پیشنهادهای حسن امامی (٢٧٩)
حضیض ( متضاد peak h اوج )
فراغ یا دوری love or loss عشق یا فراغ
متغیر
شکنجه - آزار و اذیت These people are seeking/taking refuge from persecution.
شکست خورده A man can be destroyed but not defeated
موعظه کردن اگر ریش همه چیز بود، بز می تونست دیگران را موعظه کند If the beard were all, the goat might preach
رنگ به رنگ شونده تغییر رنگ دهنده The sky, that had been so grey and lowering, was iridescent with indescribable beauty.
مسلم و تضمین شده فرض کردن چیزی
سفیر
نماد مثال this tower is a landmark for France
سلام و صلوات بر او باد. بعد از ذکر نام حضرت محمد مسلمانان این عبارت را می گویند
ظاهر پوست مثال Drinking water is good for the complexion. نوشیدن آب برای زیبایی ظاهری پوست خوب است
توطئه a conspiracy against the government یک توطئه علیه دولت
فعل دارای وجه سببی مانند make, have, let, فعلی که در آن کسی موجب ( مجبور - اجازه ) می شود کس دیگری کاری را انجام دهد
احساس یا برداشتی که نسببت به چیزی پیدا می کنیم
خودخواه How can you be so selfish? چطور میتونی اینقدر خودخواه باشی؟
شفا - درمان بیمار با دعا و یا قدرت طبیعی بدون استفاده از دارو
شیطون و ناقلا
لازم به گفتن نیست ( صریح و واضح است ) مثال Of course, it goes without saying that you'll be paid for the extra hours you work. البته، لازم به گفت ...
فداکار و از جان گذشته ( کسی که خود را وقف کاری کرده است. ) مثال a dedicated and thoughtful teacher یک معلم فداکار
ناز و تو دل برو مثال Oh what an adorable little baby! اوه. چه بچه کوچولوی ناز و تو دل برویی
در نزدیک مثال we were close to geeting in an accident ما نزدیک بود که تصادف کنیم
یافتن چیزی یا کسی به خصوص موقعی دیدن آن سخت است. مثال I spotted a police car behind us.
رها کردن چیزی را که گرفته ایم مثال The little girl let go of his mother's hand and ran across the playground دختر کوچولو دست مادرشو رها کرد و به سمت ...
دست هم را گفتن و تکان دادن به منظور نهایی کردن یک مذاکره let's shake on it دیدید بعد از امضای توافق توسط سیاسیون، میایستند و دست میدند ؟ این خودش
مذاکره برای نیل به توافق مثال The government refuses to negotiate with terrorists. دولت مذاکره با تروریست ها را رد کرد.
میخوام بدونم میخوام بفهمم ( مترادف discover ) مثال I'm not sure your parents will like that idea. Let's see how they react. مطمئن نیستم که پدرمادرت ...
بیا فرض کنیم یا بیا تصور کنیم مثال ? Let's say your plan doesn't work out, what would you do then بیا فرض کنیم که طرح شما خوب کار نکرد اون موقع چیکار ...
به کسی خبر دادن مثال let me know if you can come to the party به من خبر بده اگر میتونی به جشن بیایی؟
بر عکس معمولا به دو صورت زیر به کار میرود: on the contrary مثال It wasn’t a good thing; on the contrary, it was a huge mistake. اون چیز خوبی نبود بر ...
بدون هیچ درنگ و وقفه ای with no further ado, I booked my one - way ticket. بدون هیچ وقفه ای، من بلیط سفر یک طرفه خودم را رزرو کردم.
چسبان - مانند لباس چسبان و تنگ
tight as a tick ایدیم : مثل کنه چسبیده بود
شکار
بازی ساز - کسی که برای کودکان وسیله بازی می سازد مترادف dramatist
رسم خصوصا رسم مذهبی مجموعه کارها یا حرف هایی تکراری که در یک مراسم خصوصا مراسم مذهبی اجرا می شود.
ادامه دار
embark on/upon sth شروع کردن یک کار نو و جدید
اجباری ضروری شده بوسیله قانون مترادف ها compulsory obligatory
گسترش قدرت مثال In Asia, leaders try to improve their sweeping power more and more. It sounds they are thirsty for power.
جمله ای که یک مطلب را به همه تعمیم میدهد. مثال Iranian are genouruse ایرانی ها بخشنده هستند بخشندگی را به کل ایرانی ها تعمیم دادیم
خوابیدن خصوصا در روز مثال I just going to doze off here for a sec من یک دقیقه میخوام اینجا یه چرت بزنم
خیلی کوچک ادرار - شاش - مترادف pee معنی دستشویی هم میده همون که ما میگیم دستشویی یک و دو ( do need to wee?
میل یا تمایل داشتن به انجام دادن چیزی خاص . . . I feel like taking a walk من نمایل دارم پیاده روی کنم
از نظر قیافه به کسی ( تو خانواده ) رفتن مثال who does the baby take after? قیافه بچه به کی رفته؟
فرار کردن - مترادف escape مثال the prisoners get out through the window زندانی ها از پنجزه فرار کردند
تجربه کردن - مترادف کلمه experience مثال he experienced a lot of pain he went through a lot of pain
عجیب وترسناک مثال a creepy old house یک خانه قدیمی عجیب و ترسناک
سر دو راهی در هنگام تصمیم گیری قرار گرفتن
آدم دست و پا چلفتی