پیشنهادهای سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٦٩٧)
Halonarm/در گویش شهرستان بهاباد به نرم و لطیف گفته می شود مثل پتوی نرمینه که سطحی نرم و لطیف دارد مثال این پارچه حل ونرمه مثل مخمل
( خِ ) [ ع . ] هم خانواده کلمه ی خلیل به معنای دوستی، خلیل الله از القاب حضرت ابراهیم علیه السلام و به معنای دوست خداست معنی کلمه ی خلال در آیه معروف ...
در گویش شهرستان بهاباد به آن پر سیوشوم ( پرِ سی یُ شُم ) گفته می شود.
در گویش مردم یزد رب ( reb ) گفته می شود.
Rak, در گویش شهرستان بهاباد به لارو حشراتی گفته می شود که روی برگ درختان انگور زندگی و از آن تغذیه می کند و رنگ آن سبز است و اندازه آن به سه، چهار سا ...
در گویش شهرستان بهاباد به آن خروسو ( khorusu ) گفته می شود.
خروسو/khorusu /در گویش شهرستان بهاباد به نوعی سوسک که سوسری نام دارد گفته می شود.
در گویش شهرستان بهاباد کلیته ( koliteh ) گفته می شود
Koliteh, در گویش شهرستان بهاباد به مقنعه گفته می شود.
در گویش شهرستان بهاباد، پخته گفته می شود
( سُ ) در گویش شهرستان بهاباد به معنای کوزه است. سعود کل: ( kal ) , به کوزه ای کله ( سر ) شکسته گفته می شود.
در گویش بهابادی نظامی به معنای زیر شلواری و پیجامه هم به کار می رود.
سیخ در گویش بهابادی اگر در مورد شلوار و زیر شلواری به کار رود به معنای خشتک است مثل سیخ شلوار، سیخ به معنای خار، مثلا مواظب سیخ های بوته باش یا یه سی ...
پیرایش زیبا ساختن از طریق کاستن و کم کردن، و آرایش از طریق افزودن و زیاد کردن می باشد لذا در امر زیبا ساختن ابتدا پیرایش است و سپس آرایش، هرس درختان ...
نام اسب امام حسین علیه السلام که به معنی بال دار است که نشان دهنده تند و فرز و چابک بودن است زیرا بال به پرنده امکان حرکت سریع را می دهد همچنانکه هوا ...
در اصل به معنای بال است و چون بال در دو سمت پرنده قرار دارد به معنی سمت و طرف هم بکار می رود لشکر را می توان به پرنده ای تشبیه کرد که در روبه روی سپا ...
Goj/در گویش مردم بهاباد، لای درز یا بین دو چیز که از هم فاصله کمی دارند را گویند. مانند گج در، گج کمد ( بین کمد و دیوار ) ، میگن چیزی گج دندونش گیر ک ...
Shakhe kalle/در گویش شهرستان بهاباد، به معنای، زحمت، سختی، مشقت است مثال فردی می گوید اونقدر حال ندار بودم ولی به شخ کله اومدم دیدنتون
jergh/ در گویش شهرستان بهاباد/ چابک – تند و تیز - با نشاط - قبراق - سرحال این دم نوش را بخور تا جرغ بشی
Neshk, این واژه در گویش شهرستان بهاباد به معنای نوک پرندگان است مرغ هایی که انجیر می خورند نشکشون کجه
Galidan, در گویش شهرستان بهاباد غلتیدن، چرخیدن
گل :با فتحه [گ] و کسر [ل] در زبان بهابادی وقتی در حالت مضاعف قرار گیرد و ۱ - مضاعف الیه اسم باشد به اطراف و دور چیزی گفته می شود مانند گل دست ( gale ...
بوو/bow/ صوت/در گویش شهرستان بهاباد در موارد زیر به کار می رود: 1. بیانگرتعجب از مقدار زیاد است و به معنای وااای، چقدر زیاد، چقدر دیگه . 2. موقع جوا ...
Ghavareh, در گویش مردم بهاباد ظرفی فلزی که برای بردن گل ، گچ و ملات در بنایی به کار برند یا همان استامبولی
سحر از آخر شب تا طلوع فجر صادق را گوینددر ضمن فجر صادق همان سپیده دم یا صبح زود است.
اول صبح، صبح زود، فجر صادق که فجر ثانی، نیز نامیده می شود عبارت است از روشنایی در آغاز صبح که به افق شرقی متصل است و در عرض افق، همچون نیم دایره پهن ...
بی وجود
بی همه چیز
Hamash/ 1 - مخففِ همیشه –به همین معنی و نیز همواره ، دائم در استان های شمالی، همش داره بارون میاد 2 - مخفف همه ضمیرِ ش، به معنای همه ی ان. چقدر می ...
[ گویش بهابادی ] /nabaadaa/نه گفتن با تاکید، نخیر، هرگز، و در اصل همان ( مبادا )
/jalse/ ( جَ لْ سِ ) تلفظ دیگری از جلسه ( جَ لَ س ) در لهجه بهابادی و به معنای نشست
( برای ) در لهجه تهرانی، مثال : برای شما میوه آوردم، اما به جای کلمه �برای�، واسه گذاشته میشه که میشه، واسه شما میوه اوردم
در گویش شهر ستان بهاباد از توابع استان یزد به معنای : نای، لوله ای غضروفی که از گلو به پایین جلوی مری قرار دارد و هوا را به شش ها می رساند.
انچه عرق را جمع کند یا جذب کننده عرق سر و پیشانی باشدعرق چین بعلت جذب عرق مانع یخ کردن سر و پیشانی و به طبع مانع سرما خوردگی و به خصوص سینوزیت می گرد ...
قس کردن: Ghes kardan در گویش بهابادی مخفف قسمت کردن ، به همین معنی و معنی تقسیم کردن به کار می رود. میوه ها را بین خود قس کردن.
در گویش بهابادی علاوه بر معنی فرض کردن به معنی ترک کردن یا فراموش کردن هم به کار می رود. مثلاشما کجا بودید؟ما را انگار کردید که به ما سر نمی زنید.
تج , tej در گویش بهابادی به معنی جوانه و تج زدن یعنی جوانه زدن مترادف تژ
در گویش بهابادی به معنی فردا، در اصل صباح بوده و اصطلاح پس صبا به معنی پس فردا.
در گویش بهابادی به معنی چرت زدن یا به خواب رفتن بکار می رود که البته با ضمیر همراه است مانند هوشم بردیعنی چرت زدم و هوشش برد یعنی به خواب رفت
اسم مرکب ( رود بار ) ۱ - از آنجا که هر دیاری، محصولی زیاد و با کیفیت داشته باشد با آن محصول شناخته می شود و در ضمن یکی از معانی بار، میوه می باشد ل ...
تنغر، tonghor, گویش محلی بهاباد یزد به معنی تندر ، رعد.
زق زق نگاه کردن، zegh zegh:خیره خیره نگاه کردن، زل زدن زیاد، گویش بهابادی
قَتِق بالا/در گویش شهرستان بهاباد به صافی، ابکش، ترش بالا و چلو صافی، قتق بالا می گویند که معادل قاتق پلو در گویش مازنی است.
نام اشی در بهاباد یزد معادل اش شولی شهر یزد شلپتو, sholpotu
عدم توانایی نه گفتن بخاطر شرم یا ملاحظه
قسمت ها
نوار کار TaskBar نوار ی است که در پایین صفحه ی ویندوز قرار دارد و با توجه به صفحه desktop که معمولا اولین صفحه ای که بارگذاری می شود و نام فارسی میز ...