پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٥٢)

بازدید
٢٢,٧٢٨
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

To fall silent

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بتر. [ ب َ ت َ ] ( ن تف ) مخفف بدتر. ( از آنندراج ) . نکوهیده تر، و آن را بَتَّر ( با تشدیدتاء ) نیز خوانده اند. ( از ناظم الاطباء ) : یکی ترک بدنام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مرغدل . [ م ُ دِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بی دل و ترسنده و واهمه ناک . ( برهان ) ( آنندراج ) . که زود ترسد. جبان . بددل . گاودل . ترسناک . شتردل . غردل ...

پیشنهاد
١

اختلاف افتادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نیکوطاعت . [ ع َ ] ( ص مرکب ) فرمانبردار. خوش فرمان . شیرین فرمان . || که طاعت و عبادت بسیار کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیکوطاعت . [ ع َ ] ( ص مرکب ) فرمانبردار. خوش فرمان . شیرین فرمان . || که طاعت و عبادت بسیار کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

abraham’s bosom n. [punning on the biblical use meaning the ‘abode of the dead’, e. g. at Luke 16:22: ‘The beggar died, and was carried by the angel ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

abraham’s bosom n. [punning on the biblical use meaning the ‘abode of the dead’, e. g. at Luke 16:22: ‘The beggar died, and was carried by the angel ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

abraham’s bosom n. [punning on the biblical use meaning the ‘abode of the dead’, e. g. at Luke 16:22: ‘The beggar died, and was carried by the angel ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

abraham’s bosom n. [punning on the biblical use meaning the ‘abode of the dead’, e. g. at Luke 16:22: ‘The beggar died, and was carried by the angel ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گِرد عقل لهجه و گویش تهرانی شیرین عقل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیرین بهانه . [ ریم ْ ب َ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) که بهانه ٔ خوش و دلپسند بیاورد : از بس دهان تنگ تو شیرین بهانه است . صائب تبریزی ( از آنندراج ) . هر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیرین قلم ؛ که خامه شیوا و سحرآفرین دارد. که سخت شیرین و دلنشین می نویسد. نویسنده توانا وشیرین گفتار. ( از یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

حرکت ناشیرین ؛ رفتار ناخوش آیند. حرکت ناشایست و نامناسب : عامه مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حرکت ناشیرین ؛ رفتار ناخوش آیند. حرکت ناشایست و نامناسب : عامه مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حرکت ناشیرین ؛ رفتار ناخوش آیند. حرکت ناشایست و نامناسب : عامه مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شیرین منش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) خوشخوی و خوشروی. خوش طینت. نیکوسرشت و خوش اخلاق : ترشروی بهتر کند سرزنش که یاران خوش طبع شیرین منش. سعدی ( بوستان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شیرین منش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) خوشخوی و خوشروی. خوش طینت. نیکوسرشت و خوش اخلاق : ترشروی بهتر کند سرزنش که یاران خوش طبع شیرین منش. سعدی ( بوستان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیرین منش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) خوشخوی و خوشروی. خوش طینت. نیکوسرشت و خوش اخلاق : ترشروی بهتر کند سرزنش که یاران خوش طبع شیرین منش. سعدی ( بوستان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گل آذین کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گل آذین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

on the instant At once; immediately

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

on the instant At once; immediately

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

tinder - dry

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مایان. ( ضمیر ) ج ِ ما یعنی ماها. ( ناظم الاطباء ) : ورکسی گوید مایان همه سنجر نامیم گویمش نی نی رو �منکم اولی الامر� بخوان. انوری ( یادداشت به خط م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

واپس رفتن آب دریا و رودخانه ؛ جزر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

In many different directions; hither and thither

پیشنهاد
١

this way and that

پیشنهاد
٢

this way and that

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

this way and that

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

he/she was / is crimson in face

پیشنهاد
٠

he/she was / is crimson in face

پیشنهاد
٠

گل انداختن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

he/she was / is crimson in face

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

هم صدا شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دومرتبه

پیشنهاد
٢

tear ( one ) limb from limb

پیشنهاد
٢

tear ( one ) limb from limb

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

At the return

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

At the return

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

At the return

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

At the return

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

likely They found the likeliest path down and began tugging at the dead wood. And the small boys who had reached the top came sliding too till ever ...

پیشنهاد
٠

stand ready

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) : وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) : وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) : وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) : وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زین کسی را کشیدن ؛ خدمت او را کردن : نبیند جهان کس به آیین نو سپهر چهارم کشد زین تو. فردوسی

پیشنهاد
٠

سیل خون ؛ کشتار بسیار.