تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

ظاهری ساده

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

فعالتر، چالاکتر

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به علاوه، He knows this world way better than we do—and, bonus, he’d be able to tell you what you should be wearing

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

uncountable noun. You can use baggage to refer to someone's emotional problems, fixed ideas, or prejudices. تعصب.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خلع سلاح

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مسلسل

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

If you have nothing or very little to your name, you own very little or have no money: He had arrived in America without a penny to his name. . . و ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مرا آزرد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مشکلی نیست؟ همه چیز ( بین ما ) روبه راهه؟ از دستم ناراحت نیستی؟

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با پا له کردن پا گذاشتن روی چیزی و خراب کردن و آسیب زدن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودت می دونی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to do something rude and unreasonable that most people would be too embarrassed to do. اونقدر پرویی که . . . اونقدر بی منطقی که . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

عقب عقب رفتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لخ لخ کنان drag your feet in approaching

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استدلال آوردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

فحش های ناجور دادن. بددهن بودن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

angry, crazy, or silly He lost his job and just went bananas. The press has gone bananas, proclaiming the end of civilization as we know it this is ...

پیشنهاد
٠

دست از بچه بازی بردار. بزرگ شو. بچه بازی رو بذار کنار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدوبیراه، حرف ناجور. Kenji mutters something crude under his breath. کنجی زیر لب بدوبیراه می گوید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صدای لرزان صدای عصبی و مضطرب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنار زدن. از بین بردن. چپاندن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سازگار شدن. عادت کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

prepare mentally or emotionally for something unpleasant. synonyms: prepare for, steel oneself against, steel oneself for خود را برای رویارویی با چیز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغذی، درست و حسابی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مشکل حاد مبرم

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیهوده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فشار لبها به داخل و یا غخچه کردنشون برای نشون دادن عصبانیت یا فکر کردن. هر دو درسته

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

little finger: انگشت کوچک

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاطی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحشت زده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آسیب مغزی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقاومت کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سوءنیت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Put together person آدم دقیق و ترو تمیز خوش تراش put together means the person is a fine physical specimen. It could also mean that he is affluent o ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توپیدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی دریغ حمایت بدریغ UNFLAGGING SUPPORT

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنز

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

places me on a pedestal I’ve never deserved. مرا در جایگاهی قرار می دهد که هرگز لیاقتش را نداشته ام. جایگاه، مقام

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم خمار

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

فولاد آبدیده

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرو خوردن ( حرف یا فریاد )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سریع لباس پوشیدن در حالت عامیانه: پرید توی لباساش. فورا یونیفرمش را پوشید he slipped into his unifome

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

گوش خراش. صدای آزاردهنده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ونوس مگس خوار. گیاه گوشت خوار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حاکم. فرد قدرتمند. قدر قدرت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قدر قدرت. حاکم. قادر. فرد قدرتمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یه چیزایی سرش می شه از فلان چیز سر در میاره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یه چیزایی سرش می شه.

١