میلاد علی پور - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

believable: باورپذیر، پذیرفتنی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

even though: با این وجود، اگرچه، با این اوصاف، ب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fatally: به حدِ کُشت، تا سرحدِ مرگ

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fatally: به حدِ کُشت، تا سرحدِ مرگ

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

specific: مطمئن، دقیق، قطعی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

push the point: متقاعد کردن، راضی کردن، نظرِ کسی را ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put forward: انجام دادن، به اجرا گذاشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

strong: موفق، قابل قبول

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

systematical: به صورتی نظام یافته، با روش معین، ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

systematical: به صورتی نظام یافته، با روش معین، ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

challenging: بحث بر انگیز، عجیب و غریب، جای سوال ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

surprisingly: به طرزِ عجیبی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

surprising: عجیب و غریب

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

short of: به جز، به غیر از، کم از

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

short of: به جز، به غیر از، کم از

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plant: نهادینه کردن/شدن، قرار دادن، گذاشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fraudulent: با کلاهبرداری، با دوز و کلک، لطایف ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dismiss: رفع کردن، ردِ اتهام، منع تعقیب ( حق ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dramatically: با سرو صدا، با جلبِ توجه، با شور و ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

credible: قابل قبول، قابلِ باور، شُدنی، منطقی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prosecution: دادرسی، محکمه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

submit: وا دادن، پذیرفتن، تن دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

insupportable: بدونِ مدرک، سست و ضعیف

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fit: همخوانی داشتن، همخوان بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inherently: اساسا، از اساس، از بیخ و بن، از ریش ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

offense: نقض قانون، بزه، جرم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

distressed: ناراحت، پژمرده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on: به استنادِ

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

decline: خودداری کردن، سر باز زدن، نپذیرفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

try: محکوم کردن، بررسی کردن، به محاکمه گ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

revisit: تجدید نظر، استیناف

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

appease: راضی کردن/شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

whatsoever: تحت هیچ شرایطی، به هیچ وجهِ من الوج ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

highlight: آشکار کردن، روشن کردن، عیان کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

layout: باز کردن، چیدن، برنامه ریزی کردن، ط ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

walk through: با دقت توصیف کردن، فهماندن، شرح داد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

implore: خواهش کردن، خواستن، خواستار شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

implore: خواهش کردن، خواستن، خواستار شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

testimony: اظهارات، ادله، گفته ها، حرف ( ها )

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

relevant: هماهنگ، همخوان، مطابق

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reasonable doubt: شک معقول، تردیدِ عقلانی ( اصطلاحی ا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beyond a reasonable doubt: قطعی و غیرقابل تردید، نقطه ی مقابلِ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beyond a reasonable doubt: قطعی و غیرقابل تردید، نقطه ی مقابلِ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

add up: تطابق داشتن، مطابقت داشتن، مطابق بو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

incentivize: انگیزه دادن، تشویق کردن، تحریک کردن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trouble: با مشکل مواجه شدن، به مشکل خوردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reiterate: بازگو کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reiterate: بازگو کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

confide: افشا کردن، آشکار کردن، بروز دادن، ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

classy: با کلاس، درجه یک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

escort: به همراه رفتن، نگهبانی کردن، مراقبت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

openly: علنی، صراحتا، تابلو

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in any way: به هرشکلی، به هرصورتی، به هر طریقی، ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in any way: به هرشکلی، به هرصورتی، به هر طریقی، ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impede: به مشکل خوردن، مشکل تراشی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jeopardize: در معرض خطر قرار گرفتن/دادن، ریسک ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

jeopardize: در معرض خطر قرار گرفتن/دادن، ریسک ک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

settle on: با تصمیمی موافقت کردن، تعیین کردن، ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

impress upon: تحت تاثیر قرار دادن، اثر گذاشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impress upon: تحت تاثیر قرار دادن، اثر گذاشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

impress: احترام گذاشتن به کسی، احترامِ کسی ر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

insist: تاکید کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slant eyed: چشم بادامی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

slanty eye: چشم بادامی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make much of: مهم دانستن، اهمیتِ زیادی دادن، تاکی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make much of: مهم دانستن، اهمیتِ زیادی دادن، تاکی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scoff: پوزخند زدن، نیش و کنایه زدن، متلک گ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scoff: پوزخند زدن، نیش و کنایه زدن، متلک گ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at all: واقعا، درواقع

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sweeter: پُرسود تر، پُر منفعت تر، پُربار تر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sweet: پُر سود، پُر منفعت، پُربار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

controversy: بحث و جدل، سرو صدا، جدال

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

credibility: ارج، حیثیت، آبرو

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

graphically: به وضوح، عیان، معلوم، با جزئیات، دق ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

graphically: به وضوح، عیان، معلوم، با جزئیات، دق ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shoot out: پرتاب کردن، نشانه رفتن، اشاره کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tear away: از هم پاشیدن، متلاشی کردن، پاره کرد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shed a tear: اشک ریختن، گریه کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shed a tear: اشک ریختن، گریه کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guilt: گناه کار بودن، ( در مقابلِ بی گناهی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shuffle: رفتن، حرکت کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deliberation: به شور گذاشتن، شور، شورا، بررسی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lengthy: طولانی مدت، دراز مدت، دیرپا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in total: در مجموع، روی هم رفته

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

optimistic: مثبت اندیش، با دیدِ مثبت

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

postal worker: کارمند اداره پست

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

postal worker: کارمند اداره پست

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

actually: همانا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dragon: ادامه یافتن، ادامه پیدا کردن، بیش ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hours: در مفهومِ مجازی ( زمان )

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heartened: امیدوار، خوش بین

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

heartened: امیدوار، خوش بین

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

favoring: متمایل بودن، تمایل داشتن، ترجیح داد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sordid: ( درمورد انسان ) غیراخلاقی، نادرست، ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sordid: ( درمورد انسان ) غیراخلاقی، نادرست، ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on behalf of: به نفعِ

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

score: دسته ، گروه، جماعت، جمعیت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bond: قرار ضمانت، قرار التزام ( قراری که ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bullhorn: بلندگو

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heed: اهمیت دادن، گوش کردن، تبعیت کردن، ف ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

forewoman: رهبرِ زن در هیئت ژوری یا منصفه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

solemnly: با صداقت، با خلوص نیت، با جدیت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

solemnly: با صداقت، با خلوص نیت، با جدیت

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

numbly: به حالتِ هاج و واج، با حالتی بُهت ز ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pandemonium: همهمه، شیرتوشیر، اغتشاش

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

erupt into: تغییرِ ناگهانی دادن ( زدن زیرِ گریه ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

remanded: مجددا بازداشت شده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deliver: ابلاغ کردن، اعلام کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

concrete: موثق

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as to: نسبت به اینکه، در موضوعِ، درمسئله ی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

roughly: یه جورایی، به نحوی، می توان گفت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conflicted: مردد، دچار تردید شده، بلاتکلیف، دو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

characterize: شناختن، شناساندن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slump: تکیه دادن، لم دادن، رها کردنِ بدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

invariably: همیشه، مدام

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

try one's patience: اعصابِ کسی را خُرد کردن، آزار دادنِ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

appearance: حضور زدن، حضور به هم رسانیدن ( حقوق ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

yet another: باز یکی دیگه، باز هم یکبارِ دیگر، ی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

yet another: باز یکی دیگه، باز هم یکبارِ دیگر، ی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

homage: احترام کسی را نگه داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

proper: آنطور که باید، مطابق انتظار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enough: آنطور که باید، آنچنان که باید، مطاب ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

yeller: داد زن، فریاد کش، هوچی، اهل داد و ف ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

somehow: هرطوری بود، هرطوری که بود

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fair shake: رفتار منصفانه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fair shake: رفتار منصفانه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a case: اثبات کردن، ثابت کردن، متقاعد کردن، ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

selectively: به صورتِ انتخابی، به طورِ گلچین شده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

have a go at: حمله کردن، انتقاد کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pay: سزای چیزی را دادن، تاوان چیزی را دا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sentencing: جزا، محکومیت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sentencing: جزا، محکومیت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

arguing: با مطرح کردنِ اینکه، با پیش کشیدنِ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on duty: حاضر به خدمت، آماده به خدمت، در سرِ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

indicate: گفتن، اعلام کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impanel: انتخاب کردن، نام نوشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

empanel: انتخاب کردن، اسم نوشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

phase: بخش، قسمت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

passionately: با شور و هیجان، باحرارت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

displeased: دلخور، رنجیده خاطر، ناراحت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clearly: صراحتا، رسما، علنا

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

levy: صادر کردن، اعلام کردن ( حقوق، درمور ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

levy: صادر کردن، اعلام کردن ( حقوق، درمور ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

see one's way: ممکن بودن، امکان داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

free will: در مقابلِ جبر، حق انتخاب

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bleak: ناراحت کننده، عذاب آور

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dimly: کم نور، تاریک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dimly: کم نور، تاریک

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

elate: خوشحال شدن، سرخوش بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

elate: خوشحال شدن، سرخوش بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

aka: مخفف عبارتِ ( Also Known As ) همچن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hardly: چندان، خیلی، آنطور که باید، آنچنان ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

arraign: مورد تعقیب قرار دادن/گرفتن، پیگرد ق ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

writ large: کاملا معلوم، به کُلی مشخص، به شدت ه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

backfire: تغییر کردن، برگشتن، وارونه شدن، متض ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

کراش: نهان شیدا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

specifically: با جزئیاتِ بیشتری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

instead: بیشتر، تا اندازه ای، تا حدودی، نسبت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stunned: میخکوب، حیرت زده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tied to: مرتبط، وابسته، در ارتباط

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tied to: مرتبط، وابسته، در ارتباط

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

لنگ: لُنگ: به صورت محاوره به تیمِ های ور ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

لنگی: لُنگی ( کسی که جامه ای از لُنگ به ت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

figure out: پیدا کردن، کشف کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by no means: اصلا و ابدا، هرگز، عُمرا

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in key respects: که عناصرِ اصلیِ آن. . ، که ویژگی ها ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fists fly: دعوا کردن، شروع دعوا، مشت پراکنی، م ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

forge ahead: به کار ادامه دادن، کارِ خود را کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go after: روی کسی دست گذاشتن، دنبال کردن، گیر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

garner: جلب کردن، به سمتِ خود کشیدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

felonious assault: حمله با سلاحِ خطرناک، ( حقوق )

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

traffic violation: نقضِ قوانینِ راهنمایی و رانندگی، تخ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

altercation: اختلاف، دعوا، درگیری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pay: مرتکب شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

readily: خیلی راحت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overreact: زیاده روی کردن، شورش را در آوردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go into: نگاه کردن ( در معنای دنبالِ چیز گشت ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chastened: اصلاح شده، آدم شده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chastened: اصلاح شده، آدم شده

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

profoundly: به شدت، واقعا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

profoundly: به شدت، واقعا

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sic: اگر در پرانتز باشد، یعنی ( به نظر ن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sic: اگر در پرانتز باشد، یعنی ( به نظر ن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

while: در همان حال

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rip open: شکافتن، پاره کردن، مجروح کردن، جر د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rip open: شکافتن، پاره کردن، مجروح کردن، جر د ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

single out: گزینش کردن، جُدا کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fathom: پیدا کردن، کشف کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fathom: پیدا کردن، کشف کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

excruciating: آزار دهنده، عذاب آور

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

nigger: الزاما معنای کاکاسیاه نمی دهد، از و ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

negro: الزاما معنای کاکاسیاه نمی دهد، واژه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

negro: الزاما معنای کاکاسیاه نمی دهد، واژه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

inch along: آهسته رفتن، لاک پشتی رفتن، آرام حرک ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brush off: پس زدن، کنار انداختن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thereupon: یک دفعه، به یک باره، به سرعت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flip: انداختن، پرتاب کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trigger: علاوه بر ماشه، در مفهوم چخماق سلاح ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sadistic: سادیسم وار، سادیسم گونه، دیوانه وار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sadistic: سادیسم وار، سادیسم گونه، دیوانه وار

١١ ماه پیش

مدال‌های میلاد علی پور