پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٥٢)
عروسان خلد کنایه از حوری های بهشتی
عروس خلد کنایه از حوری بهشتی
عروس خلد کنایه از حور بهشتی
عروسان خلد کنایه از حوران بهشتی
جنت مکان
خلد آشیان
خاقان نژاد. [ ن ِ ] ( ص مرکب ) از دوده ٔ خاقان. از نسل خاقان. از طایفه ٔ خاقان. منسوب بخاقان : که خاقان نژاد است و بدگوهر است ببالا و دیدار چون مادر ...
به ذکر مثالی پرداختن
به ذکر مثالی پرداختن
صاحب مظالم. [ ح ِ ب ِ م َ ل ِ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) رئیس دیوانخانه. رئیس دیوان مظالم : آخر او را صاحب مظالم کردند، هر روز مظالم سپاه بودی و به صدرمظا ...
- یوم المظالم ؛ روز جزا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . روز دادرسی. روز مظالم
- یوم المظالم ؛ روز جزا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . روز دادرسی. روز مظالم
دیوان مظالم ؛ دیوان دادخواهی و دادرسی. ( ناظم الاطباء ) .
مظالم
مظالم
دامن زدن آتش فتنه ؛ غلیظ کردن شر و فتنه. ( لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) . آتش فتنه دامن زدن. تیز کردن و برافروختن آن.
دامن زدن آتش فتنه ؛ غلیظ کردن شر و فتنه. ( لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) . آتش فتنه دامن زدن. تیز کردن و برافروختن آن.
دامن زدن آتش فتنه ؛ غلیظ کردن شر و فتنه. ( لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) . آتش فتنه دامن زدن. تیز کردن و برافروختن آن.
مالیات گیری
اشاره داشتن بر/به
مالیات گیری
قهر آمیز
قهر آمیز
قهر آمیز
قهر آمیز
قهر آمیز
به همان شکل
فی المثل
خوچ ، بلوچ
پارچه ٔ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است. ( برهان ) . تلاق و بظر. ( ناظم الاطباء ) . چوچوله : تا. . . لب و بلوچ زبانست و رومه ریش ...
سوار سیستان. [ س َ رِ ] ( اِخ ) کنایه از رستم زال است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) : یا غبار لاشه ٔ دیو سفید بر سوار سیستان خواهم فشاند. خ ...
سوار سیستان. [ س َ رِ ] ( اِخ ) کنایه از رستم زال است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) : یا غبار لاشه ٔ دیو سفید بر سوار سیستان خواهم فشاند. خ ...
مابه النزاع ؛ هر چیزی که از آن کشاکش و گفتگو و خصومت برمی خیزد. ( ناظم الاطباء ) موضوع دعوا. آنچه بر سر آن با هم نزاع کنند.
ما به النزاع
نزاع شدن ( شروع جنگ )
در سطح بین المللی
به حداقل رسیدن ( در حالت مجهول )
عنوان داشتن
عنوان داشتن
عنوان داشتن
ضمنِ . . . . . . . . . . .
ضمنِ . . . . . . . . . . .
رسول فرستادن. [ رَ ف ِ رِ دَ ] ( مص مرکب ) قاصد فرستادن. پیک روانه کردن. ( یادداشت مؤلف ) . فرستادن ایلچی و نماینده و قاصد بسوی کسی : نامه رفت به ام ...
رسول فرستادن. [ رَ ف ِ رِ دَ ] ( مص مرکب ) قاصد فرستادن. پیک روانه کردن. ( یادداشت مؤلف ) . فرستادن ایلچی و نماینده و قاصد بسوی کسی : نامه رفت به ام ...
- رسول حجاز ؛ مراد حضرت محمد ( ص ) است. ( یادداشت مؤلف ) : ترا هست محشر رسول حجاز دهندت به پول چنیود جواز. عنصری.
- رسول حجاز ؛ مراد حضرت محمد ( ص ) است. ( یادداشت مؤلف ) : ترا هست محشر رسول حجاز دهندت به پول چنیود جواز. عنصری. - رسول حق ؛ پیغمبر خدا. کنایه ا ...
- رسول حجاز ؛ مراد حضرت محمد ( ص ) است. ( یادداشت مؤلف ) : ترا هست محشر رسول حجاز دهندت به پول چنیود جواز. عنصری. - رسول حق ؛ پیغمبر خدا. کنایه ا ...
خاک بر سر ، بی همه چی/چیز ( فرومایه ) ( گویش تهرانی )
بی همه چی/چیز ( فرومایه ) ( گویش تهرانی )
بی همه چی/چیز ( فرومایه ) ( گویش تهرانی )