پیشنهاد‌های پانته آ وثوقی (٨٥)

بازدید
١٤٢
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغلوب شدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A statement or action that shows continuing support and approval for someone. و از آنجایی که vote معانی دیگری نیز دارد مثل ( suggest، propose، recom ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متبحرانه، باکفایت

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در صورت امکان If possible

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٥

با فرض اینکه assuming preposition. Given is used when indicating a possible situation in which someone has the opportunity or ability to do somethi ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا حدی، تا حدودی، تا حد معینی، تا حدی که. . . to a certain extent

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درگیر چیزی شدن، درگیر شدن با ( در سطح اجتماعی ) To become involved in something, To be involved with ( on a social level ) به دردسر افتادن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١٠

درگیر چیزی شدن، درگیر شدن با ( در سطح اجتماعی ) To become involved in something, To be involved with ( on a social level )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

در هر مناسبت، بدون توقف یا تغییر در هر زمان: همیشه غیررسمی: اغلب، بیشتر اوقات، مکرراً on every occasion : always without stopping or changing at an ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنجش

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل تغییر بودن، تغییرپذیری، غیر قابل اعتماد بودن، غیر قابل اتکا بودن، نوسان، بی نظمی، تفاوت، عدم شباهت changeableness. variability, unreliability, ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرط، شرایط، در شرایط خاصی قرار دادن، شرط یا شروطی گذاشتن برای رویداد یا موقعیت احتمالی. در روانشناسی: مشروط، شرطی، وابستگی، هم آیندی، توافقی، اقتضای ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرزنش کردن خود ( برای چیزی یا به خاطر کسی ) ، بسیار نگران شدن ( دربارۀ چیزی یا کسی ) If you beat yourself up about something, you worry about it a ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکوت، بی پاسخ، عدم پاسخ یا عدم پاسخگویی، انفعال ( در زمان انجام یک کار ) Silence - This word can be used when there is no verbal or written respons ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیاز به پاسخ دادن نیست، نیاز به پاسخ نیست

پیشنهاد
٠

موضوعات را بد یا نادرست تعبیر کردن، بد فهمیدن، درست نفهمیدن، غلط فهمیدن، اشتباه برداشت کردن، اشتباه فهمیدن، اشتباه تفسیر کردن، اشتباه حساب کردن، ناد ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مرزبندی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عمیقاً

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دو معنی دیگر هم دارد: deify=به رتبه ی خدایی رساندن، خدا دانستن، پرستیدن apotheosize= تکریم اغراق امیز نمودن، تبدیل به خدا کردن، مثل خدا پرستیدن پس ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در روانشناسی: برانگیزاننده ها، عوامل زمینه ساز و رهاساز، عوامل راه انداز ( منبع: کتاب واژگان جامع روانشناسی ) فعل: بر می انگیزاند

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برداشت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روشن شفاف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از جا پریدن: [عامیانه، کنایه ] یکه خوردن، عصبی شدن . مثال: What if she starts up? اگه او عصبی بشه چی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Fairly is used to emphasize that something happens to a very great degree or extent بسیار سریع خیلی سریع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Definitions of reach into. verb. run into or up to. type of: extend to, reach, touch بسط دادن به، گسترش یافتن به، امتداد یافتن، منتهی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر نوع موجود. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به هر شکل موجود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

از این هم بیشتر بیشتر از قبل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گفته ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لبریز کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

A short conversation or an argument "there was a heated exchange" بحث داغی بود یا بحث داغ بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پذیرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

باور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

تخصصی مثلا an appropriate acute care facility بهتره ترجمه بشه: مرکز مراقبت های حاد تخصصی تا اینکه بگیم: مرکز مراقبت های حاد مناسب!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

پشتوانه