مهدی صباغ - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vacation time: Noun - countable : مرخصی استحقاقی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vacation time: Noun - countable : مرخصی استحقاقی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sense of belonging: Noun - countable : حس تعلق خاطر اح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sense of belonging: Noun - countable : حس تعلق خاطر اح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reported speech: Noun - uncountable : Indirect spee ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reported thought: Noun - uncountable : Indirect thou ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tiring: Adjective : خسته کننده خستگی آور ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tour agent: Noun - countable : مدیرِ تور کسی که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

just say the word: اصطلاح: تو فقط لب تَر کن. تو فقط ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

just say the word: اصطلاح: تو فقط لب تَر کن. تو فقط ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

puzzled: Adjective : گیج شده سردرگم متحیر ها ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

terrifying: Adjective : ترسناک وحشتناک دلهره آو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

terrified: Adjective : وحشت زده خیلی ترسیده شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a reservation: Phrasal verb: رزرو کردن از قبل جایی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pink dolphin: Noun - countable : دلفین صورتی نوع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tour company: Noun - countable : آژانس مسافرتی شر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

boat trip: Noun - countable : سفر با قایق ( ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

boat trip: Noun - countable : سفر با قایق ( ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

boat ride: Noun - countable : قایق سواری سفر د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

overtired: Adjective : بیش از حد خسته ( تا جای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overtired: Adjective : بیش از حد خسته ( تا جای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eye mask: Noun - countable : چشم بند ماسک چش ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

road trip: Noun - countable : سفر جاده ای ( با ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

road trip: Noun - countable : سفر جاده ای ( با ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

streetlamp: Noun - countable : Streetlight تیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

streetlamp: Noun - countable : Streetlight تیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pack: چمدان، ساک، کوله پشتی، کیف و . . . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

plastic bag: Noun - countable : کیسه پلاستیکی ( ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plastic bag: Noun - countable : کیسه پلاستیکی ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bus tour: Noun - countable : تورِ گردشگریِ ات ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bus tour: Noun - countable : تورِ گردشگریِ ات ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scare away: کسی را ترساندن و باعث فرارِ او شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

just say the word: اصطلاح: تو فقط لَب تَر کن فقط کافیه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

overnight flight: Noun - countable : پروازِ شبانه پرو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

frequent traveler: Noun - countable : دائم السَفَر کسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

frequent traveler: Noun - countable : دائم السَفَر کسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

straggle: دوست گرامی جناب باقری عزیز بلی کامل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plug: دوشاخه یا سه شاخه برق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reflexive pronoun: ضمیر انعکاسی مانند: himself, herse ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

travel at: به مکان و مقصد مشخصی رفتن با سرعت م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

speed of sound: سرعتِ صوت فاصله ای است که یک موج صو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

upside down: Adjective - adverb : وارونه سر و ته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blast off: Phrasal verb : پرواز کردن فضاپیما ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm in a pickle: اصطلاح: توی دردسر افتادم. توی هَچَ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dillydally: Dilly - dally : Verb - intransitive ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

globally: Adverb : Worldwide بین المللی در مق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

butt dial: Informal - USA : Verb - noun تماس ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

butt dial: Informal - USA : Verb - noun تماس ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

departure tax: Noun - countable : عوارض خروج مالیا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resource: verb - transitive : فراهم کردن پول ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

work force: noun - countable : نیروی کار کارکنا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

welcome: adjective : گرامی دوست داشتنی محبوب

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

threaded: Adjective : نخ کِش شده ( مانند جور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

threaded: Adjective : نخ کِش شده ( مانند جور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

low paid: Adjective : شغل با حقوق پایین آدم ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

touching moment: Noun - countable : لحظه ی تاثیرگذار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

touching moment: Noun - countable : لحظه ی تاثیرگذار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

matchmaker: Noun - countable : همسریاب کسی که ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

arranged marriage: Noun - countable : ازدواج سنتی ( که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

civil ceremony: Noun - countable : ازدواج حقوقی : ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bachelor party: Noun - countable : مهمانی ای که توس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bachelor party: Noun - countable : مهمانی ای که توس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bachelorette party: Noun - countable : مهمانی ای که توس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bachelorette party: Noun - countable : مهمانی ای که توس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rehearsal dinner: Noun - countable : مهمانیِ شامِ تمر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't tell a soul: اصطلاح: رازدار باش. . این حرف را ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shotgun seat: Noun - countable : Informal - north ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fair and square: جوانمردانه با عدل و انصاف در کمال م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pillow fight: Noun - countable : جنگ بالشت ها باز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

surviving: Adjective : زنده در قید حیات بازمان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chain restaurants: رستوران های زنجیره ای رستوران هایی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

influenced: Adjective : متاثر تاثیر پذیرفته تحت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are one in a million: اصطلاح: تو بی نظیری تو لِنگه نداری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take action: اقدام کردن چاره اندیشیدن کاری برای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wedding bells: Noun - plural : زنگهای عروسی اشاره ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vows: Noun - plural : Marriage vows Weddi ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vows: Noun - plural : Marriage vows Weddi ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

as a result of: به دلیلِ در نتیجه ی به خاطرِ به علت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

as a result of: به دلیلِ در نتیجه ی به خاطرِ به علت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

expose: noun - countable : داستان افشا کنند ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scientific mind: Noun - countable : ذهن علمی مُخِ پر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

synthesizing mind: Noun - countable : ذهنِ ترکیب کننده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

synthesizing mind: Noun - countable : ذهنِ ترکیب کننده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ethical mind: Noun - countable : ذهنِ اخلاق گرا ذ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ethical mind: Noun - countable : ذهنِ اخلاق گرا ذ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disciplined mind: Noun - countable : ذهنِ منضبط ذهنی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disciplined mind: Noun - countable : ذهنِ منضبط ذهنی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tap water: آبی که از لوله می آید ( نه دقیقا به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

respectful mind: Noun - countable : ذهنِ مودب ذهنی ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

respectful mind: Noun - countable : ذهنِ مودب ذهنی ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

speed reading: Noun - uncountable : تُند خوانی مها ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

faff around: هدر دادن وقت با انجام دادن کارهای غ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stumble across: چیزی را تصادفا پیدا کردن چیزی را بد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come across: چیزی را شانسی پیدا کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

in what way: از چه طریقی؟ چگونه؟ به چه صورت؟ به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tiptoe around: با احتیاط و ملاحظه با کسی صحبت کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tiptoe around: با احتیاط و ملاحظه با کسی صحبت کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

world champion: Noun - countable : قهرمان جهان ( د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

adaptive ski: اسکی ویژه ی معلولین و کسانی که دارا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

paralympics: Noun - plural : پارا المپیک مسابقات ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

paralympics: Noun - plural : پارا المپیک مسابقات ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ice pick: Noun - countable : چکش یخ شکن ( که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

yet again: Phrase : Again یکبار دیگر دوباره ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tirelessly: Adverb : بدون خستگی خستگی ناپذیرانه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

run for elections: Phrasal verb : کاندیدای یک انتخابا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

qualify: کسب صلاحیت کردن مهارت پیدا کردن صلا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take your shot: Expression : تلاشت را بکن. تمام سع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take your shot: Expression : تلاشت را بکن. تمام سع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

black look: Noun - countable : نگاه از روی عصبا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

author: نویسنده ی کتاب، مقاله و . . . . . ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

memoirs: Noun - plural : خود زندگی نامه کتاب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

memoirs: Noun - plural : خود زندگی نامه کتاب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

itchy feet: Phrase : اشتیاق و علاقه زیاد داشتن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dentistry: Noun - uncountable : رشته تحصیلی دن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hard work pays off: Proverb : تلاش کردن به نتیجه خواهد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard work pays off: Proverb : تلاش کردن به نتیجه خواهد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

risktaker: Noun - countable : ریسک پذیر اهل ری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stunt man: Noun - countable : بَدَل کار کسی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tightfisted: Adjective - informal : Tight - fist ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tightfisted: Adjective - informal : Tight - fist ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

work experience: Noun - uncountable : سابقه کار ( ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

print book: Noun - counrable : کتابِ کاغذی ( در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

doghouse: اصطلاح : To be in the doghouse : د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blogosphere: Noun - countable - informal: وبلاگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blogger: Noun - countable : وبلاگ نویس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

passionate: Passionate about something : به چیز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bookmark: Verb - transitive : ذخیره کردن آدرس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am cross with you: من باهات قهرم.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

abstract idea: noun - countable : ایده های غیرمادی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

magnolious: Adjective - informal - dated : خیلی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

so called friends: phrase : so - called friends دوستان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

so called friends: phrase : so - called friends دوستان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in stock: کالای آماده ی فروش کالایی که در انب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inconvenience: Verb: باعث دردسر دیگران شدن دیگران ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

solar powered: Adjective : انرژی گیرنده از نور خور ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wind powered: Adjective : کارکننده با نیروی باد ن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

carbon neutral: Adjective : بدون کربن دستگاهی که در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

carbon neutral: Adjective : بدون کربن دستگاهی که در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

air conditioned: Adjective : ( اتومبیل، خانه و. . . ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

internet connection: Noun - countable : اتصال اینترنت قا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self taught: Adjective : خودآموز خود خوان خود یا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

correlative conjunctions: پیوندهای همبسته حروف ربط دو کلمه ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

correlative conjunctions: پیوندهای همبسته حروف ربط دو کلمه ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

early adopter: Noun - countable : اولین خریدار خری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

laggard: Noun - countable - old fashioned : ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hit the market: به بازار آمدن یک کالا آماده ی فروش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hit the market: به بازار آمدن یک کالا آماده ی فروش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

net savvy: Adjective : Net - savvy خُوره ی این ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

digital native: Noun - countable : نسل دیجیتالی افر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

first launch: Noun - countable : عَرضه ی اولیه ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

home use: Noun - uncountable : استفاده ی خانگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nervous breakdown: Noun - countable : حمله ی عصبی ( ی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they are apples and oranges: Idiom : این ها با هم کاملا فرق دارن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

early doors: Adverb - informal - BrE : دقایق اول ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i don't buy it: باور نمی کنم. قبول ندارم. نمی پذی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self sufficient: Adjective : خودکفا بی نیاز مستقل از ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self explanatory: خود روشنگر توضیح دهنده و شرح دهنده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

boast: خودستایی کردن پُز دادن فخر فروشی کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come to grips with: Tackle روبه رو شدن با مشکلات و سختی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

comparison: In comparison with/to something : د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

severance: حقوق بیمه بیکاری پول باز خرید شدن ی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was on a drip: زیرِ سِرُم بودم. به بدنم سِرُم وصل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

golden opportunity: Noun - countable : موقعیت طلایی فرص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

golden opportunity: Noun - countable : موقعیت طلایی فرص ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

public relations: Plural noun : روابط عمومی علم مدیری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

public relations: Plural noun : روابط عمومی علم مدیری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look good: خوب به نظر رسیدن چهره و ظاهر مناسب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look good: خوب به نظر رسیدن چهره و ظاهر مناسب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sound silly: Phrasal verb : Sound foolish Look s ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sexist: Noun - countable : فرد معتقد به تبع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

male colleague: Noun - countable : همکارِ مرد ( در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tight: Money/thing/things to be tight : Ph ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

feel pressure: تحت فشار بودن استرس داشتن باری بر ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

academic family: Noun - countable : خانواده ی دانشگا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fashion sense: Noun - countable : دانشِ چگونگی لبا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resign: Resign from a job استعفا دادن از کا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take steps: Do something positive کار مفیدی انج ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take refuge in: مخفی شدن در جایی یا چیزی Hide in

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

college life: سبک زندگی در دوران دانشجویی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take up: Take up something شروع کردن کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take precedence over: Something take precedence over some ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take the initiative: پیش قدم شدن/بودن انجام دادن کاری پی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take criticism: Phrasal verb : انتقاد کردن عیب جویی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take heart: Phrasal verb : شجاعت داشتن اعتماد ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get straight a's: کسب بالاترین نمره در طی دوران تحصیل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take stock of: فکر کردن و ارزیابی کردن درباره چیزی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take a puff: یک پُک به سیگار زدن یک پک سیگار کشی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take a puff: یک پُک به سیگار زدن یک پک سیگار کشی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smart cookie: Noun - countable - informal : آدم ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

always a pleasure: Expression : اصطلاحی است برای پاسخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

always a pleasure: Expression : اصطلاحی است برای پاسخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

back in the day: Phrase : در گذشته آن قدیم ها در روز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the other hand: با این وجود به عنوان مثال: I like h ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

parasite singles: Noun - plural : مجردهای انگل صفت ای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make ends meet: Phrase : پول کافی برای زندگی به دست ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

boomerang kid: Noun - countable : بچه ی بومرنگ صفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

boomerang kid: Noun - countable : بچه ی بومرنگ صفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peer pressure: Noun - uncountable : فشار وارده از ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

raise: Raise a family : ( Idiom ) to hav ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

household chores: Noun - plural : کارهای خانه ( کارها ...

١ سال پیش

مدال‌های مهدی صباغ