پیشنهاد‌های سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٧٠٨)

بازدید
٢,٨٦٤
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

غِزِشْمُون/ در گویش شهرستان بهاباد به حالت خارش لثه به هر دلیل مثلا هنگام در آوردن دندان گفته می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

غِزِشْمُون/ در گویش شهرستان بهاباد به حالت خارش لثه به هر دلیل مثلا هنگام در آوردن دندان گفته می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

زورمورو/zurmuru/ در گویش شهرستان بهاباد به مور مور شدن که گویش یزدی است و گز گز شدن که گویش رسمی کشور است و در اثر خواب رفتگی پا عارض می گردد گفته می ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

زورمورو/zurmuru/ در گویش شهرستان بهاباد به مور مور شدن که گویش یزدی است و گز گز شدن که گویش رسمی کشور است و در اثر خواب رفتگی پا عارض می گردد گفته می ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

زورمورو/zurmuru/ در گویش شهرستان بهاباد به مور مور شدن که گویش یزدی است و گز گز شدن که گویش رسمی کشور است و در اثر خواب رفتگی پا عارض می گردد گفته می ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

جِزْجِز/ در گویش شهرستان بهاباد نوعی توصیف سوزش هنگام سوختگی دست و پا وغیره بیشتر از طرف کسی که دچار سوختگی شده است مثال:دستم خورده به دیگ داره جز جز ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

/yak/همان یِک اما با تاکید روی کلمه بعد، مثال:یَک صحبتی کردبیا و ببین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

حل و نرم:/Halonarm/در گویش شهرستان بهاباد به نرم و لطیف گفته می شود مثل پتوی نرمینه که سطحی نرم و لطیف دارد مثال این پارچه حل ونرمه مثل مخمل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

حل و نرم :/Halonarm/در گویش شهرستان بهاباد به نرم و لطیف گفته می شود مثل پتوی نرمینه که سطحی نرم و لطیف دارد مثال این پارچه حل ونرمه مثل مخمل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

dardomennat, در گویش شهرستان بهاباد به درد و رنج و درد و سختی گفته می شود درد و منت در اصل درد و محنت بوده و محنت/mehnat/ به معنای رنج و سختیست.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

درد و منت:/dardomennat/در گویش شهرستان بهاباد به درد و رنج و درد و سختی گفته می شود درد و منت در اصل درد و محنت بوده و محنت/mehnat/ به معنای رنج و سخ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Halonarm/در گویش شهرستان بهاباد به نرم و لطیف گفته می شود مثل پتوی نرمینه که سطحی نرم و لطیف دارد مثال این پارچه حل ونرمه مثل مخمل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

( خِ ) [ ع . ] هم خانواده کلمه ی خلیل به معنای دوستی، خلیل الله از القاب حضرت ابراهیم علیه السلام و به معنای دوست خداست معنی کلمه ی خلال در آیه معروف ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش شهرستان بهاباد به آن پر سیوشوم ( پرِ سی یُ شُم ) گفته می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

در گویش مردم یزد رب ( reb ) گفته می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Rak, در گویش شهرستان بهاباد به لارو حشراتی گفته می شود که روی برگ درختان انگور زندگی و از آن تغذیه می کند و رنگ آن سبز است و اندازه آن به سه، چهار سا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش شهرستان بهاباد به آن خروسو ( khorusu ) گفته می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

خروسو/khorusu /در گویش شهرستان بهاباد به نوعی سوسک که سوسری نام دارد گفته می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

در گویش شهرستان بهاباد کلیته ( koliteh ) گفته می شود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Koliteh, در گویش شهرستان بهاباد به مقنعه گفته می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

در گویش شهرستان بهاباد، پخته گفته می شود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

( سُ ) در گویش شهرستان بهاباد به معنای کوزه است. سعود کل: ( kal ) , به کوزه ای کله ( سر ) شکسته گفته می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

در گویش بهابادی نظامی به معنای زیر شلواری و پیجامه هم به کار می رود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

سیخ در گویش بهابادی اگر در مورد شلوار و زیر شلواری به کار رود به معنای خشتک است مثل سیخ شلوار، سیخ به معنای خار، مثلا مواظب سیخ های بوته باش یا یه سی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

پیرایش زیبا ساختن از طریق کاستن و کم کردن، و آرایش از طریق افزودن و زیاد کردن می باشد لذا در امر زیبا ساختن ابتدا پیرایش است و سپس آرایش، هرس درختان ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

نام اسب امام حسین علیه السلام که به معنی بال دار است که نشان دهنده تند و فرز و چابک بودن است زیرا بال به پرنده امکان حرکت سریع را می دهد همچنانکه هوا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در اصل به معنای بال است و چون بال در دو سمت پرنده قرار دارد به معنی سمت و طرف هم بکار می رود لشکر را می توان به پرنده ای تشبیه کرد که در روبه روی سپا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Goj/در گویش مردم بهاباد، لای درز یا بین دو چیز که از هم فاصله کمی دارند را گویند. مانند گج در، گج کمد ( بین کمد و دیوار ) ، میگن چیزی گج دندونش گیر ک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Shakhe kalle/در گویش شهرستان بهاباد، به معنای، زحمت، سختی، مشقت است مثال فردی می گوید اونقدر حال ندار بودم ولی به شخ کله اومدم دیدنتون

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

jergh/ در گویش شهرستان بهاباد/ چابک – تند و تیز - با نشاط - قبراق - سرحال این دم نوش را بخور تا جرغ بشی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Neshk, این واژه در گویش شهرستان بهاباد به معنای نوک پرندگان است مرغ هایی که انجیر می خورند نشکشون کجه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Galidan, در گویش شهرستان بهاباد غلتیدن، چرخیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

گل :با فتحه [گ] و کسر [ل] در زبان بهابادی وقتی در حالت مضاعف قرار گیرد و ۱ - مضاعف الیه اسم باشد به اطراف و دور چیزی گفته می شود مانند گل دست ( gale ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

بوو/bow/ صوت/در گویش شهرستان بهاباد در موارد زیر به کار می رود: 1. بیانگرتعجب از مقدار زیاد است و به معنای وااای، چقدر زیاد، چقدر دیگه . 2. موقع جوا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Ghavareh, در گویش مردم بهاباد ظرفی فلزی که برای بردن گل ، گچ و ملات در بنایی به کار برند یا همان استامبولی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

سحر از آخر شب تا طلوع فجر صادق را گوینددر ضمن فجر صادق همان سپیده دم یا صبح زود است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اول صبح، صبح زود، فجر صادق که فجر ثانی، نیز نامیده می شود عبارت است از روشنایی در آغاز صبح که به افق شرقی متصل است و در عرض افق، همچون نیم دایره پهن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

بی وجود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

بی همه چیز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Hamash/ 1 - مخففِ همیشه –به همین معنی و نیز همواره ، دائم در استان های شمالی، همش داره بارون میاد 2 - مخفف همه ضمیرِ ش، به معنای همه ی ان. چقدر می ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

[ گویش بهابادی ] /nabaadaa/نه گفتن با تاکید، نخیر، هرگز، و در اصل همان ( مبادا )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

/jalse/ ( جَ لْ سِ ) تلفظ دیگری از جلسه ( جَ لَ س ) در لهجه بهابادی و به معنای نشست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

( برای ) در لهجه تهرانی، مثال : برای شما میوه آوردم، اما به جای کلمه �برای�، واسه گذاشته میشه که میشه، واسه شما میوه اوردم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

در گویش شهر ستان بهاباد از توابع استان یزد به معنای : نای، لوله ای غضروفی که از گلو به پایین جلوی مری قرار دارد و هوا را به شش ها می رساند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

انچه عرق را جمع کند یا جذب کننده عرق سر و پیشانی باشدعرق چین بعلت جذب عرق مانع یخ کردن سر و پیشانی و به طبع مانع سرما خوردگی و به خصوص سینوزیت می گرد ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

قس کردن: Ghes kardan در گویش بهابادی مخفف قسمت کردن ، به همین معنی و معنی تقسیم کردن به کار می رود. میوه ها را بین خود قس کردن.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش بهابادی علاوه بر معنی فرض کردن به معنی ترک کردن یا فراموش کردن هم به کار می رود. مثلاشما کجا بودید؟ما را انگار کردید که به ما سر نمی زنید.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

تج , tej در گویش بهابادی به معنی جوانه و تج زدن یعنی جوانه زدن مترادف تژ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

در گویش بهابادی به معنی فردا، در اصل صباح بوده و اصطلاح پس صبا به معنی پس فردا.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش بهابادی به معنی چرت زدن یا به خواب رفتن بکار می رود که البته با ضمیر همراه است مانند هوشم بردیعنی چرت زدم و هوشش برد یعنی به خواب رفت