پیشنهادهای محمد افشاری (٥٩)
٢١٦
٥ سال پیش
٢٥
از چاله به چاه افتادن
٦ سال پیش
٢٥
به دنبال نفع شخصی بودن؛ نفع خود را خواستن؛ سلام گرگ بی طمع نیست
٥ سال پیش
٢٩
طلسم را شکستن؛ سر صحبت را باز کردن
٧ سال پیش
٣٥
به عذرخواهی افتادن؛ به غلط کردن افتادن
٦ سال پیش
٣٦
با یک گل بهار نمی شود.
٦ سال پیش
٤٠
این فقط از دماغ سوختگی اش است؛ گربه دستش به گوشت نمی رسه میگه بو میده
٧ سال پیش
٤٠
روز فراموش نشدنی؛ روز خاطره انگیز؛ روز به یاد ماندنی
٧ سال پیش
٦٣
درخشش کوتاه مدت؛ کوشش گذرا؛ تلاش ناپایدار؛ اقدام بی ثمر
٧ سال پیش
٦٨
جنس بنجل از آب درآمدن - چشم بسته خرید کردن
٢