پیشنهادهای ملاقات و تلاقی لغات (٨٦٨)
اصطلاح کالِج یا کالوج با ترجمه و برگردان دانشکده و آموزشگاه به مفهوم محلی یا کلاسی برای پُر شدن به لحاظ علمی و فرهنگی یا فکری. کلمه ی کالج و کالوج به ...
کالاراوا یا کالارابا؛ به محل و سرزمین یا منطقه ای مسکونی گویند که دارای یک کال پر آب جریان دار یا روخانه ی دائمی و پُر آب باشد. نام منطقه ای مسکونی د ...
کالار بام ؛ به خانه هایی با سقف شیروانی و شیب دار که در میانه ی شیب آن حفره ها و نورگیرها و پنجره هایی در آن تعبیه می شود گویند. درک بهتر این کلمه ...
کالار؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی کال و آر می باشد. کال به مفهوم میوه ی نارس و در حال رشد و آر به مفهوم انرژی و نیرو و قدرت. اصطل ...
کالا؛ با توجه به ذات تعالی گونه و آوایی حرف ( آ ) در وسط و انتهای این کلمه، به مفهوم فرآورده و محصول با کیفیت . یعنی محصولی که کال نیست بلکه کالا شده ...
کالیگولا؛ مرتبط و قابل تبدیل به کلمه ی کالی کول به مفهوم کسی که کوله اش خالی از چیزی باشد و برای انسان های کم خرد و نادان و سفیه و قصی القب استفاده م ...
کالیسَر؛ این کلمه به نوعی دیگر به ریخت کیاسر خودمان می باشد. و مفهوم این کلمه اشاره به جای بلندی مانند کوه و صخره دارد که مُشرف به یک دَرّه و روخانه ...
کالیسون؛ به مفهوم پُر شده. یا شیرینی یا کیک و کلوچه ای که از ادویه ها و مَغزها پُر شده باشد. فلسفه ی معنایی این کلمه به شرح زیر می باشد؛ کالیوْ؛ برگر ...
کالیسکا و کالیستون ؛ سرزمین دارای رودخانه های فراوان با توجه به وجود یک زبان کهن و یک زبان مشترک در تمدن و جوامع بشری، درک بهتر این مطلب مرتبط با م ...
کالیستنس و کلارک و کلارا و کلاریس ؛ کلارک و کالیستنس معمولاً نامی پسرانه و کِلارا و کِلاریس نامی دخترانه که در بُعد فیزیکی به مفهوم دختر شاد و پرانر ...
کالیستون ؛ سرزمین دارای رودخانه های فراوان با توجه به وجود یک زبان کهن و یک زبان مشترک در تمدن و جوامع بشری، درک بهتر این مطلب مرتبط با مفهوم کلمات ...
کالیوا کیا یا کالیواکیان ؛ کال و کالیو به مفهوم محل عبور جریان آب و رودخانه و کیا یا کیان به مفهوم وجود و هستی و سرزمین. با توجه به وجود یک زبان که ...
با توجه به وجود یک زبان کهن و یک زبان مشترک در تمدن و جوامع بشری، درک بهتر این مطلب مرتبط با مفهوم کلمات زیر می باشد؛ کالیوْ؛ برگرفته از کلمه ی خُل و ...
با توجه به وجود یک زبان کهن و یک زبان مشترک در تمدن و جوامع بشری، درک بهتر این مطلب مرتبط با مفهوم کلمات زیر می باشد؛ کالیوْ؛ برگرفته از کلمه ی خُل و ...
آجار؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی آج و آر می باشد. آج به مفهوم چشمه ی انرژی مثل اجاق و آر به مفهوم انرژی و نیرو . نوعی سیر وحشی کوهی ...
گلایه ؛ این کلمه، یک کانسپت کلامی متشکل از گِل و لای می باشد. به مفهوم حال و هوای گل آلود داشتن و گله مند بودن که منتج به گیلیه یا گریه کردن و گلایه ...
مدیترانه؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از مُد یا مُدل و تری و طراوت می باشد. جهت درک بهتر این کلمه در متن زیر در مورد اقلیم آن منطقه توضیح خدمت عز ...
اِژه ؛ دریای اژه با توجه به اینکه از خط استوا و منطقه ی حاره حدود ۴۰۰۰ کیلومتر فاصله دارد ولی چون در منطقه ی معتدل و مدیترانه واقع شده است و مدیترانه ...
واشر washer ؛ این کلمه از یک منظر یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی واز یا باز و شار می باشد. به مفهوم چیزی یا قطعه ای که دارای یک درگاه جهت ایجاد ج ...
واشر washer ؛ این کلمه از یک منظر یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی واز یا باز و شار می باشد. به مفهوم چیزی یا قطعه ای که دارای یک درگاه جهت ایجاد ج ...
واشر washer ؛ این کلمه از یک منظر یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی واز یا باز و شار می باشد. به مفهوم چیزی یا قطعه ای که دارای یک درگاه جهت ایجاد ج ...
واشر washer ؛ از یک منظر در قوانین ایجاد کلمات و ایجاد زبان ها به مفهوم شخص شوینده. در قانون تلاطم حروف در پاتیل کلمات مثل کلمه water که از طراوت مف ...
بَردیا ؛ بَر آمده ، وَر آمده ، دارای بَر و بازو ، بارد، انسان وارد و خردمند، ورود کننده در کارها، وِرد خوانده، مرتبط با کلماتی از قبیل بَرید و وَرید، ...
آجر؛ به مفهوم گرما دیده و پخته شده. خِشت؛ به مفهوم آجر گرما دیده و خشک شده آج ؛ ریشه ی اصلی این کلمه ی دو حرفی حرف ( ج ) می باشد. حرف ج در قوانین پ ...
فلسفه ی ایجاد و نام گذاری با استفاده از این کلمه در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛ آج ؛ ریشه ی اصلی این کلمه ی دو حرفی حرف ( ج ) می باشد. حرف ج در ...
ریشه ی اصلی این کلمه ی دو حرفی حرف ( ج ) می باشد. حرف ج در قوانین پیدایش کلمات قابل تبدیل به چهار حرف ( چ ش ژ ز ) می باشد. ذات رفتاری و آوایی این پنج ...
تَبَخْتُر؛ یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی تَب و پُختن با مفهوم سوزاندن و تب دار کردن. جوری رفتار کردن که باعث پُختنِ دل دیگران و دل سوزاندن و دا ...
تَبَخْتُر؛ یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی تَب و پُختن با مفهوم سوزاندن و تب دار کردن. جوری رفتار کردن که باعث پُختنِ دل دیگران و دل سوزاندن و دا ...
تَبَخْتُر؛ یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی تَب و پُختن با مفهوم سوزاندن و تب دار کردن. جوری رفتار کردن که باعث پُختنِ دل دیگران و دل سوزاندن و دا ...
اسکراب؛ کلمه ی اسکراب که در اصطلاح روزمره تحت عنوان اسکراب کردن استفاده می شود برای حالتی است که چیز خشکی را از روی چیز دیگر بخواهیم جدا کنیم و بِکَّ ...
تُخم یا تَخم مرتبط با کلمه ی تخمین، که حرف ( خ ) در این کلمه از زاویه ی قوانین ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ک ) و ( ق ) می باشد. بر همین مبنا در ر ...
دوشاب؛ در مورد میوه ها به هر میوه ی آبداری که آب آن دوشیده شود جهت فرآوری و عمل آوری و استعمال، دوشاب گویند. دوشاب طبع سرد و خنک کننده ای دارد که برا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ، مخصوصاً از زاویه قوانین آوای حروف و نگارش و پیدا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ، مخصوصاً از زاویه قوانین آوای حروف و نگارش و پیدا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
بروش؛ خوشه ی گندم یا حبوبات غلاف دار که پوک نباشد و پر از دانه و حبه باشد. اگر بخواهیم از زاویه تغییر شکل حروف در کلمات، کلمه ی بروش را در ریخت های ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
( از آنجایی که زبان ابزار راهبری فاهمه در وجود انسان است به یک مفهوم و یک کلمه مشترک تحت عنوان پارچ در همه این کلمات که ذکر شده است دقت بفرمایید. تا ...
پروچیستا و پروچو؛ کلمه ای با کاربرد نام گذاری برای افراد یا نامی برای استفاده در اسم یا فامیل برای انسانهای عالم و دانشمند. پارچ؛ ظرفی برای پُرچ کر ...
پروچید؛ مفهوم این کلمه اشاره به مکان یا سرزمین و اقلیمی آباد شده دارد که پر شده باشد از تجمعات انسانی. پارچ؛ ظرفی برای پُرچ کردن یا پُرشْ کردن پُر ...
پروچیستا؛ کلمه ای با کاربرد نام گذاری برای افراد یا نامی برای استفاده در اسم یا فامیل برای انسانهای عالم و دانشمند. پِروچ؛ در بُعد مادی به مفهوم انس ...
پِروچ؛ در بُعد مادی به مفهوم انسان ثروتمند و غنی یا مکانی دارای منابع و معادن یا دشت حاصلخیز. و در بُعد معرفتی و فلسفی به مفهوم عالم حکیم و دانشمند. ...
پِرچی؛ یا بِرْچی به مفهوم نیاز به دریافت و پر شدن به مفهوم گرسنه که در زبان کرمانجی در حال استفاده می باشد. پارچ؛ ظرفی برای پُرچ کردن یا پُرشْ کردن ...
پِرچیه؛ پِرچیه؛ اصطلاح پرچیه شدن، حالتی که انسان اشباع شده باشد از چیزی به مفهوم بیزاری و امتناع از دریافت چیز زیاد. پارچ؛ ظرفی برای پُرچ کردن یا پ ...