پیشنهادهای keivan sabry (٧٤)
I would also maintain, with Peter, that من هم چنین با پیتر هم عقیده هستم که . . .
با هر دقیقه ای که می گذشت . . .
برداشت کردن ( از لحاظ ذهنی ) مثلاً Perhaps, but I was under the misguided impression that you were incapable of transatlantic travel. شاید، اما من ...
در جستجوی یا برای بدست آوردن . . . ( عمومأ چیز های خوب و آرزو ها ) They worked late hours in pursuit of success. یا مثلا He moved to a new city in ...
locales مناطق
جدی نگرفتن حرفی یا شایعه ای ( بی توجهی کردن ) He took the feedback with a grain of salt. او به فیدبک ها توجهی نکرد ( جدی نگرفت ) . I take rumo ...
I'm a little bit short on cash یکم دست و بالم خالیه
چند تا معنی دارد یکی از معنی های آن سر به سر گذاشتن و یک معنی دیگر اصطلاحاً در فارسی می گویم شوخی های دستی یعنی شوخی های عملی He decided play a pra ...
خیلی خسته
It's your decision or responsibility to do something next I've done all I can, now the ball is in your court
معادل است با Things happen به معنای پیش میاد دیگه ، اتفاقه میفته
سفتش کن ( مثلا بند کفشت رو )
My suspicions gave way to immeasurable shame when I realized what I had done. وقتی فهمیدم چه کار کرده ام، سوء ظن من جای خود را به شرم بی اندازه داد.
گذشته ی 'pee'
سر رسیدن ، سر و کله ی کسی پیدا شدن but he’s careful not to tell me these details anymore after I showed up that time and humiliated him اما او مواظب ...
مثلا وقتی کسی دارد حرفی میزند و ما می خواهیم حرف هایش را تایید کنیم از این عبارت استفاده می کنیم Just so, just so درسته ، همین طوره
تحت تاثیر قرار گرفتن بر اثر چیزی I heard my pastor say this at a sermon and I was so moved by the message and beauty of this phrase. شنیدم که کشیشم ...
Make sure your daily actions align with your morals and belief system. مطمئن شوید که اعمال روزانه شما با اخلاق و سیستم اعتقادی شما هماهنگ است.
مسئولیتش را قبول کن when you’ve done something wrong, even if it was an accident. Just apologize, own it, move on, and free yourself. وقتی کار اشتب ...
In a world that is full of challenges and unknowns, the simplest rule of thumb for me is to do what makes me happy
سرزنش کردن ( در بعضی موارد به معنای نقد کردن و یا حتی سرکوب کردن نیز ب کار میرود ) After the game, the coach got down on the team for not playing t ...
اشتباه گرفتن Sometimes we confuse strength with other words like aggression and even violence. گاهی اوقات ما قدرت را با کلماتی مثل پرخاشگری و حتی ...
آسفالت کردن ( خیابان، جاده، . . . ) هموار کردن ( یک مسیری یا راهی را ) But those people paved the way for where we are today. اما آن مردم راه را ...
صمیمانه صحبت کردن ( و یک جورایی رک و راست ) Is there anyone in your life who has been making you feel bad about yourself? If there is, it might be ...
گرفته ( به حس های بد و تاریک ) My head gets clouded with all kinds of fears when I get in a car to this day.
It’s so easy to walk by people and make judgments about who they are based on some small passing detail or flaw that you’ve observed. راه رفتن در کن ...
درد و عذاب روحی، قلب درد
اکثر معنی ها درست است ولی یک معنی دیگه اش هم خوشبخت است Appreciate the life you are living right now and how blessed you are to still be alive tod ...
وسایلم را جمع می کنم ( وقت می خواهیم بریم بیرون و آنها رو با خودمون ببریم )
سریع خوردن و با عجله خوردن I realize that I'm going to be late for work, so I scarf down my breakfast متوجه شدم که تا داره دیرم میشه برای کار، بنابر ...
همرنگ شدن ( با دیگران ) I used to get overwhelmed and frustrated when I didn’t feel like I could get on the same page with someone. زمانی که احساس ...
تحقیر کرد
معمولا به صورت پایین می آید Not just . . . But . . . ( A ) So we talked about why his childlessness should cause not just grief but severe dysfuncti ...
به بهانه ی furthered your own career at the expense of his peace of mind and future happiness. به بهای آرامش خاطر و خوشبختی آینده او، حرفه خود را پ ...
از آنجاییکه ، طبق چیزی که From the fact I haven't heard anything I'm assuming that . . . از آنجایی که من چیزی نشنیدم فکر میکنم که . . .
judging not just from the way his skin had darkened, but also . . . نه فقط از روی جوری که پوستش سیاه شده بود بلکه . . .
برگه ی ترخیص
به قصد ، به هدف ، برای I study hard in order to pass my exams من سخت درس میخونم با هدف پاس کردن امتحان هام
Drifting about ول چرخیدن ، گذراندن وقت بدون هیچ گونه هدفی
In its place به جاش ، در عوضه ش Her usual scarf in the wash and its place an ugly scarf chosen by her mother
همه با هم همکاری کردن برای انجام کاری All hands on deck! we gotta take these monster down همه با ه! میریم که این هیولا را نابود کنیم
Enclosed in English
انجام دادن با . . . Elsa quietly admitted that it now seems a little irresponsible to have done all this with seven years old in middle of the night ...
عمل کردن And it means something is not quite functioning as it supposed to. و این به این معناست که چیزی آنطور که باید عمل نمیکند
It's often used to tell someone to back away or stop.
به کار های مهم تری که در آینده هست فکر کردن تا مسائل کوچک تر و جزئی This company need to play forward and focus on sustainability, rather than just ...
مرتبط ، ربط داشتن با
as if you were taking stock of your life, judging it. انگار داشتی زندگیت را دوباره ارزیابی می کردی، قضاوتش میکردی
It's taken a lot out of me این خیلی از انرژیک رو گرفت
عادت کار روزمره، راه و رسم همیشگی ( از دیکشنری بیاموز )