پیشنهادهای حسن امامی (٢٧٩)
شدنی و دست یافتنی مترادف ها achievable, obtainable, reachable, feasible
ملالت - خستگی
1 - خوراک - خوردنی 2 - مقوی - تقویت کننده ( هر چیزی که باعت شود فکر، احساس و یا ایده ای زودتر رشد کند )
فلاشر ماشین - چراغ چشمک زن ماشین که در زمان گردش به چپ و راست استفاده می شود.
یک نوع غذای کره ای
دل به دریا زدن - ریسک کردن در انجام کاری - دست به هر کاری و هر تلاشی زدن برای رسیدن به هدف و موفقیت خاص
تسویه
تسویه - تصفیه
نفوذ کردن - رخنه کردن
غذا های سرشار از مواد مغذی و ویتامین مانند اسفناج، ساردین، بلوبری و ماهی آزاد
موقت رئیس جمهور موقت interim president
هیاهو He moved to his parents' farm to have a break from the hustle and bustle of the big city. او برای رهایی از هیاهوی شهر بزرگ به مزرعه والدینش رفت
ایده گرفتن - ایده پردازی
منم مثل تو نمیدونم
کاملا دقیق You explain this issue down to a T. شما این بحث را کاملا دقیق توضیح دادید.
اجازه داده که کسی قسر در بره ( قسر در رفتن ) نادیده گرفتن خطا یا اشتباه کسی I came to work over an hour late today but luckily my boss was in a goo ...
مهر کسی به دل مشستن تو اولین دیدار how was your date? It was great! we really hit it off قرار تون چطور بود؟ عالی بود ما واقعا از هم خوشمون اومد ( مهر ...
کاری کنید که کسی از تعجب شاخ در بیاره I knocked his socks off when I revealed the secret من باعث شدم که از تعجب شاخ در بیارن وقتی من راز را برملا کردم
جا نزدن - - - شجاع و متعهد ماندن در شرایط سخت
انگار you speak as if it's all over, Sir قربان یه جوری حرف میزنی انگار همه چی تمومه.
قوی باش. تو میتونی از عهده اش بر بیایی جمله ای است برای تشویق دیگران به انجام کاری
شناخته شدن و مشتری به دست آوردن
نشان دهنده - بیانگر - اثبات کننده - برون گرا - کسی که احساستش رو خیلی خوب بروز میده ( گرم و صمیمی ) -
متن سخنرانی یا مکالمه لیست نمرات در دانشگاه
فرایند یادگیری فرایند کسب علم و مهارت
چشمگیر و قابل توجه مثال a remarkable achievement
اطلاعات دروغین راجع به خطر چیزی مثل a bomb hoax
همون سگ جون خودمون ( بادوام و پرکار )
اهرم فشار
تحریک کردن کسی برای انجام دادن کاری ( بد )
برتری و استیلا نسبت به کشور دیگر
اندیشمند - متفکر - دانشمند
مظنون و مشکوک
هم سن - هم تراز - هم سطح - همانند American children did less well in math than their peers in Japan. بچه های امریکایی در ریاضی از هم سن های خود در ژ ...
حرفی را که رو دلت مونده را بزن
منو احمق یا خر فرض نکن
نامهربان، ظالم و ستمگر ( متضاد kind به معنی مهربان و دلسوز )
کمک فنر ماشین
بادبه غبغب انداختن طوری راه رفتن که انگار از بقیه بالاتری قیافه گرفتن
مانع یا سد راه پیشرفت کسی یا چیزی شدن
قتل عمد
مستمری یا حقوق بازنشستگی
اعتراض و تظاهرات
رک و بی پرده مترادف reticent
هشدار ( هشدار برای وقوع چیزی )
مواجه شدن شانسی و اتفاقی با چیزی و کسی I've come across a few good job opportunities من اتفاقی و شانسی با تعدادی فرصت شغلی خوب مواجه شدم
قابل توجه
مدرک تحصیلی یا گواهی نامه
وسوسه کننده - فریبنده مترادف tempting
مازاد - مازاد بر نیاز