پاسخ‌های راهنما_اِریس (٢١٦)

  " فلسفه به معنی طولانی و پیچیده کردن مسئله است." هر فکری و هر سوالی و هر جوابی ، ایجادِ تفکر و سوال و جواب بعدی را در خود پنهان دارد . این زایش فکر ، توسط فکر قبلی یک زنجیره بی پایان از سوال ...

عدد صفر .  صفر ، یعنی کامل .  ۱ تا ۹ ، اجزاء صفر هستند .

الله ، نور است .  نوری ورای نورها .  ماده یا انرژی تاریک ، الله نیست .  ماده یا انرژی تاریک ، بر اثر تابش نور ، از حالت بالقوه به حالت بالفعل در می آید .    اما  چگونه  در حالت بالقوه هست ؟  یعنی یکبار در گذشته ، نور به آن تابیده و نور از آن گذر کرده و بعد از گذر نور ، دوباره به حالت خاموشی و بالقوه رفته . 

بله درست هست .  چون طبیعت  دل اینگونه هست .  این یعنی آن جوان ، زنده هست . بیدار هست .  اما آن جوانی که از بن بست می ترسد یا بخاطر آموزش دیگران ، وارد بن بست نمی شود ، یعنی مرده ...

گریه کردن مهم هست .  چون دل مهم هست .  تفکر و تعقل و تدبر و ... موجب انباشته شدگی و بارگذاری در دل می شود و این راه رسیدن به خدا نیست .  اما گریه کردن ( پی بردن به نادانی آدمی و فنا پذیر بودن و ناچیز بودن آدمی در هستی   و حتی ترس از قهر خداوند )  موجب پالایش دل می شود و یک دل پاک ، محل تجلی نور خداست . 

تا جائی که خود شخص فاسد ، در فساد خودش غرق بشه .  در اینصورت ، تنها یک تالابی از فساد باقی می مونه . 

بله درست هست . چون خداوند هم تنها بندگان خاصی را برای خودش جدا می کند و آنها را گرامی می دارد و بقیه را به حال خود رها می کند .  اولویت دادن و درجه بندی ، حتی در سلولهای بدن هم اجرا می شود . این قانون طبیعت است .  و از آنجائی که طبیعت ، یک شعور تکامل یافته کامل دارد ، پس ما می توانیم انرا معیار قرار دهیم . 

ایرانی بودن یعنی: در سرزمین ایران متولد شدن ، از خاک و گیاه و حیوان در ایران مراقبت کردن دین ایرانی داشتن ( زرتشت). فرهنگ ایرانی داشتن . ( نوروز و جشنهای گوناگون در احترام به زمینِ مادر ) به طبیعت احترام گذاشتن. معرفت حکما و ادیبان و شاعران   ایرانی را پاس داشتن. داشتن و احیای دانش و علمِ کتابهای سوخته توسط اعراب و مغول و اسکندر. خدا را بر روی زمینِ مادر  جستجو کردن .

ملک در جنبش آمد بر سر پیل سوی بهرام شد جوشنده چون نیل بر او زد پیل پای خویشتن را به پای پیل برد آن پیل‌تن را معنی روان : خسرو ، همچو رود نیل ، بر سر فیل پرید و بهرام رو که سوار بر فیل بود ، خسرو ب ...

عقابان خدنگ خون سرشته برات کرکسان بر پر نبشته  به تیرِ کمان ها ، دو صفت داده :  چوب تیر  همچون عقاب ، تیز و تند و خون ریز هستند  بر روی پرهای تیر نوشته شده :  سرنوشت تو محکوم به این هست که بمیری و جسدت خوراک کرکس ها بشه .   👈 : این بیت یعنی:  در میدان نبرد ، هیچ راه گریزی از بارانِ تیرهای رها شده نبوده . 

آنک جانش داده‌ای آن را مکش ور ندادی نقش بی‌جان را مکش آن دو زلف کافر خود را بگو کای یگانه اهل ایمان را مکش آفتابا روی خود جلوه مکن چند روزی ماه تابان را مکش چون تو سیمرغی به قاف ذوالجلال بازگرد ...

زره را جامه کرد خود را جام کرد  به گونه ای زره بر تن کرد که دیگر خودش معلوم نبود .  سر تا پایش را زره فرا گرفت / پوشاند.

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر دیوانگان را می‌کند زنجیر او دیوانه‌تر ای عشق شوخ بوالعجب آورده جان را در طرب آری درآ هر نیم شب بر جان مست بی‌خبر ما را کجا باشد امان کز دست این عشق آسمان مان ...

از نظر بنده  آن امانتی که خدا به آدمی داد ،  آگاه بودن از خود است .  یعنی این آدمی است که می تواند آگاهِ از اندیشیدن و  احساس و بدن  خودش    باشد تا مراقبِ پندار ...

منظور از  دریاهای خون  ، در دل هست .  یعنی   تحت تاثیر خون و هورمونهای بدن و نیازهای بدن و خواهشهای نفسانی نیستند.  مشاهده گر در دل ، از دریای خون در دل جدا شده . 

ای در دل من میل و تمنا همه تو واندر سر من مایه سودا همه تو هرچند بروی کار در می نگرم امروز همه توئی و فردا همه تو منظور نورِ جان هست که در دل هست . سالک پس از ماه ها و سال ها به مراقبه و مشاهده ن ...

همه صیدها بکردی، هله، میر! بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر همه غوطه‌ها بخوردی، همه کارها بکردی منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر همه نقدها شمردی، به وکیل‌ درسپردی بِشِنو از این محاس ...

سالک بر اثر مراقبه و مشاهده و دوری از خلق و خلوت گزینی و حضور در لحظه داشتن ، دل را پالایش می کند . حالا دل ، آمادگی درخشش نور جان را دارد .  حالا سالک می بایست با صبوری و تسلیم بودن ، جذب نور ش ...

اگر شخصی به واسطه خصوصیات اخلاقی ، گناه نکند ، یعنی از مرحله حیوانی به مرحله آدم بودن وارد شده .  اخلاقیات یعنی اطاعت و مقدار جزئی  عبادت . یعنی آموزش پذیر و تربیت پذیر هست . این شخص با کس ...

نورِ جان / بازتاب نورِ آفتابِ جانان خرد عشق خدا جانان / خدا جانا / آفتابِ جانان صوفی انسان روشن ضمیر شمس الحق / خدا بودا

دیدگاه متفاوت :  هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا  معلوم نشد که در طرب‌خانهٔ خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا در مصرع آخر  به خلقت آدمی اشاره نشده ، به آراس ...

چون شود تیره ز غدر اهل فرش / باز گردد سوی پاکی بخش عرش معنی شعر ،  روان و آسان هست :  زمانی که از خیانت و دروغ و دو روئی آدمها ، ناراحت و دلگیر بشود  به سوی اهل پاکی و زیبائی و خرد، ...

سوشیانت   شاهزاده بودا هم گفته بودن  :  " بعد از ۲۵۰۰ سال بعد از من ،  آئین و تمدن آرین احیا می شود "  به تاریخ امروز ،  حدود ۲۵۰۰ سال   گذشته.  از نظر بنده ،تمامی نامهای مختلف در ادیان گوناگون ، که از یک ناجی نام برده اند ، همگی به یک روح اشاره دارند . فقط نامیدنِ او ، به طرق گوناگون آورده شده . 

کلمه may،  استفاده درست در زبان انگلیسی هست .  May all beings be happy باشد تا تمام موجودات شاد باشند . یعنی:  امید است  تا اراده خداوند اینگونه قرار بگیرد تا  موجودات شاد ...

 ژماد می بایست اسم یک قهرمان ، جنگ آور ، سلحشور یا  شخصیتی نمادین و سمبلیک باشه .  معنی : ژماد از آخرین پرتوهای نور و  امید  ، که از عمق تاریکی و نادانی بیرون زد  ، زاده شد .  شاید  کسی بوده که در زمان ضحاک یا  حمله اعراب یا مغولها به ایران ، متولد شده و ناجی قوم و شهر خودش بوده .

مانند کسی که تیر می سازد   چشمان من ، مانند آن کسی که تیر  می سازد  بدنبال کمانی خوب برای تیری که ساخته بودم می گشتم  از جلوی دکان کمان فروشی رد شدم  و با چشمانی همچون سازن ...

جان : بازتاب نور جانان جانا : رودی از جان ، آفتابِ جانان جانان : منبع جان ، شمس الحق دیوان شمس ، آموزش مشاهده گری و تجربه و مشاهدات سالک در دل است . حقیقت شعر :  بخاطر خدا هم که شده ، خودت ر ...

I m a sucker for that way من دیوونه اینجور کارها هستم . حالت پرمدعا    اگر باشه   . برای اینکه جلوی طرف کم نیاره :   اصلا این کار من هست . کلا من این کاره ام . اینجور کارها ، ...

یکی از طوق خود مه را شکسته یکی مه را ز غبغب طوق بسته اولی از  طوق یا گردنبد خودش ، مه را شکسته یا جدا کرده . یا یعنی  دیگر ،غلام یا در خدمت مه نیست .   دومی مه رو از غبغب ، بهش طوق یا گردبند زده . یعنی مه رو اسیر و غلام خودش کرده.

منظور آن صوفی/ راهب / خرقه پوشی  هست که تمام دارائی خودش رو می بخشه و یه لنگ دور خودش می پیچه و در گوشه ای ، به مراقبه و مشاهده می نشینه .  او دارد دنیا و مال دنیا و از همه مهمتر ، عمر خودش ...

جان :  بازتاب نورِ جانان / خدا در دل . صوفی به مشاهده دل و حضور می نشیند تا دل را پالایش کند و آئینه های دل را جلا دهد و از اندیشه و تعقل دوری می کند و خدا را در دل می جوید ، چراکه دل محل تجلی ا ...

کوه خود را گرم کرده : کوهان خود را گرم کرده . زمین کن : شتر  شاه خودش رو آماده کرده تا برای راندن و دفع من بیاید .  🤔

آنچ گل را گفت حق خندانش کرد با دل من گفت و صد چندانش کرد عاشق آنم که هر آن آن اوست عقل و جان جاندار یک مرجان اوست چون در زرادخانه باز شد غمزه‌های چشم تیرانداز شد بر دلم زد تیر و سوداییم کرد عاشق شک ...

در اینجا هم می توان  گنجاندن تجربیات مشاهده گری را در  روایت این داستان دید .  مانند شکارگاه .  سالک با حضور و مشاهده گری ، دامی برای شکار کردن نور جان پهن می کند ولی در آخر خودش ...

در کل حضرت میفرماید که احمق بودن ، بخاطر این نیست که شخص احمق به دنیا اومده باشه ، بلکه خودش احمق هست بخاطر اینکه نمیخواد تغییر کنه یا به سخن بزرگان اهمیت بده .  نمیخواد بفهمه .  بیشتر دوست ...

همچون کوزه ای که دهانه اش بسته ومومیایی شده و روی آب می ایستد  دل را همچون آن کوزه ، بر روی ورودی های حسی ، احساسی و لذات مادی و دلبستگی ها و وابستگی ها ببند ، تا در دل تنها باد و خواهش شاهد مقص ...

صوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد آن که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرین بر نظرِ پاکِ خط ...

سالک / راهب / خرقه پوش ، پس از روزها و ماه ها و حتی سال ها مراقبه و مشاهده و به حضور نشستن و همچنین خلوت گزینی و رعایت اصول اخلاقی  سلوک  ، و پس از پالایش دل و جلای آئینه های دل  ، &nbs ...

در گوشه ای مخفی شدن و جاسوسی کسی را کردن .رفت و امد کسی را پائیدن . 

تمام دیوان شمس در مورد راه سلوک و آموزش مراقبه و تجربیات مشاهده گری و حضور در لحظه و پند حضرت مولانا هست . کد واژه :  عاشق : سالکی که به مشاهده و نظاره دل می نشیند . معنی عاشق : آگاه بودن . تنه ...