پیشنهادهای سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٩٦٨)
ج ِ لهف لهوف است و نام یکی از کتاب های سید بن طاووس در باب واقعه عاشورا است. رک. لهوف
کتاب لهوف یکی از مقتل هایی است که سابقه نسبتا طولانی دارد این کتاب اللهوف علی قتلی الطفوف ( آه هاى سوزان بر کشتگان بیابان ) اثر سید بن طاووس می باشد ...
بی مانع
اخص :محدود تر اعم:کلی تر
اخص:خاص تر اعم:عام تر برای یادسپاری بهتر، حروف "اخص" را اگر جابه جا کنیم "خاص" می شود حال "تر" به آن اضافه می کنیم و به همین نحو برای اعم می توان عم ...
اعم:عام تر اخص:خاص تر برای یادسپاری بهتر، حروف "اعم" را اگر جابه جا کنیم "عام" می شود حال "تر" به آن اضافه می کنیم و به همین نحو برای اخص می توان عمل ...
اعم:کلی تر اخص :محدود تر
دِیی و دِی در گویش شهرستان بهاباد به معنای دایی نیز بکار می رود. مثال: حاج دِیی: حاج دایی. دی مُمُّد:دایی محمد.
دِیی و دِی در گویش شهرستان بهاباد به معنای دایی نیز بکار می رود. مثال: حاج دِیی: حاج دایی. دی مُمُّد:دایی محمد.
الفاظ حمد، ثناء، شکر و مدح، اگر چه از نظر معنا به هم نزدیک است. ولی مرادف نیست و تفاوت دقیقی با یکدیگر دارد. ثناء ذکر زیبا و جمیل است که جنبه زبانی و ...
پَسّا، در گویش شهرستان بهاباد به معنای فرصت است مثال :بیِد ( بیاید ) بریم می ترسم دگه پساش نشه.
پَسّا، در گویش شهرستان بهاباد به معنای فرصت یا به ترتیب است مثالِ فرصت: بیِد ( بیاید ) بریم می ترسم دگه پَسّاش نشه. مثالِ به ترتیب:میوه ها را اپَسّا ...
جواب چیستان خوردن کدام قسمت از فیل حلال است؟ ( منظور شیرینی گوش فیل )
در گویش شهرستان بهاباد به بابونه، بابینه گفته می شود.
در گویش شهرستان بهاباد به بابونه، بابینه گفته می شود.
رکع. [ رُکْ کَ] ( ع ص، اِ ) ج ِ راکِع، رکوع کنندگان.
سجد. [ سُ جْ جَ ] ( ع ص ) ج ِ ساجد. سجده کنندگان.
شَطْأ:جوانه گیاه.
الزُرَّاع:جمع زارِع، برزگران، کشاورزان.
زُرَّاع:جمع زارِع، برزگران، کشاورزان.
سُوق ( مفرد ) :بازار، جمع آن اسواق است. سُوق ( جمع ) :ساق ها ( جمع ساق است ) ، ساق پا، ساقه ها. ﻛَﺰَﺭْﻉٍ ﺃَﺧْﺮَﺝَ ﺷَﻄْﺌَﻪُ ﻓَﺂﺯَﺭَﻩُ ﻓَﺎﺳْﺘَﻐْﻠَﻆَ ...
Kafa, از کافی می آید، بس است. کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا ( 28الفتح ) ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
از حمایت می آید. حمایت بی خردانه یا خردمندانه، که البته بیشتر مفهوم حمایت بی خردانه متصور است ( ﺣَﻤِﻴَّﺔَ ﺍﻟْﺠَﺎﻫِﻠِﻴَّﺔ )
ﺣﻤﻴّﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﮔﺮﻣﻲ ﻭ ﺩﺍﻏﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺸﻢ ﻭ ﺗﻌﺼّﺐ ﺷﺪﻳﺪ ﻧﻴﺰ ﺍﻃﻠﺎﻕ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﺗﻌﺼّﺐ ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻜﻮﻫﻴﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻏﻴﺮﺕ ﺩﻳﻨﻲ ﻭ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﻱ ﺑﺮ ﺣ ...
ایستادگی بی خردانه یا خردمندانه، که البته بیشتر مفهوم ایستادگی بی خردانه متصور است. ﺗﻌﺼّﺐ ﻭ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﮔﻲ، ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ، ﺁﻧ ...
ﻗﻠﺎﺋِﺪ :قربانی نشان دار، ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺣﺞ، ﺑﺎ ﺁﻭﻳﺨﺘﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﺎ ﺩﺍﻍ ﺯﺩﻥ، ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺳﻚ ﺣﺞ، ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ د ...
ﻗﻠﺎﺋِﺪ :قربانی نشان دار، ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺣﺞ، ﺑﺎ ﺁﻭﻳﺨﺘﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﺎ ﺩﺍﻍ ﺯﺩﻥ، ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺳﻚ ﺣﺞ، ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ د ...
هَدْیْ:قربانی بی نشان ، ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺑﻲ ﻧﺸﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﺣﺞ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩحیوانی است که برای تقرب به خداوند اهدا می شود و به هنگام زیارت بیت الحرام ...
مُقَدَّر:معین، معلوم
شکست ناپذیر، مغلوب نشدنی، پیروز مند گرامی، محترم، بسیار دوست داشتنی
محمددر گویش شهرستان یزد مَمَّد و در گویش شهرستان بهاباد مُمَّد تلفظ می شود.
محمددر گویش شهرستان یزد مَمَّد و در گویش شهرستان بهاباد مُمَّد تلفظ می شود.
دِی و دِیی در گویش شهرستان بهاباد به معنای دایی نیز بکار می رود. مثال: دی مُمُّد:دایی محمد. حاج دِیی: حاج دایی.
خُوبُتِه:بدردت می خورد. در گویش شهرستان بهاباد اگر واژه ( خُوبُت ) قبل از افعال ( است یا نیست ) و یا شکل محاوره ای آنها ( ه یا نی ) بیاید معنای، بدر ...
خُوبُتِه:بدردت می خورد. در گویش شهرستان بهاباد اگر واژه ( خُوبُت ) قبل از افعال ( است یا نیست ) و یا شکل محاوره ای آنها ( ه یا نی ) بیاید معنای، بدر ...
در گویش شهرستان بهاباد به معنای خوب و خوب و محکم هم بکار می رود. مثال، شیر آب را قشنگ ببند، مکانیک پیچ را قشنگ محکم کرد.
اَتَفَوَّهُ ترجمه ی ( أتفوه ) در عبارت زیر از مناجات شعبانیه : وَ لا یَخْفی عَلَیْکَ اَمْرُمُنْقَلَبی وَ مَثْوایَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِن ...
جمع مِغْلَق [غلق]: کُلُون های درب، آنچه که با آن درب ها را بندند، قفل ها. اَلَّذِی إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَی مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاءِ لِلْفَتْح ...
ﻛﻠﻤﻪ ﻱ ( ﻓﺘﺢ ) ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻛﺮﺩﻥ ﭘﻴﭽﻴﺪﮔﻲ ﺍﺳﺖ، ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻥ ﻗﻔﻞ ﻭ ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ ﻣﺜﻞ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﺰﺍﻉ، ( ﻓﺘّﺎﺡ ) ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺳﻤﺎﻱ ﺣﺴﻨﺎ ...
بی ملاحظه :بی توجه به جوانب. مردم بی ملاحظه در این شرایط کرنایی به سفر نوروزی رفتند.
خوراک ، آنچه با نان می خورند ، خورشِ نان
قَتِق.
قُوت:غذا، طعام. /qut/ قُوَّت:نیرو، زور. /qovvat/
غدا: ( غَ ) [ ع . غداء ] ( اِ. ) بامداد، طعام صبح. غذا: ( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. ) آن چه خورده شود، طعام.
( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. ) طعام ، آن چه خورده شود. کلمه ی غدا. [ غ َ ] ( ع اِ ) هم که به معنای بامداد است لفظ مشترکی است که در فارسی و عربی به معنی ...
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی غذا خور به معنی خورنده هر نوع خوراک جز شیر، از واژه ی قُوت خور استفاده می شود مثال :این بچه هنوز قوت خور نشده اس ...
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی غذا خور به معنی خورنده هر نوع خوراک جز شیر، از واژه ی قُوت خور استفاده می شود مثال :این بچه هنوز قوت خور نشده اس ...
غذا خور:در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی غذا خور به معنی خورنده هر نوع خوراک جز شیر، از واژه ی قُوت خور استفاده می شود مثال :این بچه هنوز قوت خور ...
نام یکی از اتاق های خانه که اهالی خانه بر آن می نهند و محلی برای نگهداری و انبار وسایل مختلف است انباری یکی از مهمترین بخش های منزل که نظم فضای اصلی ...
انباری: نام یکی از اتاق های خانه که اهالی خانه بر آن می نهند و محلی برای نگهداری و انبار وسایل مختلف است انباری یکی از مهمترین بخش های منزل که نظم فض ...