sanctify

/ˈsæŋktəfaɪ//ˈsæŋktɪfaɪ/

معنی: تقدیس کردن، تطهیر کردن، مقدس شمردن، برای امر مقدسی تخصیص دادن
معانی دیگر: (به عنوان چیز مقدس) کنار گذاشتن، وقف کردن، واجب کردن، آمرزش بخش کردن، مقدس کردن، اشو کردن، از گناه زدودن، منزه کردن، ازگناه پاک کردن، تخصیص دادن، تصدیق کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sanctifies, sanctifying, sanctified
مشتقات: sanctifiable (adj.), sanctification (n.), sanctifier (n.)
(1) تعریف: to make sacred or holy; consecrate.
متضاد: defile
مشابه: anoint, bless, consecrate

- The chapel has been sanctified by the bishop.
[ترجمه گوگل] نمازخانه توسط اسقف مقدس شده است
[ترجمه ترگمان] کلیسا توسط اسقف تقدیس شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After the ground had been sanctified, his widow allowed his body to be buried.
[ترجمه گوگل] پس از اینکه زمین مقدس شد، بیوه او اجازه داد جسد او را دفن کنند
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه زمین تایید شد، بیوه زن اجازه داد جسدش را دفن کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make free of sin; purify.
مشابه: purge, purify

- He wanted to confess his sin and be sanctified.
[ترجمه گوگل] او می خواست به گناه خود اعتراف کند و تقدیس شود
[ترجمه ترگمان] می خواست گناه خود را اعتراف کند و تطهیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to grant religious or social sanction to.

- Their marriage, although legal, was not sanctified by their church.
[ترجمه گوگل] ازدواج آنها، اگرچه قانونی بود، اما توسط کلیسای آنها مقدس نبود
[ترجمه ترگمان] ازدواج آن ها، هر چند قانونی بود، در کلیسا هم جنبه تقدس نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. observe the day of the sabbath to sanctify it
(انجیل) روز هفتم را پاس دارید تا آمرزش بخش شود.

2. The end justifies (or sanctifies) the means.
[ترجمه گوگل]هدف وسیله را توجیه می کند (یا تقدیس می کند)
[ترجمه ترگمان]پایان توجیه (یا sanctifies)ابزار را توجیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The end justifies [sanctifies] the means.
[ترجمه گوگل]هدف وسیله را توجیه می کند
[ترجمه ترگمان]پایان توجیه [ sanctifies ] ابزار را توجیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The priest sanctified the church with a special ceremony.
[ترجمه گوگل]کشیش کلیسا را ​​با مراسم خاصی تقدیس کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش کلیسا را با یک مراسم خاص تقدیس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The rule of the Czar was sanctified by the Russian Orthodox Church.
[ترجمه گوگل]حکومت تزار توسط کلیسای ارتدکس روسیه تقدیس شد
[ترجمه ترگمان]قانون تزار مورد تقدیس کلیسای ارتدوکس روسیه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This was a practice sanctified by tradition.
[ترجمه گوگل]این عملی بود که توسط سنت مقدس شده بود
[ترجمه ترگمان]این تمرینی بود که به وسیله سنت تقدیس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Psychology had sanctified the opinion that youthful rebellion was a natural stage of adolescence.
[ترجمه گوگل]روانشناسی این عقیده را تقدیس کرده بود که شورش جوانی مرحله طبیعی نوجوانی است
[ترجمه ترگمان]روانشناسی این عقیده را تقدیس کرده بود که شورش جوانان یک مرحله طبیعی از دوران نوجوانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The rest continued the praying through, welcoming the newly sanctified with laughter and hugs.
[ترجمه گوگل]بقیه به دعا ادامه دادند و با خنده و در آغوش گرفتن از تازه مقدس شده استقبال کردند
[ترجمه ترگمان]بقیه به دعا کردن ادامه دادند و در آغوش گرفتند و در آغوش گرفتند و در آغوش گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These arbitrary customs have been sanctified over a long time.
[ترجمه گوگل]این آداب و رسوم خودسرانه در طول مدت طولانی تقدیس شده است
[ترجمه ترگمان]این آداب و رسوم قراردادی طولانی تقدیس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This proposal has been sanctified.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد تقدیس شده است
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد تقدیس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From the mountains, from the plains, from far-off villages, they came to be sanctified by seeing or touching him.
[ترجمه گوگل]از کوه، از دشت، از روستاهای دور، با دیدن یا لمس او تقدیس می شدند
[ترجمه ترگمان]از دشت های دوردست، از دشت ها، از دهکده های دوردست، با دیدن یا لمس کردن او، پیش می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We sanctify ourselves through literate participation in collective reverence for our past.
[ترجمه گوگل]ما خود را از طریق مشارکت باسواد در احترام جمعی به گذشته خود تقدیس می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از طریق مشارکت با سواد در احترام جمعی به گذشته خود مورد ستایش قرار می گیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Oooo . . . makes me feel downright sanctified, just thinking about it!
[ترجمه گوگل]اوووو باعث می شود من کاملاً احساس تقدیس کنم، فقط به آن فکر می کنم!
[ترجمه ترگمان]Oooo من باعث میشه احساس downright کنم، فقط به این فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The bishops expected the hallowed Authorized Version to maintain its mastery because it was sanctified in everyone's affections and moral sentiments.
[ترجمه گوگل]اسقف ها انتظار داشتند که نسخه مجاز مقدس تسلط خود را حفظ کند زیرا در عواطف و احساسات اخلاقی همه مقدس بود
[ترجمه ترگمان]اسقف انتظار داشت که این نسخه مجاز مقدس برای حفظ تسلط خود به آن دست یابد، زیرا در احساسات و احساسات اخلاقی همه تقدیس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقدیس کردن (فعل)
consecrate, celebrate, bless, sain, edify, hallow, enshrine, sanctify

تطهیر کردن (فعل)
cleanse, purge, scour, exorcise, exorcize, expurgate, lustrate, sanctify

مقدس شمردن (فعل)
saint, sanctify

برای امر مقدسی تخصیص دادن (فعل)
sanctify

انگلیسی به انگلیسی

• consecrate, make holy; make free from sin, purify; become holy
if the church or a holy person sanctifies something, they officially bless it or approve of it.
if someone sanctifies an idea, practice, or situation, they approve of it, support it, and want it to stay the same.

پیشنهاد کاربران

sanctify ( verb ) مقدس کردن
sanctification ( n ) تقدیس، The sanctification of bread and wine
sanctity ( noun ) تقدس، The site of the tomb was a place of sanctity for the ancient Egyptians
sanctuary ( noun ) قسمتی از کلیسا که مراسمات برگزار میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

sanctimonious ( adj ) مقدس
sanctimoniously ( adv )
sanctimoniousness ( noun ) مقدس گرایی، I found his sanctimoniousness quite irritating.

۱. تقدیس کردن. مقدس شمردن ۲. وقف کردن ۳. تطهیر کردن. از گناه پاک کردن
مثال:
Worshiping is not merely to sanctify the worshipped; no, one may not even believe in it in his heart, yet worships it!
...
[مشاهده متن کامل]

پرستیدن صرفا برای تقدیس کردن معبود نیست. نه. یک نفر ممکن است حتی در قلبش به آن ایمان نداشته باشد با این حال آن را می پرستد.

متبرک کردن
sanctify حرام کردن
لَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ( سوره انعام آیه 151 )
Do not kill the soul which God has sanctified, except for justice
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sanctify
✅️ اسم ( noun ) : sanctity / sanctification / sanctuary
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
توجیه. مثال:
The end sanctifies the means
هدف وسیله را توجیه میکند
verb
[ obj] formal
1 : to make ( something ) holy
The priest sanctified their marriage
2 : to give official acceptance or approval to ( something )
The constitution sanctified the rights of the people
مقدس سازی کردن
تقدیس کردن
تقدیس کردن ، مقدس شمردن
قُدسیدن چیزی/کسی.

بپرس