پیشنهادهای مازیار ایرانی (١٢٩)
واژه نکیر یا nakira واژه ای پهلوی به چم رد کردن و پس زدن و همان منکر شدن است
واژه خندمینه در نوشته های کهن به چم مضحک هست
در سیستان به این رگ و عصب سیاتیک رگ نگین گفته میشود.
ترکها چنان از نداری روی به دروغگویی اورده اند ک هرچیزی را برای خود میخانند
متاش همان میان یا مرکز هست در پارسی خراسانی و سیستانی
انتظار و توقع چیزی را داشتن
واژه ی موشک که در پارسی میانه به ریختار Mesak بنگاشته شده از ریشه اوستایی maēɵ به معنای فرستادن به دست آمده همانطور که واژه لاتین missile=موشک ازmitt ...
استوره از ایستوریای یونانی هست . این واژه عربی نیست و ریشه اش یونانی هست
دایی پارسی هست از دایگ پهلوی و داییزه هم میشود خاله. اپدر و افدر میشه عمو افدریزه هم میشه عمه چرا واژگان زیبای پارسی خودمان را بکار نمیبریم. . .
چم واژه جمهور میشه توده ریگ ما بسیار واژگان بهتر رو داریم در پارسی و پهلوی
برابر پارسی غافل سوته هست ک در پهلوی سوتک بوده است . سوته دلان یادتونه
برابر پارسی رایحه نگهت هست ک گاهی نکهت هم نوشته میشه بیک. در بن واژه همان نگهت است
این واژه نخست بی وی بوده است و سپس بی بی شده است
حرف استثنا پارسی جز همان jud az در زبان پارسی هست دوستان گرامی و عربی نیست
واژه تپست یا tapestak پهلوی به چم فرش یا بساط میباشدو چه بجا ک ما اینهارو بکار ببریم نه واژگان تازی رو
واژه پهلوی و مانوی پاشیفت یا همان pashift از واژه پاشیده شدن بهترین و راستین ترین واژه برای تلاطم هست
این واژه همان خوشنگ پارسی هست ک شده قشنگ . اگ سغدی هم باشه ک سغدیان هم زبان و فرهنگ و هنرشان ایرانی بوده روی هم رفته سغدیان تیره ای اریایی و ایرانی ب ...
جز واژه پارسی هست ک در پهلوی به دیسه jud نوشته میشده است به واژه بجز ک در پهلوی bi jud بوده بنگرید چرا واژه ایرانی را از روی ناآگاهی عربی می انگارید
واژه شق همان شخ شدن هست ک در پارسی خراسانی و سیستانی هنوز هست . شخ همان است ک در شاخ و شاخه هم هست چیزی ک راست و بلند ایستاده هست واژه ای ایرانی ک هی ...
واژه ذات واژه ایرانیه چرا با روان ادم بازی میکنید عربها این واژه رو از ما گرفتند و در پارسی ذات میشه زاد
، واژه کبرا از واژه کَپِلو گرفته شده که در زبان پرتغالی به ماناک و چم ماری است که دارای کلاه کشیشی می باشد. از آنجا که سر این مار مانند قاشق یا به پا ...
واژه کبرا از واژه کَپِلو گرفته شده که در زبان پرتغالی به ماناک و چم ماری است که دارای کلاه کشیشی می باشد. از آنجا که سر این مار مانند قاشق یا به پارس ...
برابر پارسی پرو کردن میشه تن خور کردن و پرو لباس میشه تن خور کردن جامه
دغل همان دگل پهلوی بوده ک در گذر زمان شده دغل
برپایه پژوهش ها واژهی یورش از واژه یوزش یا همان یوزیدن به چم تازیدن گرفته شده و در واژه یوزپلنگ نیز این واژه به چم پلنگی ک میتازد آمده است ، گمانه دی ...
نویه همان نوحه و نوحه خوانی از بن نیوه هست
واژه پهلوی ویند به چم کسب کردن و به دست آوردن است از ریشه واژه انگلیسی to win ب چم برنده شدن در زبانهای هندواروپایی و بجای واژه کسب تازی میتوان واژه ...
واژه الکی همون هلگی پهلوی خودمان به چم بیهوده هست ، نه ترکی هست نه تازی ، صددرصد ایرانی هست
پندار نیرنگ واژه برابر برای توهم توطئه هست
واژه پروسته برابر درخوری برای واژه مجموعه هست پرونده هم همی چم رو دارد
برابر پارسی واژه برعهده واژه پایندانی و بر پایندانی میباشد، ، بهمان کار بر پایندانی مهرپناه میباشد
همیستار یا همستیز خوبه
دوستان در ستیز با نگرش بیشتر مردم مانع واژه ای پارسی است و درست و بن ان منه از واژه منهان میباشد و هیچ پیوندی هم با زبان عربی ندارد در زبان سیستانی گ ...
در گویش سیستانی به غول لوک میگویند برای نمونه میگویند همانند یک لوک مست
فرمایش کردن برابر صادر کردن
این واژه اربی هست و پارسی ان خویشکاری میباشد
برامده و برخاسته از
گزنده کاری میشه همون ناشی کاری
دگرنمایی زیبنده ترین واژه برای تحریف میباشد
زیبنده ترین واژه برای تکرار ک در گویش سیستانی نیز کاربرد دارد واکرد میباشد
تلواسه برابر دغدغه در پارسی
در برخی گویشهای ایرانی تعریف کردن واکرد کردن میباشد واکرد کردن همان تعریف کردن است
برپایه شاهنامه سترگ برابر حرکت واژه رویشن میباشد
گتاه و گیتی و گیتا
رقم فروش میشود همان امار فروش
سگمانند
برابر پارسی ان توپیدن و توفیدن میباشد
گمانیک
رهنمود کردن بهترین برابرنهاد هست برای ارجاع کردن
زیبنده ترین برابر گمانیک و اهستیک میباشد