پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٤٥٤)

بازدید
٢٦,٣٩٢
پیشنهاد
٠

نان آش آلود خوردن ؛ تنبل و بیکاره و مفتخواره بودن. ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نان ارزن ؛ نانی که از ارزن پزند. نانی که از آرد ارزن ساخته شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نان الکی ؛ نانی که آرد آن را با الک بیخته و سپوس آن را گرفته باشند.

پیشنهاد
٠

به نانی نیرزیدن ؛ سخت کم ارز بودن. ( یادداشت مؤلف ) : دو بینائیم باز ده پیشتر که بی چشم نانی نیرزید سر. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نان آبی ؛ نانی که خمیر آن رابا آب ساخته باشند. ( ناظم الاطباء ) . مقابل نان شیری. مقابل نان روغنی : کارها بی فایده در مطبخ تقدیر نیست نان آبی صدف را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به نان رسیدن ؛ به رزق و روزی رسیدن. صاحب مال و منال شدن : تو از بی بنان بودی و بدگنان نه از تخم ساسان رسیدی به نان. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نان شدن ؛ بر سر سفره رفتن. بر سر مائده رفتن : خوان فروفرمود نهادن و چون بنان شد. . . ( تاریخ طبرستان ) .

پیشنهاد
٠

- از نان انداختن کسی را ؛ ممر معاش او را قطع کردن. نان او را بریدن.

پیشنهاد
٠

به نان رساندن کسی را ؛ وسایل معاش و گذران وی را فراهم کردن. او را به نوائی رساندن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آجیل آچار ؛ آجیل که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند.

پیشنهاد
٠

قدر بودن جنگ و کشتی ؛ کنایه از برابر بودن در آن دو است. ( آنندراج ) : هنوز غاشیه من به دوش کیوان است هنوز کشتی من با معاصران قدر است. ملاشافی ( از آ ...

پیشنهاد
٠

قدر کردن جنگ و کشتی ؛ برابر کردن. رجوع به قدر افتادن و قدر بودن جنگ و کشتی شود.

پیشنهاد
٠

قدر چیزی یا کسی شکستن ؛ بی ارزش و اعتبار کردن آن : بس که قدر گل رخان در دور حسن او شکست گل ز بس خواری تو پنداری قریب گلشن است. کلیم ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قدر آوردن ؛ ارزش داشتن : چه قدر آورد بنده حوردیس که زیر قبا دارداندام پیس. سعدی ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

قدر چیزی یا کسی بردن ؛ بی ارزش و آبرو کردن آن : داریم صدهزار هنر و کس نمیخرد از بخت تیره قدر هنر برده ایم ما. ابونصر نصیرای بدخشانی ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به مرگ مردن یا از جهان رفتن ؛ به اجل طبیعی از این جهان رفتن. کشته نشدن : به زمین فارس [ کی قباد ] بمرد به مرگ. ( مجمل التواریخ و القصص ) . بعد برادرش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آواز مرگ ؛ صدای مرگ آواز شکستگی در ظروف سفالین و چینی. صدای خاص شکستگی دادن چینی و بلور در صورتی که در ظاهر آن شکستگی پیدا نیست : این کاسه صدای مرگ م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اجل من الحرش ؛ مثل است در مورد کسی که از چیزی بترسد و بأشدّ از آن مبتلا گردد. ( مجمع الأمثال میدانی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلی عَن مَّوْلًی شیْئاً وَ لا هُمْ یُنصرُونَ ( 41 دخان ) 41 - روزی که هیچ دوستی کمترین کمکی به دوستش نمی کند و از هیچ سو یاری نم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آجر زدن ؛ سه پایه دوختن و شبکه زدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اجر غیرممنون ؛ ثواب بی نقصان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آجر جوش ؛ آجر بسیار پخته و از صورت و رنگ بگشته که در بنیاد ابنیه و پیرامن تپه های گلکاری بکار برند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آجر ختایی ؛ نوعی از آجر، بزرگتر از آجر عادی و کوچک تر از آجر نظامی.

پیشنهاد
٠

نان کسی را آجر کردن ؛ امید نفع و نعمت او را بدل بنومیدی کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آجر تراش ؛ آجری است که برونسوی اوساییده و هموار شده باشد زینت را و قسمی از آن را امروز قزاقی گویند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آجر بزرگ ؛ به فارسی تاوه گویند که معرب آن طابق است و نیز بتازی آن را اِردِبه خوانند.

پیشنهاد
٠

گوشت و پوستش از تو، استخوانش از من ؛ وصیتی بود که پدران و مادران معلم و استاد را می کردند آنگاه که کودک خویش به دبستان می سپردند. ( از امثال و حکم ج ...

پیشنهاد
٠

گوشت را باید از بغل گاو برید ؛ سود و بهره از مال فقیران بردن سزاوار نباشد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1331 ) .

پیشنهاد
٠

گوشتش گوشتش را می خورد، گوشتم گوشتم را می خورد ؛ تحمل دیدار این کار زشت نمی توانست ( نمی توانم ) کرد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1332 ) .

پیشنهاد
٠

گوشت گاو و زعفران ؛ در قدیم باریشه های گوشت خشک شده گاو عطاران در زعفران غش می کرده اند. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1332 ) .

پیشنهاد
٠

گوشت به دست گربه سپردن ، نظیر: دنبه را به گرگ سپردن. گوسفند را به گرگ سپردن. ( امثال و حکم ج 3 ص 1331 ) .

پیشنهاد
٠

گوشت جوان لب طاقچه است ؛ هزالی ( لاغری ) که پس از بیماری برای جوان پیدا شود زود به فربهی بدل گردد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1331 ) . گوشت چون گنده شود ...

پیشنهاد
٠

مثل گوشت قربانی ؛ که هر جزء آن را کسی برد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1480 ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثل گوشت گاو ؛ کسی که زود رام نگردد، به دلیل تسلیم نشود، دیر فریب خورد، نصیحت نپذیرد. کنایه از چیزی که دیر پزد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1381 ) . - ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوشت مرده ؛ گوشت غانغرایاشده. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

گوشت و پوست کسی از نان کسی دیگر بودن ؛ در خانه او بزرگ شدن. از مال او ارتزاق کردن.

پیشنهاد
٠

مثل گوشت پخته ؛ میوه ای که شاداب نباشد. ( از امثال و حکم ج 3 ص 1480 ) .

پیشنهاد
٠

گوشتش گوشتش را خوردن ؛ سخت متأثر بودن از دیدن امری نامطلوب.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوشت گرفتن ؛ فربه شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گوشت تر ؛ فربه تر : و کسی که خواهد که طبیعتش نرم شود آن خورد [ از عنب ] که به گوشت تر بود. ( الابنیه عن حقایق الادویه ) .

پیشنهاد
٠

گوشت تنش ریختن ؛ لاغر شدن.

پیشنهاد
٠

گوشت روی گوشتش آمدن ؛ چاق و فربه شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گوشت ؛ فربه. فربی. باگوشت. گوشتدار. گوشتالو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثل برف ؛پاک و سفید : دفتر صوفی سواد و حرف نیست جز دل اسپید همچون برف نیست. مولوی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثل برف و خون ؛ سپید وسرخ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برف موی ؛ سپیدی موی : چو کوهی سفیدش سر از برف موی روان آبش از برف پیری بروی. سعدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برفناک ؛ برفی. بابرف : روزی برفناک ؛ روزی که برف بارد. روز برفی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برف نمای ؛ نشان دهنده برف : نکهت خوبش ز عشق مشک فشان از فقاع شیبت مویش بصبح برف نمای از سداب. خاقانی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برفگیر ؛ جایی که برف آنجا بسیار افتد و دیر پاید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برف مرز ؛ خطی بر دامنه یک کوه با تپه که نماینده پایین ترین حد برف دائمی است. ( در زیر برفمرز، برفها در تابستان آب میشوند ) . ( دایرة المعارف فارسی ) .