پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
آب لیسیدن بر لب نیل : ظاهرا کنایه از بخل بیش از حد داشتن است . ( ( نبود چون تو ابله هیچ بخیل کاب لیسی همی تو بر لب نیل ) ) ( حدیقه ۳۷۲ ) ( فرهنگ ...
آب گردش : تغییر آب و هوا و جای بیمار . ( ( چون بدین جایگه سفر کرده خاک آنجای با خود آورده خورده با آب و پاک نشسته زاب گردش به آسمان شسته ) ) ( حد ...
آب کوبان: کنایه از کسانی که کار بیهوده می کنند، نظیر" آب در هاون کوفتن" کنایه از کار بیهوده کردن باشد. ( ( خاک پاشان آتش آشامان آب کوبان باد پیمای ...
آب سنان : آب در اینجا به معنی تیزی و برندگی است و آب سنان نظیر ترکیب "آب تیغ" است، کنایه از تیزی و دم پیکان و غیره. ( ( سر بدعت زده به تیغ زبان رو ...
آب سرد و کوزه پیروزه : بنا به حدس استاد آقای دکتر مصفا به معنی کمال عیش است. ( ( زان بماندت نهاد بی روزه کاب سرد است و کوزه پیروزه ) ) ( حدیقه ۱۷۵ ...
آب دهان زنبور : شهد، عسل. ( ( خاک پایش اگر چه زو دور است خوش چو آب دهان زنبور است ) ) ( حدیقه ۶۳۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر ...
آبدست کردن : وضو ساختن باشد . ( ( خاک پایش اگر به دست کند حور از آن خاک آبدست کند ) ) ( حدیقه ۶۳۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر ...
آب در شکم داشتن : شکم پر آب، کسی که شکمش آکنده از آب باشد و در این بیت از مولانا کنایه از کسی است که به بیماری استسقاء مبتلا باشد. ( ( چون ز پیدایی ...
آب در ریگ : ظاهرا کنایه از محو و فنا شدن است. ( ( سوی او دل چو خاک در دیگ است نزد او جان چو آب در ریگ است ) ) ( حدیقه ۵۷۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیر ...
آب در جوی کسی راندن : صاحب اقبال کردن به کام او رفتار کردن. ( ( نفس کل آب رانده در جویت عقل کل خاک کشته در کویت ) ) ( حدیقه ۲۰۹ ) ( فرهنگ لغات و ...
آب در پیش آسیا داشتن : نظیر آب در جوی داشتن است . ( ( بهر آن عیش بینواست مرا کاب در پیش آسیاست مرا ) ) ( حدیقه ۷۲۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنو ...
آب دادن : عزت و آبرو و اعتبار دادن. ( ( صاد و دال آب داد صادق را عین و شین عشوه داد عاشق را ) ) ( حدیقه ۲۱۴ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های س ...
آب تیغ : کنایه از تیزی و دم تیغ و شمشیر و مانند آن . ( ( شرع خشک است اشک میغش ده کفر تشنه است آب تیغش ده ) ) ( حدیقه ۵۸۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرا ...
آب یا آبی بر آتش کسی ریختن یا زدن: غم یا خشم او را با گفتار یا کردار ی تسلی دادن و فرونشاندن . ( ( فتنه را آب ریخت در آتش زان که او بار مار دریا ک ...
آب از در کسی طمع داشتن : ظاهراً به معنی کمترین توقعی از کسی داشتن است . ( ( چه طمع داری از درش آبی چه نهی زیر پشته گردابی ) ) ( حدیقه ۴۷۰ ) ( فره ...
آب آتش نمای : کنایه از شراب لعلی . ( ( آب آتش نمای صورت اوست آتش آب زای فکرت اوست ) ) ( کارنامه بلخ ۲۰۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، ...
آب آتش فروز: فیوضات الهی، عشق. آب آتش فروز عشق آمد آتش آب سوز عشق آمد ( حدیقه ۳۲۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
complete انگلیسی تغییر یافته ی" کامل شده"و comple تغییر یافته ی کلمه ی فارسی "کامل" می باشد.
ظاهراً به معنی خرسند شدن و رضا به داده دادن و از جبین گره گشودن است. دست و لب زیر و حکم مبدع کل پنجه سرو ساز و غنچه گل ( حدیقه ۴۸۲ )
لاف پاشیدن: لاف زدن، خودستایی کردن. گفت ویحک چه لاف پاشی تو خود مر این درد را چه باشی تو ( حدیقه ۴۶٠ )
لاشه دَبِر: لاشه به معنی زبون و لاغر و ضعیف مطلق خواه انسان و خواه حیوان و اکثر این لفظ صفت اسب و خر واقع شود ( غیاث ) و دبر به معنی پشت ریش است. بنا ...
ظاهراً به معنی" کار از کار گذشت" و "اختیار کار از دست خارج شد، می باشد. نظیر این مثل است" خر رفت و رسن ببرد، ( امثال و حکم ) اول آن یک نظر نماید خر ...
تمامت/تمامیّت: این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. تمامت در عربی مصدر است به معنای" تمام کردن، کامل کردن "، ولی در فارسی در جای قید و به معنای" هم ...
تماشایی/تماشاگر: تماشا در فارسی به معنای" نظاره کردن" به کار می رود و بنابراین تماشایی به معنای "درخور تماشا" است. اما کلمه ی اخیر در متون قدیم بیشتر ...
تماشایی/تماشاگر: تماشا در فارسی به معنای" نظاره کردن" به کار می رود و بنابراین تماشایی به معنای "درخور تماشا" است. اما کلمه ی اخیر در متون قدیم بیشتر ...
هگزا در زبان لاتین یعنی جادو
[ترکی استانبولی]: ساعت سازی، ساعت فروشی.
[ترکی استانبولی]: شب زنده دار.
[ترکی استانبولی]: صبح، بامداد، صباح، بام.
[ترکی استانبولی]: سباء
[ترکی استانبولی]: صبا.
[ترکی استانبولی]: ساعت ساز.
[ترکی استانبولی] ( نظ ) بمب ساعتی.
[ترکی استانبولی]: کوک کردن ساعت.
[ترکی استانبولی]: ساعت فروشی.
[ترکی استانبولی]: ساعت ساز، ساعت فروش، ساعتچی
[ترکی استانبولی]: ساعت، گاه نما
[ترکی استانبولی]: سعادت، کامرانی، خوشحالی، خوشبختی، برکت.
[ترکی استانبولی] نمی توانند بسازند , نمی توانند ایجاد کنند .
سد ، مانع[ترکی استانبولی]
نمی توانند شما را متوقف کنند ، نمی توانند جلودار شما شوند[ترکی استانبولی]
مثل توفان هستید[ترکی استانبولی]
یک , واحد[ترکی استانبولی]
رجز می خوانید، شعر حماسی می خوانید
شانه به شانه ی هم , در کنار هم[ترکی استانبولی]
در زمهریز زمستان ، در شبهای صاف و سرد زمستان[ترکی استانبولی]
در زیر بارش باران
در زیر بارش برف
هر کسی آن را باور دارد ، آنکه باورش دارد ، آنکه به آن ایمان دارد[ترکی استانبولی]
بگذارید بیاید