علی ماشا اله زاده

علی ماشا اله زاده

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



start off on the wrong foot١١:١٨ - ١٤٠١/٠٥/١٨اشتباه اول از . . . بود اول . . . اشتباه کرد ا ول تقصیر. . . . بود At first he wasn't friendly, maybe I got off on the wrong foot. He thought I wasn' ... گزارش
0 | 1
be out of lunch١٠:٤٨ - ١٤٠١/٠٥/١٨به روز نبودن دانش ( کسی )گزارش
0 | 0
go far٠٨:٣٩ - ١٤٠١/٠٥/١٨فراتر از این حرف ها رفتن پیشرفت خارق العاده کردنگزارش
2 | 0
think on their feet٠٨:٣٤ - ١٤٠١/٠٥/١٨قدرت تصمیم گیری بالایی داشتنگزارش
2 | 0
go without٢٠:٠٤ - ١٤٠١/٠٥/١٥عبور کردن از یک دوره ی زمانی بدون چیزی Don't go without breakfast بدون صبحانه نمان ( بدون صبحانه از صبح عبور نکن ) It would be unkind to go without ... گزارش
5 | 0
take sth off١٨:٥٨ - ١٤٠١/٠٥/١٥برداشتن از روی قیمت ها تخفیف دادن زدن از قیمت ها کاستن از قیمت We'll take 2% off ما دو درصد برمی داریم ازروی قیمتها ( ۲درصد تخفیف می دهیم )گزارش
2 | 0
rip off١٨:١٥ - ١٤٠١/٠٥/١٥گران فروشی کردنگزارش
2 | 0
lie in١٧:٠٠ - ١٤٠١/٠٥/١٥lie_in ( adj ) خواب دلچسب خواب حسابی خواب تا نیمروزگزارش
2 | 0
find your feet١٤:٥٩ - ١٤٠١/٠٥/١٥خود را پیدا کردن ارزیابی درستی از خود پیدا کردن ( در شرایط جدید ) I asked Susie if I could stay with her till I found my feet. ازش خواهش کردم اگر ... گزارش
0 | 1
there is something in it١٤:٢٧ - ١٤٠١/٠٥/١٥در حرف های او نکته ای وجود دارد در حرف های او حرف درستی وجود دارد در حرف های او حقیقتی نهفته استگزارش
2 | 0
keep your feet on the ground١٢:٠٩ - ١٤٠١/٠٥/١٥روی زمین راه رفتن نه توی آسمون ها در مسیر واقع بینانه قدم برداشتن واقع گرا بودن نه ایده آل گراگزارش
5 | 1
get in the way of١١:٢٣ - ١٤٠١/٠٥/١٥دست و پا گیر بودن توی دست وپا بودن مزاحم انجام کار بودنگزارش
2 | 0
get in the way١١:٢٢ - ١٤٠١/٠٥/١٥دست وپا گیر بودنگزارش
2 | 0
bite somebody'head off١١:٠٧ - ١٤٠١/٠٥/١٥بی دلیل سر کسی داد زدنگزارش
0 | 0
tidy something away١٠:٤٦ - ١٤٠١/٠٥/١٥بقچه کردن و در پستو گذاشتن دم دست نگذاشتن بایگانی کردن ( البسه، اشیا. . ) از جلوی دست برداشتنگزارش
0 | 1
make joke at someone's expense١٠:٣٥ - ١٤٠١/٠٥/١٥هزینه کردن ( شخصیت ) کسی برای شوخی کردن شوخی کردن به قیمت آبرو و شخصیت کسیگزارش
0 | 0
at expense١٠:٣٣ - ١٤٠١/٠٥/١٥به قیمت آبرو و شخصیت کسی هزینه کردن شخصیت و آبروی کسی Jake joke at sb's expense هزینه کردن شخصیت و آبروی کسی برای شوخی کردن شوخی کردن به قیمت بی شخصی ... گزارش
5 | 0
at someones expense١٠:٣٠ - ١٤٠١/٠٥/١٥Make joke at sb's expense شوخی کردن به قیمت آبرو و شخصیت کسی به کسی خندیدن ( نه با هم خندیدن )گزارش
0 | 0
build on٠٨:٢١ - ١٤٠١/٠٥/١٥اساس کار را بر. . . . . نهادن سنگ بنای کار را بر. . . نهادن شالوده ی کار را بر. . . نهادن The new plan will build on the success of previous programs ... گزارش
12 | 0
take your time٠٧:٥٩ - ١٤٠١/٠٥/١٥لفتش دادن خیلی طولش دادن Alf took his time to aske me out الف خیلی طولش داد ( لفتش داد ) که درخواست کند باهم بیرون بریمگزارش
16 | 1
ask out٠٧:٥٥ - ١٤٠١/٠٥/١٥درخواست بیرون رفتن با هم قرار عاشقانه گذاشتن با کسی Alf took his time to ask me out. الف لفتش داد ( خیلی طول کشید ) که از من خواست که باهم بیرون بر ... گزارش
5 | 0
be your type٢٢:٣٥ - ١٤٠١/٠٥/١٤برای کسی جذاب بودن ( هم ) جنس کسی بودن هم کفو کسی بودن وصله ی تن کسی بودن متضاد:وصله ی ناهمرنگ بودن با کسیگزارش
0 | 0
feel on edge٢١:٥٣ - ١٤٠١/٠٥/١٤اعصاب کسی در آستانه تحمل بودن ( اعصاب ) در مرز رد دادنگزارش
2 | 0
bored to tears٢١:٤٩ - ١٤٠١/٠٥/١٤از بی حوصلگی اشک کسی درآمدنگزارش
2 | 1
take mind off١٨:٣٦ - ١٤٠١/٠٥/١٤ذهن را از چیزی آزاد کردن دغدغه ی چیزی را از ذهن بردن Going to the gym took my mind off the exams رفتن به باشگاه دغدغه ی امتحان را از ذهنم بردگزارش
9 | 0
keep company١٧:٥١ - ١٤٠١/٠٥/١٤هم دم بودن همنشینی کردن مجالست کردنگزارش
5 | 0
get through to sb١٥:٢٤ - ١٤٠١/٠٥/١٤۱ - ارتباط عاطفی بر قرار کردن با کسی I sometimes find it difficalt to get through to young people من بعضی وقت ها سخت است که ارتباط برقرار کنم با جوان ... گزارش
0 | 0
get away with١٤:٢٧ - ١٤٠١/٠٥/١٤۱ - ( تنبیه ) قسر در رفتن ( بدون تنبیه ) Watch Frank – he’ll cheat if he thinks he can get away with it مواظب فرانک باش، اگر فکرکندمی تواند قسر در ب ... گزارش
7 | 0
give in to١٣:٣٦ - ١٤٠١/٠٥/١٤تسلیم خواسته های کسی شدن تن دادن بهگزارش
9 | 0
have the last laugh٠٧:٢٦ - ١٤٠١/٠٥/١٣پوز کسی را زدن روی کسی را کم کردنگزارش
9 | 0
snow under١٧:١٦ - ١٤٠١/٠٥/١٢یک خروار کار سر کسی ریخته بودن John is competently snowed with the work جان یک خروار کار سرش ریخته است جان از شدت کار وقت سر خاراندن نداردگزارش
9 | 0
drop by١٧:٠٢ - ١٤٠١/٠٥/١٢بین راه به کسی سر زدنگزارش
2 | 0
i couldn’t tell you١٨:٣٨ - ١٤٠١/٠٥/١١نمی دونم، شک دارم، مطمءن نیستمگزارش
0 | 0
that would be telling١٨:٣٦ - ١٤٠١/٠٥/١١گفته خواهد شد حالا نمیشه گفت، باشه بعداگزارش
2 | 1
tell off١٧:١٠ - ١٤٠١/٠٥/١١شماطت کردن کسیگزارش
2 | 0
be common knowledge١٦:٠٩ - ١٤٠١/٠٥/١١فراگیر شدن عمومی شدن به اطلاع عموم رسیدنگزارش
2 | 1
good w١٥:٢٠ - ١٤٠١/٠٥/١١با مردم خوب بودن مردم دار بودنگزارش
0 | 0
bring out the best in somebody١٣:٣٨ - ١٤٠١/٠٥/١١تمام بدی ها/خو بی های کسی را رشد دادن خوبی ها/بدی ها را در کسی زنده کردن صفات مثبت/منفی کسی را برانگیختن حیوانیت/انسانیت را در کسی شک فا کردنگزارش
12 | 0
sit back١٢:٤٥ - ١٤٠١/٠٥/١١عقب نشستن و دخالت نکردن بیرون گود نشستن و نظاره کردن بی تفاوت به سرنوشت چیزی یا کسی نشستن و اقدامی نکردنگزارش
7 | 0
think on their feet١٢:١٩ - ١٤٠١/٠٥/١١مستقل تصمیم گرفتن تصمیم خودش را بگیرد استقلال رای داشتن تصمیمات سخت را گرفننگزارش
0 | 0
lie around١٧:٢٩ - ١٤٠١/٠٥/١٠پخش و پلا بودنگزارش
2 | 0
if all else fails٢٣:١٦ - ١٤٠١/٠٥/٠٧اگر تمام راه ها به بن بست برسدگزارش
5 | 1
in the distance٢٢:٥٣ - ١٤٠١/٠٥/٠٧در انتهای میدان دید در انتهای مرز شنواییگزارش
7 | 0
accommodate١٣:١٦ - ١٤٠١/٠٥/٠٦توی خودمان حل کردن ، در درون خود حل کردن/پذیرفتن ، خود را توجیه کردن ( موضوع، مساله را ) در درون خودمان کاملا جای دادن/نهادینه کردن accommodateخود ر ... گزارش
2 | 0
lasting friendship١٦:٣٠ - ١٤٠١/٠٥/٠٥دوستی با دوام دوستی پایدارگزارش
0 | 0
unruly٠٥:٤٤ - ١٤٠١/٠٤/٣٠ناهنجار ، هنجار شکن unruly treatmentرفتار ناهنجار a bunch of unruly childrenیک مشت بچه ی هنجار شکنگزارش
2 | 0
unruly behavior٠٥:٤٢ - ١٤٠١/٠٤/٣٠رفتار ناهنجار ، رفتار هنجارشکنگزارش
2 | 0
cry for help١٩:١٠ - ١٤٠١/٠٤/٢٤فریاد دادخواهی۲ - درخواست کمک فوریگزارش
2 | 0
tendency١٤:٢٣ - ١٤٠١/٠٤/٢١Have a tendency to. عادت داشتن به Have a tendency to =to be get used to =to be on a habit ofعادت داشتن به my algebra teacher has a tendency to forget ... گزارش
12 | 0
good judgment١٢:٤٥ - ١٤٠١/٠٤/١٩قدرت تصمیم گیری خوبگزارش
2 | 1

فهرست جمله های ترجمه شده