پیشنهاد‌های پانته آ وثوقی (٨٥)

بازدید
١٤٣
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گیر افتادن مثال: The mother is in a bind. مادر گیر افتاده است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیشتر اوقات، بیشتر مواقع، در بیشتر موارد، اکثر مواقع

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک روی زخم پاشیدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک روی زخم پاشید

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Dysfunctional ناکارآمد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

disliked, hated منفور

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرد باش! بزدل نباش! قوی باش! شجاع باش!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

plenty of بیش از اندازه، خیلی زیاد، زیاد، بسیار، فراوان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

playtime. leisure, leisure time زمان بازی، اوقات فراغت، فراغت، زمان تفریح

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

روی لبۀ تیغ راه رفتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

meticulous, conscientious موشکافانه، ریزبینانه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

expect, look for انتظار داشتن، منتظر بودن، جستجو کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

به شدت تحت تاثیر قرار گرفتن، تحت فشار قرار گرفتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودباوری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبانه روز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فردیت، حس خود، درک خود، درک شخص از خود، احساس �خود�، احساس از خود ( کتاب واژگان جامع روان شناسی، دکتر صاحبی و همکاران )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش درآمد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

discern, adjudge تشخیص دادن، دانستن، داوری کردن، قضاوت کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

very little خیلی کم، بسیار کم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

A period of bliss and happiness, ideal time, moment of bliss, happy days. دوره ای از سعادت و شادکامی، زمان ایده آل، لحظه سعادت، روزهای شاد، روزهای خ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبیعت درمانگر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

mainstay تکیه گاه، تکیه گاه اصلی، نقطه اتکاء

پیشنهاد
٠

If you get someone to do something, you have convinced them that they should do something. یعنی: شما آن فرد را قانع کرده اید که باید کاری را انجام د ...

پیشنهاد
٠

متخصص بهداشت روانی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

هم زیست، هم باش، هم بود ( از کتاب واژگان جامع روان شناسی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

persuade, coax, pressure متقاعد کردن، راضی کردن، وادار کردن، مجاب کردن، تحت فشار قرار دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

prudent عاقلانه، سنجیده، با درایت، حسابگرانه، با دوراندیشی، مدبرانه، با تدبیر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

insofar as possible تا جای ممکن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

achievable, doable, practicable, possible, feasible , reasonable , attainable دست یافتنی، قابل وصول، شدنی، قابل انجام، انجام پذیر، عملی، قابل اجرا، ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

separate off جدا کردن، سوا کردن مثال: to screen nonemergency calls from emergency calls جدا کردن تماس های غیر ضروری از تماس های ضروری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرسختانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

state something strongly to be the case، insist ( on ) آقای میلاد علی پور درست گفتند، یکی دیگر از معانی maintain، اصرار ورزیدن یا پافشاری کردن است. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

having a positive outcome, fruitful, effective ثمربخش، مؤثر، نتیجه بخش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

unpleasant. unattractive. obnoxious. offensive ناخوشایند، نچسب، منفور، نفرت انگیز، منزجر کننده، زننده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To maintain or prolong, To make a living, To maintain the focus or attention of others, To survive, especially, through work or employment, To look a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیماری، ناخوشی unhealthy

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پاسخ به مثال: they may leave her behind as a consequence for being late آنها ممکن است در پاسخ به دیر کردن، او را جا بگذارند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست یافتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

depressed, sad, unhappy, heartbroken, miserable, bad, upset افسرده، غمگین، دلشکسته، ناراحت، ناشاد، پریشان، آشفته مثال: She is down او ناراحت است او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

level, Point, Extent, Intensity سطح، نقطه، وسعت، شدت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

که اینطور مثال: So that’s it then پس که اینطوره! پس که اینطور

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا جای ممکن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سردرگم بودن، سردرگم شدن Her parents frequently walk around with a significant sense of guilt والدینش پی در پی در احساس گناهی ژرف، سردرگم می شوند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدون شک، بدون تردید، مطمئناً without much doubt, No doubt, Surely

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٦

دیر یا زود، بعد از مدتی، بعد از یک مدت طولانی، کم کم، در آینده، به زودی sooner or later, after a long time, by and by

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عاجز شدن، عاجز کردن، درمانده شدن، درمانده کردن، کلافه شدن، کلافه کردن، به ستوه آوردن she wears her mother down by making the same requests او با درخ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مسببِ. . . موجبِ. . .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

به جز موفقیت آمیز، موفق، پیروزمندانه معانی دیگری هم دارد از جمله: خوب، به خوبی، با قدرت، با قاطعیت، به طور کامل یا کاملاً، فراتر از تمام انتظارات، فر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حمایت گری، حمایت گر بودن