ترجمه‌های سادات خاتمی (٣٤)

بازدید
١٥٢
تاریخ
٢ هفته پیش
متن
My parents were fighting about money again last night.
دیدگاه
٠

دیشب پدر و مادرم دوباره داشتند سر پول بگو مگو می کردند.

تاریخ
٢ هفته پیش
متن
The fight began in the bar and then spilled into the street.
دیدگاه
٠

درگیری در بار شروع شد و سپس به خیابان کشیده شد.

تاریخ
٢ هفته پیش
متن
Misery loves company.
دیدگاه
٠

خرمن سوخته همه را خرمن سوخته می خواهد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
The winning horse was small but had a lot of heart.
دیدگاه
٣

اسب برنده کوچک بود امّا دل و جرأت زیادی داشت.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Anyone who had a heart would want to help this suffering animal.
دیدگاه
٤

هر کس که وجدانی داشت می خواست به این حیوان رنج کشیده کمک کند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
She disgraced herself by drinking too much at the banquet.
دیدگاه
٣

او با میگساری ( افراط در نوشیدن ) در ضیافت، رسوایی به بار آورد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Because I'm a friend, she only charged me half the price.
دیدگاه
٣

چون دوستیم ازم فقط نصف قیمت رو گرفت. ( به خاطر دوستیمون باهام نصف قیمت حساب کرد. )

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
The antidote may not work and could cause harm, but we'll have to chance it.
دیدگاه
٤

شاید پادزهر عمل نکند و حتّی باعث آسیب شود، امّا مجبوریم ریسک کنیم ( خطر کنیم ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I like their way of doing business.
دیدگاه
١

شیوه کسب و کارشان را می پسندم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Be careful. She's just playing you.
دیدگاه
١

۱ - حواست باشه! فقط داره بازیت می ده. ۲ - مراقب باش! فقط داره تو رو بازی می ده.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
The disgraced mayor became the town jest.
دیدگاه
١

شهردار بی آبرو ( بدنام ) ، مضحکه ی شهر ( شان ) شد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I've disgraced myself by the actions I've taken.
دیدگاه
١

۱ - با کارهایی که من کرده ام، آبرویی برای خودم نگذاشته ام. ۲ - با کارهایی که من کرده ام، آبروی خودم را برده ام.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
She disgraced herself by drinking too much at the banquet.
دیدگاه
١

او با میگساری ( افراط در نوشیدن ) رسوایی به بار آورد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Students are required to have a physical exam every two years.
دیدگاه
١

دانش آموزان باید هر دو سال یکبار معاینه ( چک آپ ) شوند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
She is the soul of the organization.
دیدگاه
٢

او ستون سازمان است. ( با توجّه به تعریف 3 : بخش حیاتی و مرکزی چیزی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
He is the soul of forgiveness.
دیدگاه
١

او مظهر بخشش است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
She is a kind soul.
دیدگاه
١

او انسانی مهربان است. ( با توجّه به تعریف 5 )

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I sympathize with you in your bereavement.
دیدگاه
٢

۱ - من در غم شما شریک هستم. ۲ - من در این مصیبت با شما همدردی می کنم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
We all sympathize with you in your bereavement.
دیدگاه
٢

در فارسی در مراسم عزا می گوییم: ما را در غم خود شریک بدانید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I sympathize, but I don't know how to help.
دیدگاه
٢

۱ - دلم می سوزه امّا نمی دونم چه طوری کمک کنم. ۲ - دلم می سوزه ولی نمی دونم چه کمکی از دستم برمی آد. ۳ - . . . امّا نمی دونم چه طوری می تونم کمک کنم. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I do sympathize with her missing home, but the sooner she gets used to it here the better.
دیدگاه
١

من او را درک می کنم که دلتنگ خانه اش شده، امّا هرچه زودتر به این جا عادت کند، بهتر است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I simply feel that he is not the right person for the job.
دیدگاه
١

در این جا feel به معنی believe است: من واقعا بر این باورم ( باور دارم ) که او فرد مناسبی برای این کار نیست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
The dog gave me a playful bite.
دیدگاه
١

سگ از روی بازیگوشی گازی به گوشم زد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
The dog gave me a playful bite.
دیدگاه
٠

یک از روی بازیگوشی گازی به گوشم زد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
To care for wisdom and truth and the improvement of the soul is far better than to seek money and honour and reputation.
دیدگاه
٠

پرداختن به خرد، صداقت و تهذیب نفس، برتر از طلب ثروت، آوازه و افتخار است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Seek and ye shall find.
دیدگاه
٠

عاقبت جوینده یابنده بُوَد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Peace comes from within. Do not seek it without. Buddha
دیدگاه
٠

آرامش از درون خیزد. آن را در بیرون مجوی. بودا

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
The dog was seeking in the bushes for its lost bone.
دیدگاه
٠

سگ لابه لای بوته ها دنبال استخوان گمشده اش می گشت.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I know you seek to help me, but it's useless now.
دیدگاه
٠

می دونم می خواهی به من کمک کنی ولی الان دیگه فایده ای نداره.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
True wisdom is know what is best worth knowing, and to do what is best worth doing.
دیدگاه
٠

دانش واقعی آن است که ارزشمندترین دانسته ها را بشناسی و ارزشمندترین عمل را به کاربندی: ( علم و عمل توأمان )

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I think you've made a happy choice of a husband.
دیدگاه
١

به نظر من شما شوهر مناسبی انتخاب کرده اید. محاوره ای: به نظرم ( فکر کنم ) شوهر مناسبی انتخاب کردی.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Shouting is impolite with them.
دیدگاه
٠

فریاد زدن از نظر آن ها بی ادبانه است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I've been agog all afternoon, waiting for the next part of your story.
دیدگاه
٠

تمام بعد از ظهر مشتاقانه منتظر قسمت بعدی داستان شما بودم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
So the priest would listen, ears agog, eyes agape.
دیدگاه
٠

بنابراین کشیش، با گوش های تیز و چشمان باز، به صحبت ها گوش می داد.