پیشنهادهای ملاقات و تلاقی لغات (١,٦٦٥)
وعده ؛ تحلیل و تبیین مفهوم نهفته در صندوقچه ی اسرارآمیز این کلیدواژه در متن زیر توضیح داده شده است ؛ تَعَدّی ؛ این کلمه که با غالب مشابه کلمه ی تَخ ...
تَعَدّی ؛ این کلمه که با غالب مشابه کلمه ی تَخَطّی به معنی از خط عبور کردن و تجاوز از خط با تعریف خطا می باشد بدینصورت قابل تحلیل و تبیین می باشد ؛ ...
ایتا ؛ مصدر این کلیدواژه دو حرف ( آ ت ) می باشد که در قانون قلب ها به دلیل محل و نقطه ی مشترک صدور آوا ، حرف ( آ ) قابل تبدیل به حرف ( ع ه ) و حرف ( ...
ایتا ؛ مصدر این کلیدواژه دو حرف ( آ ت ) می باشد که در قانون قلب ها به دلیل محل و نقطه ی مشترک صدور آوا ، حرف ( آ ) قابل تبدیل به حرف ( ع ه ) و حرف ( ...
سیاوش ؛ بسیار ضیافت دهنده و مهمان پذیر تعریفی که این کلمه بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات از خودش برای ما دارد با توجه به افزونه ی حرف ش با ذات ...
فَسَوَّی ؛ فَ ، سَوَّی ؛ سپس سَوا نمود و موزون ساخت از کلمه ی سوا شدن و ایجاد تساوی و تزاوی و توازن با کلمه ی فَسَوّی در قرآن آیه ی ثُمَّ کانَ عَلَ ...
فَسَوَّی ؛ فَ ، سَوَّی ؛ سپس سَوا نمود و موزون ساخت از کلمه ی سوا شدن و ایجاد تساوی و تزاوی و توازن با کلمه ی فَسَوّی در قرآن آیه ی ثُمَّ کانَ عَلَ ...
ضیافت ؛ مهمانی و پذیرایی از جهت سوا نمودن مال جهت برقراری توازن و تواسن و ایجاد موازنه و مواسات برای ایجاد صفا و صمیمیت در جامعه فلسفه ی پیدایش و ا ...
فضل ؛ وجود یک جریانی رونده و رونق دهنده از نور و نیرو فاضل ؛ برای درک بهتر مفهوم این کلمه کافیست افزونه ی حرف ( ل ) را که از محل صدور آوا به دلیل ن ...
فاضل ؛ برای درک بهتر مفهوم این کلمه کافیست افزونه ی حرف ( ل ) را که از محل صدور آوا به دلیل نقطه و محل مشترک صدور آوا با حرف ( ر ) دارای یک سرچشمه ی ...
پازل ؛ این کلمه دارای یک مهندسی و حکمت بسیار دقیقی در نگارگری حروف مدل چیدمان آن در ساختمان این کلمه می باشد. در زبان و نگارش فارسی علت استفاده از ...
پلیس ؛ این کهن واژه یک کلمه ی أصیل پارسی منشعب از کلمه ی پالس و پارس و فارس به معنی نیرو و اُرگان دارای پالس به مفهوم نیرو و ارگان دارای فُرس و انرژی ...
بِروس ؛ با ریخت های دیگر آن پِروس و بروز و پریز منشعب از کلمه ی پارس و فارس مرتبط با کلماتی از قبیل بروسلی و بُرزو و مبارزه و بذر و . . . درک بهتر ...
بِروس ؛ با ریخت های دیگر آن پِروس و بروز و پریز منشعب از کلمه ی پارس و فارس مرتبط با کلماتی از قبیل بروسلی و بُرزو و مبارزه و بذر و . . . درک بهتر ...
بِروس ؛ با ریخت های دیگر آن پِروس و بروز و پریز منشعب از کلمه ی پارس و فارس مرتبط با کلماتی از قبیل بروسلی و بُرزو و مبارزه و بذر و . . . درک بهتر ...
بِروس ؛ با ریخت های دیگر آن پِروس و بروز و پریز منشعب از کلمه ی پارس و فارس مرتبط با کلماتی از قبیل بروسلی و بُرزو و مبارزه و بذر و . . . درک بهتر ...
بِروسک ؛ در گویش زبان کردی کرمانجی در خراسان شمالی به رعد و برق بِروسک گفته می شود که از این کلیدواژه در کشور عزیزمان ایران به عنوان یک نام تجاری برا ...
بِروسک ؛ در گویش زبان کردی کرمانجی در خراسان شمالی به رعد و برق بِروسک گفته می شود که از این کلیدواژه در کشور عزیزمان ایران به عنوان یک نام تجاری برا ...
وزیر ؛ این کلیدواژه در قانون قلب ها با ریخت فَسیر یک کلمه ی اصیل و یک کهن واژه در زبان فارسی می باشد که دقیقاً منشعب از کلمه ی فارس به معنی دارای فُر ...
وزیر ؛ این کلیدواژه در قانون قلب ها با ریخت فَسیر یک کلمه ی اصیل و یک کهن واژه در زبان فارسی می باشد که دقیقاً منشعب از کلمه ی فارس به معنی دارای فُر ...
وزیر ؛ این کلیدواژه در قانون قلب ها با ریخت فَسیر یک کلمه ی اصیل و یک کهن واژه در زبان فارسی می باشد که دقیقاً منشعب از کلمه ی فارس به معنی دارای فُر ...
وزیر ؛ این کلیدواژه در قانون قلب ها با ریخت فَسیر یک کلمه ی اصیل و یک کهن واژه در زبان فارسی می باشد که دقیقاً منشعب از کلمه ی فارس به معنی دارای فُر ...
تفسیر ؛ ریشه ی ثلاثی این کلمه ( ف ر س ) می باشد. و مصدر اصلی این ریشه ی ثلاثی دو حرف ( ف س ) می باشد. مرتبط با کلمه ی فارس و فُرس به معنی نور و نیر ...
تفسیر ؛ ریشه ی ثلاثی این کلمه ( ف ر س ) می باشد. و مصدر اصلی این ریشه ی ثلاثی دو حرف ( ف س ) می باشد. مرتبط با کلمه ی فارس و فُرس به معنی نور و نیر ...
تساوی ، تزاوی ؛ سَوا شدنِ موزون و برابر به معنی ایجاد تسویه و توازن سَوا شدن دو بخش از همدیگر، در حالتی که هر دو بخشِ از هم سَوا شده به یک اندازه م ...
تساوی ، تزاوی ؛ سَوا شدنِ موزون و برابر به معنی ایجاد تسویه و توازن سَوا شدن دو بخش از همدیگر، در حالتی که هر دو بخشِ از هم سَوا شده به یک اندازه م ...
تساوی ، تزاوی ؛ سَوا شدنِ موزون و برابر به معنی ایجاد تسویه و توازن سَوا شدن دو بخش از همدیگر، در حالتی که هر دو بخشِ از هم سَوا شده به یک اندازه م ...
اداره ؛ درایت کردن امور جهت دار کردن و به دُوْر افتادن دارایی ها در یک مَدار مشخص توسط شخص مدیر یا مادر به معنی مدارا کننده.
میل ؛ مفهوم کلمه ی میل با توجه به ذات آوایی سرازیرگونه حرف ( ی ) در میان ساختمان این کلیدواژه یعنی نیاز به مالامال شدن ، یعنی خالی بودن و نیاز به دری ...
فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در لابلای متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛ سواد ؛ به معنی قدرت از هم سَوا نمودن ...
فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در لابلای متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛ سواد ؛ به معنی قدرت از هم سَوا نمودن ...
فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در لابلای متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛ سواد ؛ به معنی قدرت از هم سَوا نمودن ...
فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در لابلای متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛ سواد ؛ به معنی قدرت از هم سَوا نمودن ...
فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در لابلای متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛ سواد ؛ به معنی قدرت از هم سَوا نمودن ...
میل ؛ مفهوم کلمه ی میل با توجه به ذات آوایی سرازیرگونه حرف ( ی ) در میان ساختمان این کلیدواژه یعنی نیاز به مالامال شدن ، یعنی خالی بودن. پس میل به ع ...
فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در لابلای متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛ سواد ؛ به معنی قدرت از هم سَوا نمودن ...
دَنیِل ، دانیال ؛ دانا ، دانشمند ، دانش ، دانس ، دنیس و. . . دِنیز ، دِنیس ، آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ...
دَنیِل ، دانیال ؛ دانا ، دانشمند ، دانش ، دانس ، دنیس و. . . دِنیز ، دِنیس ، آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ...
دِنیز ، دِنیس ، آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ، دینامیک ، داینامیک ، دایان ، دین ، تَدَیُّن ، تَمَدُن ، مدین ...
دِنیز ، دِنیس ، آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ، دینامیک ، داینامیک ، دایان ، دین ، تَدَیُّن ، تَمَدُن ، مدین ...
دِنیز ، دِنیس ، آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ، دینامیک ، داینامیک ، دایان ، دین ، تَدَیُّن ، تَمَدُن ، مدین ...
دِنیز ، دِنیس ، آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ، دینامیک ، داینامیک ، دایان ، دین ، تَدَیُّن ، تَمَدُن ، مدین ...
دِنیس ، آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ، دینامیک ، داینامیک ، دایان ، دین ، تَدَیُّن ، تَمَدُن ، مدینه ، مَدا ...
بُرنا ؛ بارنیا ، بار ، ابر ، باران ، باردهنده ، دارای بار و بارتری یا برتری ، بارتر ، پُربارتر ، برتری ، بارتری ، بارود یا باروت به معنی پُربار و. . ...
تِنیس ؛ تانستن ، توانستن ، دانستن ، دانس ، دانش ، دانایی آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ، دینامیک ، داینامیک ...
آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ، دینامیک ، داینامیک ، دایان ، دین ، تَدَیُّن ، تَمَدُن ، مدینه ، مَدایِن ، مُ ...
آدُنیس ؛ دِنیس ، دِنیز ، دِنیش ، دانش ، دانایی ، دانستن ، دِنا ، دینام ، دینامیک ، داینامیک ، دایان ، دین ، تَدَیُّن ، تَمَدُن ، مدینه ، مَدایِن ، مُ ...
سخن سخاوتمندی که این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات برای ما دارد بدینصورت قابل تبیین خواهد بود ؛ وضو یا وضوء ؛ با ریخت کامل تر آن وضوع م ...
سخن سخاوتمندی که این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات برای ما دارد بدینصورت قابل تبیین خواهد بود ؛ تَیَمُّمْ ؛ بر وزن تفعل مانند کلمه ی تف ...
کَبًاده ؛ منشعب از مفهوم کوبیدن و کوبش توضیح مفصل و مبسوط این کلمه در متن زیر در مبحث و مقوله ی زبانشناسی تحلیل و تفسیر شده است ؛ ناک زدن ؛ با نگا ...