پیشنهادهای عباس نعمتی فر (٣١٥)
جلوتر رفتن The guard preceded them down the corridor. She preceded him out of the room.
( امریکا ) تالار افتخار ( تالاری که در آن مجسمه یا نام مشاهیر رشته ی ویژه ای را قرار می دهند )
نخودی خندیدن، ریز خندیدن
وکیل مدافع
وکیل مدافع
پذیرفتن ( یک شرایط ناخوشایند غیرقابل تغییر ) و کنار آمدن ( با آن ) Josh resigned himself to the long walk home. At sixteen, I resigned myself to th ...
مضطرب و نگران ( اتفاق بدی ) بودن He was constantly looking over his shoulder, afraid his past crimes would catch up with him. So, reading through th ...
حسن ظن ( نسبت به اینکه افراد یک مجموعه مطابق قوانین عمل می کنند و تقلب نمی کنند ) Those who abuse the privileges of the honor system will be penaliz ...
ملامت کردن، هشدار دادن My doctor’s been lecturing me on the dangers of not getting enough exercise. I know I should stop smoking—don't give me a lec ...
( درخشیدن چشم ها و ) خوشحال بودن twinkling blue eyes Her eyes twinkled with merriment. His mother twinkled at him over her teacup.
خدمت اجباری
واکسن زدن، واکسینه کردن
( کشتی یا هواپیمای ) در معرض خطر a distress signal ( = a message asking for help ) It is a rule of the sea to help another boat in distress. a dist ...
نقطه ضعف
تحسین و ابراز رضایت ( از حسن انجام کار کسی ) He's a player who rarely seems to get the credit he deserves. I can't take all the credit for the show ...
رئیس دانشکده ناظم
درباره چیزی توضیح دادن The star refers to items which are intended for the advanced learner. The term “Arts” usually refers to humanities and social ...
فرستادن کسی یا چیزی پیش کسی یا جایی برای دریافت رسیدگی و کمک My doctor referred me to a specialist. The case was referred to the Court of Appeals. ...
نگاه کردن به کتاب، یادداشت، نقشه و . . . برای کسب اطلاعات You may refer to your notes if you want. to refer to a dictionary He gave the speech witho ...
کتاب رکوردهای جهانی گینس
نوعی آبجوی ایرلندی ( با رنگ تیره )
رهایی، بی بند و باری، بی خیالی
1. زمین حاصل خیز 2. ( انسان یا حیوان یا گیاه ) بارورکننده یا زاینده 3. ( ذهن ) خلاق و ایده ساز 4. ( زمینه ) مساعد، ( شرایط ) آماده ( برای حصول نتایج ...
1. اثبات کردن 2. از کار در آمدن، از آب در آمدن The recent revelations may prove embarrassing to the president. The design proved to be a success. T ...
با عجله و بدون فکر کاری کردن
تلاش کردن ( و جنگیدن ) برای به دست گرفتن کنترل چیزی پایداری کردن، ایستادگی کردن، جنگیدن برای Soviet forces disputed every inch of ground. On the las ...
( قبل از انجام کار جدید یا ادامه دادن کار، درباره وضعیت پیشین و فعلی ) خوب فکر کردن
غیرجدی، همین جوری، بی هدف، بی استفاده It was just an idle threat It was only from idle curiosity that she went into the barn.
بی نتیجه ( یا بلاستفاده ) و اتلاف وقت است که فلان کار انجام شود
خیلی ثروتمند ( که به کار کردن نیاز ندارد )
بی فایده ( یا بی نتیجه یا بی ارزش ) است که فلان کار انجام شود. . .
وقت را به بطالت گذراندن، حرام کردن، به هدر دادن Morse idled away most of Monday in his office. They idled their time away in the pub. We idled away ...
بیماری فلج اطفال ( و نه قطع نخاع، حتی برای بزرگسالان )
مسافر ( هر روزه )
یک نان حلقوی شکل ( شبیه دونات ) که وسط آن سوراخ است.
سند ( یا قرارداد ) وام مسکن ( نه خود وام )
( جاده، رود و . . . ) پر پیچ و خم
غصه الکی خوردن ( بابت اتفاقی که افتاده و دیگه نمی شه تغییرش داد )
ضربه ( قلم موی نقاشی و. . . ) A few strokes of her pen brought out his features clearly. the thick downward strokes of the characters
سفت شدن ماهیچه ها پس از مرگ
شرمگین کردن
پر از حس خاصی ( غرور، هیجان و. . . ) بودن
کم درآمد
توله ( شیر و خرس و . . . )
قدرت اتخاذ تصمیم نهایی
قدرت اتخاذ تصمیم نهایی، کلام آخر
کسی است که تصمیم نهایی را می گیرد و حرف آخر را می زند.
mid, amid=
ناچیز، بسیار کم
برخورد کردن، مواجه شدن