تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر معنایی که دوستان هم گفته اند معنی �عمق� هم میتواند بدهد A thump from below wakes me out of a restless sleep. It feels like being ripped fro ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

As aforementioned, . . . همان طور که ذکر شد ( گفته شد ) ، . . .

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جذب کردن Her eyes are what draw me in. چشم هایش چیزی هستند که مرا به خود جذب می کنند

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای مثال ( برای نمونه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در نزدیکی Just off Manchester در نزدیکی ( شهر ) منچستر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنی برگشتن سریع میده و گاهی اوقات خاطرات به صورت لحظه ای به ذهن آمدن هم میشود مثلاً The five weeks of training flooded back in Technicolor vividness ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I don’t owe her any explanations. به اون هیچ توضیحی بدهکار نیستم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیچ یک، نه این نه آن Commentators mused on the likely implications of the fact that neither Megan’s phone nor her bank cards had been used for more t ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جای خود را به چیزی دادن His scepticism giving way to something else بدبینی اش داشت جایش را به چیزی دیگری میداد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در جریان ، در حینه Mrs. Watson—Anna—mentioned you to us during the course of our enquiries about Megan Hipwell. خانم واتسون - آنا - در جریان پرس و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بعضی از دوستان نوشتند صاحب یا مستأجر که جفتش خیلی اشتباه هست معنی این کلمه فقط �ساکنه� می باشد که نه به معنای اجاره دادن می باشد نه خونه ای که صاحبش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

I would also maintain, with Peter, that من هم چنین با پیتر هم عقیده هستم که . . .

پیشنهاد
٠

با هر دقیقه ای که می گذشت . . .

پیشنهاد
٠

برداشت کردن ( از لحاظ ذهنی ) مثلاً Perhaps, but I was under the misguided impression that you were incapable of transatlantic travel. شاید، اما من ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در جستجوی یا برای بدست آوردن . . . ( عمومأ چیز های خوب و آرزو ها ) They worked late hours in pursuit of success. یا مثلا He moved to a new city in ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

locales مناطق

پیشنهاد
٠

جدی نگرفتن حرفی یا شایعه ای ( بی توجهی کردن ) He took the feedback with a grain of salt. او به فیدبک ها توجهی نکرد ( جدی نگرفت ) . I take rumo ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I'm a little bit short on cash یکم دست و بالم خالیه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند تا معنی دارد یکی از معنی های آن سر به سر گذاشتن و یک معنی دیگر اصطلاحاً در فارسی می گویم شوخی های دستی یعنی شوخی های عملی He decided play a pra ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیلی خسته

پیشنهاد
٠

It's your decision or responsibility to do something next I've done all I can, now the ball is in your court

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل است با Things happen به معنای پیش میاد دیگه ، اتفاقه میفته

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفتش کن ( مثلا بند کفشت رو )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

My suspicions gave way to immeasurable shame when I realized what I had done. وقتی فهمیدم چه کار کرده ام، سوء ظن من جای خود را به شرم بی اندازه داد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذشته ی 'pee'

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر رسیدن ، سر و کله ی کسی پیدا شدن but he’s careful not to tell me these details anymore after I showed up that time and humiliated him اما او مواظب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثلا وقتی کسی دارد حرفی میزند و ما می خواهیم حرف هایش را تایید کنیم از این عبارت استفاده می کنیم Just so, just so درسته ، همین طوره

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحت تاثیر قرار گرفتن بر اثر چیزی I heard my pastor say this at a sermon and I was so moved by the message and beauty of this phrase. شنیدم که کشیشم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Make sure your daily actions align with your morals and belief system. مطمئن شوید که اعمال روزانه شما با اخلاق و سیستم اعتقادی شما هماهنگ است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مسئولیتش را قبول کن when you’ve done something wrong, even if it was an accident. Just apologize, own it, move on, and free yourself. وقتی کار اشتب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In a world that is full of challenges and unknowns, the simplest rule of thumb for me is to do what makes me happy

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرزنش کردن ( در بعضی موارد به معنای نقد کردن و یا حتی سرکوب کردن نیز ب کار میرود ) After the game, the coach got down on the team for not playing t ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشتباه گرفتن Sometimes we confuse strength with other words like aggression and even violence. گاهی اوقات ما قدرت را با کلماتی مثل پرخاشگری و حتی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آسفالت کردن ( خیابان، جاده، . . . ) هموار کردن ( یک مسیری یا راهی را ) But those people paved the way for where we are today. اما آن مردم راه را ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صمیمانه صحبت کردن ( و یک جورایی رک و راست ) Is there anyone in your life who has been making you feel bad about yourself? If there is, it might be ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرفته ( به حس های بد و تاریک ) My head gets clouded with all kinds of fears when I get in a car to this day.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

It’s so easy to walk by people and make judgments about who they are based on some small passing detail or flaw that you’ve observed. راه رفتن در کن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

درد و عذاب روحی، قلب درد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اکثر معنی ها درست است ولی یک معنی دیگه اش هم خوشبخت است Appreciate the life you are living right now and how blessed you are to still be alive tod ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وسایلم را جمع می کنم ( وقت می خواهیم بریم بیرون و آنها رو با خودمون ببریم )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سریع خوردن و با عجله خوردن I realize that I'm going to be late for work, so I scarf down my breakfast متوجه شدم که تا داره دیرم میشه برای کار، بنابر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همرنگ شدن ( با دیگران ) I used to get overwhelmed and frustrated when I didn’t feel like I could get on the same page with someone. زمانی که احساس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحقیر کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معمولا به صورت پایین می آید Not just . . . But . . . ( A ) So we talked about why his childlessness should cause not just grief but severe dysfuncti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به بهانه ی furthered your own career at the expense of his peace of mind and future happiness. به بهای آرامش خاطر و خوشبختی آینده او، حرفه خود را پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آنجاییکه ، طبق چیزی که From the fact I haven't heard anything I'm assuming that . . . از آنجایی که من چیزی نشنیدم فکر میکنم که . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

judging not just from the way his skin had darkened, but also . . . نه فقط از روی جوری که پوستش سیاه شده بود بلکه . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برگه ی ترخیص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به قصد ، به هدف ، برای I study hard in order to pass my exams من سخت درس میخونم با هدف پاس کردن امتحان هام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Drifting about ول چرخیدن ، گذراندن وقت بدون هیچ گونه هدفی