پیشنهادهای mahboobeh jazi (٣٥)
little finger: انگشت کوچک
فراری
خاطی
وحشت زده
آسیب مغزی
مقاومت کردن
سوءنیت
Put together person آدم دقیق و ترو تمیز خوش تراش put together means the person is a fine physical specimen. It could also mean that he is affluent o ...
توپیدن
بی دریغ حمایت بدریغ UNFLAGGING SUPPORT
برنز
places me on a pedestal I’ve never deserved. مرا در جایگاهی قرار می دهد که هرگز لیاقتش را نداشته ام. جایگاه، مقام
چشم خمار
فولاد آبدیده
فرو خوردن ( حرف یا فریاد )
سریع لباس پوشیدن در حالت عامیانه: پرید توی لباساش. فورا یونیفرمش را پوشید he slipped into his unifome
گوش خراش. صدای آزاردهنده
ونوس مگس خوار. گیاه گوشت خوار
حاکم. فرد قدرتمند. قدر قدرت
قدر قدرت. حاکم. قادر. فرد قدرتمند
یه چیزایی سرش می شه از فلان چیز سر در میاره
یه چیزایی سرش می شه.
قبول دارم. حق با توئه.
بردن عنوان قهرمانی پیروز شدن
تیری در تاریکی
کالباس. گوشت گاو خشک شده
فریب دادن The word came from a time when there was a common practice to export nutmeg from America to England. Dishonest exporters would substitute r ...
در معنی اصطلاحی یعنی هیزبازی درآوردن
وراج
تیزاندازی از محلی که قابل روئیت نیست
ور رفتن با کسی سیخونک زدن
انگولک کردن
کفه ترازو را به نفع چیزی پایین بردن
آویزان، ناراحت، خجالت زده
سرشون رو دزدین قایم شدن ناگهانی