میلاد علی پور - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

call into: به جایی فراخواندن، به مکانی احضار ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call into: به جایی فراخواندن، به مکانی احضار ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plague: به سختی انداختن، آزار دادن، رنجاندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

arrangement: وقت و زمان ملاقات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get to: آزار دادن، ناراحت کردن، مایه ی عذاب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

obsessed: ذهن را مشغول کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

atrocity: عمل قبیح

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

atrocity: عمل قبیح

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

handler: ناظر، مأمور کنترل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

busted: تحت نظر، بازداشتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reassure: خیال کسی را راحت کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

atrocities: قساوت، بدرفتاری، اعمال شنیع، کارهای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

denial: زیرِ بار نرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in time: با گذشت زمان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

torn: فاقد قدرت تصمیم گیری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

admit: گفتن، درمیان گذاشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deep down: از صمیمِ قلب، از تهِ دل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

broken out: گسترش یافته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break out: گسترش یافتن، در برگرفتن، فرا گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the public: عموم مردم، اذهان عمومی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the public: عموم مردم، اذهان عمومی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

public: اذهانِ عمومی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

recall: به یاد آوردن و گفتن، بازگوییِ چیزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in fact: به درستی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

most importantly: از آن مهمتر اینکه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

most importantly: از آن مهمتر اینکه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

notably: به طرز قابل توجهی، از همه مهمتر این ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

assign: مأمور کردن، مأمور شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

informer: نفوذی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

informer: نفوذی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

paid: پولی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

such as: از جمله، شاملِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

captain: سرتیم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tainted: لکه دار، مخدوش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mess: اشتباه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

faulty: غلط

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

resulting: حاصله، به دست آمده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get to: شروع کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go forward: پیش رفتن، ادامه دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go forward: پیش رفتن، ادامه دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

specifically: منحصرا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

support: صحه گذاشتن، تأیید کردن، تصدیق کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

perpetration: انجام

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

simply: کُلا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mixed up: حیران

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

regroup: بازسازی، تجدید قوا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

regroup: بازسازی، تجدید قوا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

just: اصلا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

claim: اعلام کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

most specifically: به دقیق ترین حالت ممکن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

recount: دوباره گفتن، تکرار کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

set: بازسازی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aftermath: بعد از، اتفاقات بعد، اشاره به آینده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in graphic detail: با جزئیات دقیق، بصورت مو به مو، به ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prelude: درآمد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whereupon: که در اثرِ آن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

strong: اثر گذار، تأثیر گذار، اثربخش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

find: فکر کردن، اعتقاد داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

allegedly: طبق ادعا، که ادعا می کرد، که مدعی ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slop sink room: اتاق تی شور، اتاقی اتاقی که دستگاه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slop sink: تِی شور، شوی گاه، محل شست و شوی تی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sketchy: کُلی، غیردقیق، نه چندان دقیق، ناکاف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sketchy: کُلی، غیردقیق، نه چندان دقیق، ناکاف ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

trespassing: ورود بی اجازه، تجاوز، عبور از خط، ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

trespassing: ورود بی اجازه، تجاوز، عبور از خط، ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flawed: مشکل دار، ایراد دار، دارای عیب و ای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

down: درون، داخل، تو، زیر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make case: توضیح دادن، دلیل آوردن، ترتیب دادن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make case: توضیح دادن، دلیل آوردن، ترتیب دادن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cutlass: قداره، شمشیر دزدان دریایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cutlass: قداره، شمشیر دزدان دریایی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sabre: قمه، شمشیر دزدان دریایی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

horrific: هولناک، خوفناک، دهشتناک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

horrific: هولناک، خوفناک، دهشتناک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

point: جا، مکان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

handful: تعدادی، مقداری، میزانی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

inaudible: آرام، آهسته، ضعیف ( در مورد صدا )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cross examination: سوال و جواب کردن، به چالش کشیدن، مو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cross examination: سوال و جواب کردن، به چالش کشیدن، مو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dismantle: بی اعتبار کردن، بی ارزش ساختن، از ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unbeknownst: بی خبر از، بی اطلاع از

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

faggy: واژه تحقیرآمیز برای مخاطب قرار دادن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

faggy: واژه تحقیرآمیز برای مخاطب قرار دادن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

longhand: دست نویس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

secure: دستیابی، فراهم کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gape: هاج و واج ماندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gape: هاج و واج ماندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

in question: مورد نظر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in itself: درواقع

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

devastating: ویران کننده، داغان کننده، نابود کنن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pay for: تاوان دادن، به سزای عمل رسیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

meticulously: با وسواس، بصورتی دقیق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

walk: مرور کردن، با دقت توصیف کردن، فهمان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

most importantly: از همه مهمتر، از آن هم مهمتر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tackle: از پس کسی/چیزی برآمدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gaunt looking: با ظاهری نزار، با ظاهری درمانده و ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sallow: نزار، با چشمانی گود افتاده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sallow faced: با صورتی رنگ پریده، با چهره ای نزار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pockmarked: آبله گون، فردی که صورتش آبله داشته ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cross examine: روبرو کردن، سوال و جواب کردن، به چا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

under oath: با ذکر سوگند، با قسم خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

under oath: با ذکر سوگند، با قسم خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fairly: تقریبا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

not guilty: بی گناهی، برائت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go for the jugular: با تمام قوت به نقطه ضعف کسی حمله کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

withheld: دریغ کرد، امتناع کرد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

refer back: رجوع کردن، ارجاع دادن، ارجاع به ماس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

refer back: رجوع کردن، ارجاع دادن، ارجاع به ماس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contradict: تضاد داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

corroborative: مؤکد، حامی، حمایت کننده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dude: نفر، طرف، بابا ( نه به معنای پدر، ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

considering: دررابطه با، نظر به اینکه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gory: خشن، خشونت آمیز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get in: دریافت کردن، فهمیدن، گرفتن ( در معن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

decimating: نابود کردن، لت و پار کردن، ترکاندن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acquittal: بی گناهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

acquittal: بی گناهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

engage: دخیل شدن، مداخله کردن، درگیر شدن، د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

in which: که به وسیله ی آن، که در آن، که از ط ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

decimate: تخریب کردن، نابود کردن، از رده خارج ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

decimate: تخریب کردن، نابود کردن، از رده خارج ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

confident: آسوده خاطر، ایمن، دلگرم، آرام

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

whit: ریز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

knowing: دانستن، علم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unsavory: ناشایست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hit upon: برخورد کردن، روبرو شدن، تصادفی دیدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hit upon: برخورد کردن، روبرو شدن، تصادفی دیدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

innocence: معصومیت، خلاصی، رهایی، نجات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

innocence: معصومیت، خلاصی، رهایی، نجات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look: در نظر گرفتن، مدنظر قرار دادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

compel: بر آن داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

compel: بر آن داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pore: موشکافی، کنکاش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pore over: موشکافی کردن، کنکاش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rigor mortis: مَرگا خُشکی یا مرگ خُشکی، ( به جای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

struck: جا خورد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

certainly: بی برو برگرد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in the clear: در امنیت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

parting shot: تیرِ آخر، حُسن ختام، کلام آخر، گفته ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

depressiveness: افسردگی، ناراحتی، غصه داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

depressive: ناراحت کننده، تو مخی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

persevere: ادامه دادن، کم نیاوردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

decide upon: برگزیدن، تعیین کردن، به اتفاق نظر ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

decide upon: برگزیدن، تعیین کردن، به اتفاق نظر ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

decide on: تعیین کردن، گزیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cleared his name: بی گناهی خود را نشان دادن، اثبات بر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cleared his name: بی گناهی خود را نشان دادن، اثبات بر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on all counts: از همه لحاظ، از هر نظر، از همه جنبه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in all regards: از همه نظر، از همه جهت، از هرشکل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

entitled to: مستحق چیزی بودن، سزاوار و لایق و شا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entitled to: مستحق چیزی بودن، سزاوار و لایق و شا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

entitled: مستحق چیزی بودن، سزاوار و لایق و شا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

compromise verdict: رای سازشی، حکم مصالحه ای ( به حکمی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

directed verdict: رای مستقیم، حکم مستقیم ( اشاره به ز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

surprise witness: شاهد شگفتی ساز، پدیده شاهد، شاهد غا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enter the fray: درگیر شدن، دنبال دردسر گشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over: سَرِ، طیِ ، به هنگامِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

walk into: خیلی راحت کار پیدا کردن، به چیزی خو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

manifest: پدیدار شدن، پیدا شدن، شکل گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go ballistic: خون به جوش آمدن، یک مرتبه عصبانی شد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ballistic: خون به جوش آمدن، کُفری شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

got to his feet: بلند شدن، ایستادن، سرپا شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

got to his feet: بلند شدن، ایستادن، سرپا شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hop to one's feet: سریع بلند شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overwhelm: به فکر فرو رفتن، خشک زدن ( فلانی خش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

burst: شکستن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

independently: بدون در نظر گرفتن حواشی، جدا از سای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

earnestly: خیلی سنگین، کاملا جدی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pain: زجر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

intensity: شور و شوق، کشش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

under: با، همراهِ، به همراهِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

motivation: هدف

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

whole appearance: ظاهر کُلی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at that point in time: در آن زمان، در آن وقت، در آن موقع

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at that point: در آن موقع، در آن وقت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dramatic: هیجانی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

follow on: در پی بودن، در ادامه بودن، بعد از چ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

follow on: در پی بودن، در ادامه بودن، بعد از چ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

erupt: به وجود آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

inconsistency: تعارض، تضاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

inconsistency: تعارض، تضاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

as far back as: از زمانِ ، از وقتی که، از موقعِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suppressed: لغو شده، توقیف شده، ملغی، بسته، پنه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in one's mind: به نظرِ، به عقیده ی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

parole: عفو مشروط گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unbelievably: ناباورانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

more unbelievably: به طرز ناباورانه تری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rest on: منوطِ به، وابسته به، در گروِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

establish: پایه ریزی کردن، برپا کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

felony: شریرانه، شرورانه، بی رحمانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

felony: شریرانه، شرورانه، بی رحمانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

daunted: ترسیده، ناامید، نگران، تحت تأثیر قر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

undaunted: خونسرد، ریلکس

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

valiantly: شجاعانه، جسورانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the fact remains that: با این حال هنوز هم ( وجود دارد، صاد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

detailed: جز به جز، تفصیلی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

out from under: جدا از سختی ها، فارغ از مشکلات

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

usually moorings: ثبات، امنیت، آرامش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

kick: کنار گذاشتن، متوقف کردن، کنارزدن، خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clarification: تفسیر، شرح، تشریح

١ سال پیش

مدال‌های میلاد علی پور