متساوی

/motesAvi/

مترادف متساوی: برابر، مساوی، یکسان

متضاد متساوی: نابرابر

برابر پارسی: برابر

لغت نامه دهخدا

متساوی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) باهم برابر شونده. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). برابر هم و مانند هم. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تساوی شود. || برابر و یکسان و متوازی و راست و درست. ( ناظم الاطباء ) :
گر در گذشته حمل غنی بر فقیر بود
امروز با غنی متساوی بود فقیر.
فرخی.
سراء و ضراء او نزدیک مرد دانا متوازی و متساوی است. ( جهانگشای جوینی ).
- متساوی الاضلاع ؛ هم پهلو و متوازی هم. ( ناظم الاطباء ). به سطوحی اطلاق می شود که ضلعهای آنها برابر یکدیگر باشند مانند «مثلث متساوی الاضلاع »، «مربع»، «لوزی » و جز اینها : از جهت رتبت زینت طول و عرض جنة عرضها کعرض السماء و الارض ، مربعی متساوی الاضلاع واقع بر مرکز دایره خیرالبقاع مصون از آفات دهر بوقلمون. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 54 ).
- متساوی الزمان ؛ فرهنگستان ایران به جای این کلمه «همزمان » را پذیرفته است. ورجوع به همزمان و واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
- متساوی الزوایا ؛ که زوایای آن با هم مساوی باشند و به سطوحی اطلاق می شود که زوایای آنها مساوی یکدیگر باشند مانند زوایای مربع.
- متساوی الساقین ؛ به مثلثی اطلاق کنند که دو ضلع آن با هم برابر باشد.
- متساوی شدن ؛ برابر و یکسان شدن : و اعوام و ملوک متساوی شدند. ( تاریخ قم ص 11 ).

فرهنگ فارسی

برابرشونده باهم، برابرباهم
۱ - ( اسم ) برابر شونده با هم : همچنین هر چند اجزای او متساوی باشد و اندر رقت و سطبری باعتدال از و صوت درازتر کشد . ۲ - ( صفت ) برابر مساوی .

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) برابر شونده با هم . ۲ - (ص . ) برابر، یکسان ، مساوی . ،~الاضلاع شکلی دارای ضلع های برابر. ، ~الزاویه مثلثی دارای زاویه های یکسان . ، ~الساقین مثلثی دارای دو ساق برابر.

فرهنگ عمید

برابر، مساوی.

مترادف ها

equal (صفت)
مساوی، معدل، یکسان، شبیه، همانند، متعادل، مقابل، هم پایه، برابر، متساوی، همگن، متوازن، هم اندازه، موازی، متکی بر حقوق مشترک

equitable (صفت)
منصف، متساوی

فارسی به عربی

عادل

پیشنهاد کاربران

همسنگ
همچندان ؛ برابر. مساوی. همان اندازه به همان مقدار : گروهی گفتند چهل وپنجمین بودند [ کشتگان ] و همچندان اسیر بودند. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) . و این منذر را پسری بود نام او نعمان بن المنذر همچندان بهرام بود با او بزرگ همی شد. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .

بپرس