پیشنهادهای R@M!N (٢٦٢)
١٠٣
٢ سال پیش
١٦
میتونه به معنی بشقاب یا پرس هم باشه مثلا: He had a second helping بشقاب دوم
٢ سال پیش
١٦
متنوع و جورواجور
٢ سال پیش
٣
بیش از حد نمایشی
٢ سال پیش
٦
در آن واحد simultaneously at the same time
٢ سال پیش
٢
شهادت دادن ( همراه با قسم ) در دادگاه برای بیان حقیقت
٢ سال پیش
٢
فرد آزار دیده فرد شکنجه شده
٢ سال پیش
١٢
تحمیل کردن در حال فعل مثلا Imposing much higher taxes
٢ سال پیش
٢
چشم بسته به کسی اعتماد کردن مثلا I can rely on her and trust her blindly.
٢ سال پیش
٤
بیش از حد بیش از اندازه ای که باید باشد مثلا: The punishment was out of all proportion to the crime
٢ سال پیش
٧
when a particular situation happens
٢ سال پیش
٦
توافق ، تراضی طرفین
٢ سال پیش
١٤
می تونه به معنی درست کردن مو ( حالت دادن ) استفاده بشه مثلا: he wears his hair up موهاشو به سمت بالا شونه می کنه