conciliation

/kənˌsɪliˈeɪʃn̩//kənˌsɪlɪˈeɪʃn̩/

معنی: توافق، مصالحه، تسکین، اشتی
معانی دیگر: مصالحه، اشتی، تسکین، توافق

جمله های نمونه

1. All attempts at conciliation failed and the dispute continued.
[ترجمه گوگل]همه تلاش ها برای مصالحه با شکست مواجه شد و اختلاف ادامه یافت
[ترجمه ترگمان]همه تلاش ها برای مصالحه شکست خورد و اختلاف ادامه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Their attempts at conciliation had failed and both sides were once again in dispute.
[ترجمه گوگل]تلاش آنها برای مصالحه با شکست مواجه شده بود و هر دو طرف بار دیگر با هم اختلاف داشتند
[ترجمه ترگمان]تلاش های آن ها در سازش با شکست مواجه شده بود و هر دو طرف یک بار دیگر با یکدیگر اختلاف داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A conciliation service helps to settle disputes between employers and workers.
[ترجمه گوگل]خدمات مصالحه به حل و فصل اختلافات بین کارفرمایان و کارگران کمک می کند
[ترجمه ترگمان]یک سرویس آشتی به حل اختلافات بین کارفرمایان و کارگران کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. UK employment law embodies arbitration and conciliation mechanisms for settling industrial disputes.
[ترجمه گوگل]قانون استخدام انگلستان مظهر داوری و سازوکارهای سازش برای حل و فصل اختلافات صنعتی است
[ترجمه ترگمان]قانون استخدام بریتانیا متضمن رویه های داوری و سازش برای حل اختلافات صنعتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The success of conciliation can be measured by the volume of withdrawals or conciliated settlements.
[ترجمه گوگل]موفقیت مصالحه را می توان با حجم برداشت ها یا تسویه حساب های مصالحه شده اندازه گیری کرد
[ترجمه ترگمان]موفقیت مصالحه را می توان با حجم برداشت و یا شهرک سازی اندازه گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In particularly weak cases the conciliation officer will go so far as to advise the applicant to withdraw the claim.
[ترجمه گوگل]در موارد به خصوص ضعیف، افسر سازش تا آنجا پیش می رود که به متقاضی توصیه می کند که ادعا را پس بگیرد
[ترجمه ترگمان]در موارد ضعیف، افسر صلح تا آن جا می رود که به متقاضی توصیه کند که این ادعا را پس بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a sign of conciliation, army troops were withdrawn from the area.
[ترجمه گوگل]به نشانه مصالحه، نیروهای ارتش از منطقه خارج شدند
[ترجمه ترگمان]به عنوان نشانه ای از سازش، سربازان ارتش از منطقه خارج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Agreements resulting from conciliation are normally registered with the tribunal as a form of consent decision.
[ترجمه گوگل]توافقات حاصل از مصالحه معمولاً به عنوان شکلی از تصمیم گیری رضایت در دادگاه ثبت می شود
[ترجمه ترگمان]توافق های حاصله از سازش با دادگاه به عنوان شکلی از تصمیم رضایت ثبت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Impartiality is a vital feature of the conciliation officer's role.
[ترجمه گوگل]بی طرفی یکی از ویژگی های حیاتی نقش افسر سازش است
[ترجمه ترگمان]impartiality یکی از ویژگی های حیاتی نقش افسر آشتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Such a gesture of conciliation between conservatives and leftists would have been impossible just a few years ago.
[ترجمه گوگل]چنین ژست آشتی بین محافظه کاران و چپ ها همین چند سال پیش غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]این حرکت مصالحه بین محافظه کاران و چپ گرایان تنها چند سال پیش غیر ممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Typically the conciliation officer will contact each party or their representatives to discuss the case.
[ترجمه گوگل]معمولاً افسر مصالحه با هر یک از طرفین یا نمایندگان آنها برای بحث در مورد پرونده تماس می گیرد
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، افسر آشتی با هر حزب یا نمایندگان آن ها تماس خواهد گرفت تا در مورد این پرونده بحث و تبادل نظر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Conciliation facilities are available in the county courts where you go for the divorce.
[ترجمه گوگل]تسهیلات مصالحه در دادگاه های شهرستانی که برای طلاق مراجعه می کنید در دسترس است
[ترجمه ترگمان]به هر حال، در دادگاه های استان که به دنبال طلاق می روی، امکانات کافی فراهم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The process of conciliation in unfair dismissal cases serves two purposes.
[ترجمه گوگل]روند مصالحه در پرونده های اخراج ناعادلانه دو هدف را دنبال می کند
[ترجمه ترگمان]روند آشتی در پرونده های ناعادلانه اخراج دو هدف را به دنبال دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For more information, call the conciliation service on.
[ترجمه گوگل]برای اطلاعات بیشتر، با خدمات آشتی در تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]برای کسب اطلاعات بیشتر، از سرویس آشتی درخواست کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Conciliation officers are very useful for advising employers of the tasks before them at a tribunal hearing.
[ترجمه گوگل]افسران مصالحه برای مشاوره دادن به کارفرمایان در مورد وظایفی که در جلسه دادگاه پیش رو دارند بسیار مفید هستند
[ترجمه ترگمان]افسران مصالحه برای مشاوره دادن به کارفرمایان وظایف پیش از دادرسی در دادگاه بسیار مفید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

مصالحه (اسم)
accord, compromise, reconciliation, conciliation

تسکین (اسم)
conciliation, placation, appeasement, mollification, relief, alleviation, sedation, palliation, solace, assuagement

اشتی (اسم)
peace, reconciliation, conciliation, placation, detente

تخصصی

[حقوق] اصلاح، مصالحه، سازش، آشتی، رفع اختلاف

انگلیسی به انگلیسی

• appeasement, reconciliation; compromise
conciliation is the process of ending a disagreement, or the fact that it has ended.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : conciliate
✅️ اسم ( noun ) : conciliation / conciliator
✅️ صفت ( adjective ) : conciliatory
✅️ قید ( adverb ) : _
توافق ، تراضی طرفین

بپرس