: از من ، از این ، از آن
بی تَر در زبان لکی یعنی: ولگرد ، دوره گرد ، مفت خور ، و بیکار و علاف
بیتِر در زبان لکی یعنی: بهتر
وارُون در زبان لکی یعنی : باران ، ریزش قطرات آب از آسمان در شعر : واروُن وارُونه زمین تَر میشهَ گل نسار جونِم کار بیتر میشهَ یعنی بارونه بارونه زمین ...
بَیی گوش در زبان لکی یعنی: آدم زرنگ و باهوش و تیز و با فراست
شاَلهَ گوش در زبان لکی یعنی: آدم ابله و زود باور ، عوام ، دهن بین
شالَهَ مِی در زبان لکی یعنی: ۱. جوانی که شال توی گردنش هست ۲. اما در بیشتر استعمالات یعنی آدم ساده لوح و ملانصرالدین
رِ ندَک، رِنچی، مردِ رِن، رِن باز، رِن ُو بَن در زبان لکی یعنی: حقه باز ، اهل دوز و کلک، اهل حقه بازی، حقه باز، حقه و کلک
چاچُوله باز در زبان لکی یعنی: حقه باز ، شعبده باز ، جادوگر
ژِژُو در زبان لکی یعنی: خار پشت، جوجه تیغی ، سیخ چُوله ، چُوله