ترجمههای مهدی صباغ (٦٩)
پدرش یک دست لباس اسکی برای او در روز تولدش خرید.
فاضلاب، میلیون ها گالن آب تصفیه نشده را به رودخانه میریزند.
ما یک قایق پارویی بادکردنی به بچه ها در کریسمس هدیه دادیم.
خوبه که یک فروشگاه مواد غذایی در نزدیکی خودمان داشته باشیم.
همه بستنی های Rocombe Farm از شیرپرچرب و خامه غلیظ که از گله های jersy تغذیه شده ی ارگانیک، ساخته شده است.
من مجبورم در تمام طول روز، به گله و شکایت های او گوش بدهم.
آن استخوان را به آن سگ بده و او را اذیت نکن.
در حالیکه مجذوب تماشای مسابقه فوتبال شده بودیم، گوشت در اجاق گاز می پخت.
آن دو میز در کنار هم قرار داشته اند، اما آنها اکنون روبروی هم قرار دارند.
ماموران پلیس، برای مسدود کردن ورودی ساختمان، در کنار هم ایستاده بودند.
آب به قدری کم عمق بود، که مدت زمان زیادی طول کشید تا از دریاچه بیرون بیاییم.
سقف تونل بر روی سر کارگران فرو ریخت.
او یک کتاب در مورد ماجراجویی های خود در آمازون نوشت.
او فقط به خاطر یک قتل به حبس ابد محکوم شده است.
او مجبور است به یک محکوم به حبس ابد، خدمت رسانی کند.