پیشنهادهای پگاه ملکیان (١٢٦)
صراحت
گپ و گفت
همین و بس
در میان گذاشتن صحبت کردن درباره یک موضوع با کسی
یعنی با همکاری هم چیزی را به ثمر برسانید و دست آخر آن را به دو قسمت کاملا مساوی تقسیم کنید
فهمیدن درک کردن احترام بیشتری قائل شدن بعد از فهمیدن چیزی
مصداق بارز نمونه ی بارز
گوش شنوا
مقدار زیادی از. . .
پایان دادن. فرو نشاندن
در آن واحد
به جا
واژگون شدن کله پا شدن
به غیر از اینکه
جاده ی فرعی
جرواجر کردن
تشدید شدن
مجاب کردن
محبوس شدن
گلایه امیز
کامجویی سو استفاده چیزی رو امتحان کردن
حقیقت تلخ
تاکید بر اینکه اوضاع چقدر وخیم و وحشتناکه
ردیابی کردن فرد گمشده
جلب کردن تمام توجه ها به خاطر کاریزما و جذابیت زیاد
قانون را زیر پا گذاشتن/ نقض قوانین
خبره بودن در کاری عامیانه تر: فلان چیز خوراک خودمه
سرسری
قراضه زهوار در رفته
لحاظ کردن
حاوی چیزی بودن
زدی تو خال
زیر نظر گرفتن
دو به شک تردید
شب زنده داری
با عجله رفتن. شتابان
نارو زدن/خوردن
در حالت عادی
اهانت امیز
بارک الله گفتن. یا همون باریکلای خودمون
آدم مشهور بانفوذ قدرتمند در جایی
تماسهای تلفنی ناخوشایند وقتی نمیخوای به یکی زنگ بزنی ولی مجبوری
یک دوستی از روی محبت و صمیمیت یا عقاید و تجارب مشترکی که دو نفر را به هم پیوند میدهد
در بدترین حالت
یه چیزی رو بدونی، ولی گفتنش برات سخت یا خجالت آور باشه
خوشحال هیجان زده ذوق زده
انگشت کوچک چیزی نبودن ناچیز به چشم نیامدنی کوچک و خرد
کارت اسامی که تعیین میکند چه کسی کجا بنشیند
مشارکت کردن. ترویج دادن
از حفظ خواندن شعر