پیشنهادهای BEYO (١١٦)
attendant در نقش اسم و صفت استفاده می شود . attendant ( noun ) به معنی سرپرست، ملازم attendant ( adjective ) به معنای وابسته، و همراه. مثلا، debt a ...
out of favor with ب معنی مورد حمایت نبودن
حمایت کسی را جلب کردن. you sent your present to her to win her favor. هدیه تو براش فرستادی تا حمایتشو جلب کنی
extremity ( noun ) : به معنای منتهی الیه هست دورترین نقطه از یک چیز. مثلا southern extremity of road به معنی " منتهی الیه جنوبی جاده ( ینی جنوبی ترین ...
یکی از معانی sense "از نظر" است. مثلا in every sense: از هر نظر in a sense: از یک نظر in no snese:از هیچ نظر The packaging is green - in both senses ...
از آنجایی"اهمیت" معنای دیگر consequenceاست، علاوه بر معانی بالا consequently با more بکار برده می شود به معنی "از همه مهم تر". he got sick, more co ...
مثلا مورد حمله قرار گرفتن ( حمله را تجربه کردن ) ، باتوجه به یکی از معنای فعل subject می توانیم از subject to something لستفاده کنیم. مثلا، I am su ...
این کلمه در نقش اسم و صفت استفاده میشود. wothy ( adj ) : شایسته، worthy of sth: در خورِ، شایسته یِ wothy:افراد برجست leghT he front row of chairs w ...
عجله کن، یا خودتو تکون بده.
غرض
emergent ( adjective ) نوظهور، نو تاسیس در مورد درختان، درختی که از درختان اطراف بلند تر باشد. در مورد گیاهان، گیاهی که برگ و گل ها روی سطح آب ظاهر ...
اعتقاد به بهتر بودن کشور /شهر/ سیستم سیاسی نسبت به بقیه. به طور کلی اعتقاد به منحصر بفرد بودن .
همیشه، بدون استثنا. You must report here every Tuesday without exception. https://dictionary. cambridge. org/us/dictionary/english/exception
no exception در بعضی جملات به عبارت نادقیق معنی " همین طور" می دهد. مثلا Her books are always entertaining and this one is no exception. به معنی " هم ...
repute به معنی نام، مثلا، good repute این فعل سه صفت دارد. reputable به معنی خوش نام reputational به معنی حیثیتی، آبرویی Such attacks could represe ...
انباری Consumer demand has begun growing for self - storage centres.
به محض اینکه i will call you the instant.
توی یک چشم بهم زدن
برای یک لحظه، For an instant, I saw a star the night sky برای یک لحظه یک ستاره را در آسمان شب دیدم.
travelling در نقش صفت و اسم قرار می گیرد. در نقش فعل a travelling job/ در نقش اسم Travelling broadens your horizons .
دستور العملtrack the usage patterns of machine. استفاد useful usage/ internet usage رفتار نامناسبMany had complained about the usage they'd received ...
availability
صفت است. همان conclusive است که کمتر مورد استفاده میگیرد. conclusive به معنی قاطع، کاملا درست، وقتی می خواهیم بگوییم هیچ شکی در چیزی نیست می گوییم ...
در دور دست. On a clear day you can see the temple in the distance. در یک روز آفتابی میتونی قلعه رو در دور دست ببینی.
از دور
در چارچوب
یا شجاعت انجام کاری را داشتن
have a strong stomach دل و جگر داشتن
get tongue around/round something نچرخیدزبان برای تلفظ یک کلمه سخت It's one language that I have real difficulty getting my tongue around. اون یکی ...
of the kind به معنی " همچین چیزی" مثلا من همچین چیزی نگفتم. I did not say of the kind. اصطلاحات دیگه: kind of :یه جورایی in kind: در عوض of a kind: ...
یک اصطلاح است، به معنی کار بیشتری انجام دادن است. مثلا حالا که داری این کار رو انجام میدی چرا فلان کار رو هم انجام نمیدی؟ ( جمله سوالی ) Since you'r ...
احتمالا
به معنی، اگه اشتباه نکنم هست. مثلا، اگه اشتباه نکنم شب این حا میمونی. You'll be staying the night, I take it?
مخالفت رسمی و محترمانه
یک اصطلاح است، برای تصحیح جمله ی قبلی گفته شده استفاده می شود. مثلا Her name is Paula, no, I tell a lie ( = I'm wrong ) - it's Pauline. https://dict ...
استفاده از چیزی برای به دست آوردن نتایج خوب. مثلا، She has a lot of confidence, which she uses to good effect ( = to her advantage ) in interviews.
, in effec ( noun ) means in practice, in fact, and use. for example: The present system of payment will remain in effect ( = be used ) until the end ...
ابزار هایی هستند که در مقابل منبع نور قرار می گیرند و شکل های مختلفب به وجود می آورند. مثلا ، rotatin Gobos.
it is an adverb, shows your grateful for something. با حالت قدرشناسی
نوشتار صحیح horde
formal meeting with an important person شرفیاب شدن حضور کسی
smashing food up: خورد کردن غذا
پذیرایی ، مثلا cartering company.
اشاره به "رفتن به جایی در فصل پاییز برای دیدن و عکاسی کردن از تغییر رنگ برگ ها" دارد.
semi subsistance farming: form of farming that crops are produced more than farmer need.
مقدار یا تعداد کمی از چیزی را استفاده کردن. مثلا، spare in use of words
hides: ( skin of animals )
scrap away
muscle به زور وارد شدن https://abadis. ir/entofa/muscle/
پرا مردم https://fa. wikipedia. org/wiki/پرامردم