پیشنهادهای Farhood (٧,٩١٦)
vile پرگناه، گناه آمیز come god and save my vile body خداوندا بیا و این جسم پرگناه مرا نجات بده.
begger بی غیرت !come give uncle a kiss, you beggar بیا به عموجان یه بوس بده، بی غیرت !
come and trip it as you go . . . ( جان میلتون ) بیایید و حین رفتن پایکوبی کنید . . .
به دنبال ( بعد از/قبل از ) کسی/چیزی آمدن یا قرار گرفتن ( در لیستها، تقویم، مسابقات و رقابت ها و غیره ) E. g. Z comes after Y in the alphabet ( 1 در ...
the 100 meters
( مسابقه دو و میدانی ) دوی صد متر
come at پیش آمدن، به سراغ آمدن The opportunity to join the expedition came at just the right time for me اون فرصت پیوستن به گروه اعزامی کاملا در زمان ...
expedition هیئت اعزامی، گروه اعزامی The opportunity to join the expedition came at just the right time for me اون فرصت پیوستن به گروه اعزامی کاملا در ...
✔️روشن شدن ( بخاری یا غیره ) ، ✔️شروع به کار کردن ( وسایل گازی و برقی و غیره ) The heating is set to come on at 5 p. m ✔️پیشرفت کردن، جلو رفتن ( ...
sole کفی کفش I got some stick - on soles for my shoes, but they keep coming off من کفی کفش واسه کفشام داشتم، ولی هی دائما در میومد ( از جاش )
پاشنه
knob ( در و کشو و غیره ) دستگیره به شرطی که گرد و قلمبه باشد والا می گویند: ( handle ) He pulled the knob and it just came off ( in his hand ) دس ...
abbreviation: carb کربوهیرات A delicious gluten - free and low - carb alternative to regular ramen noodles یک ( غذای ) جایگزین خوشمزه و با کربوهیدرات ...
1 ) so as 2 ) so as to to change or develop so as to be in a different position or condition تغییر دادن یا توسعه دادن طوری که در یک موقعیت یا شرایط م ...
بیرون آمدن از ( مکان یا رویداد و غیره ) We exchanged a few words as we were coming away from the meeting همانطور که از جلسه داشتیم میومدیم بیرون یه ...
بیرون آمدن از ( مکان یا رویداد و غیره ) We exchanged a few words as we were coming away from the meeting ۱ ) همانطور که از جلسه داشتیم میومدیم بیرون ...
( lie in wait ( ambush کمین کردن ( برای کسی ) The gunmen were lying in wait when Mr Predit came out of the hotel افراد مسلح در کمین نشسته بودند تا و ...
thump ( باصدای تالاپ یا تاپ تاپ ) زدن، صدای کوبش
blindfold He was blindfolded and driven to a house on the outskirts of the city در حالی که با چشم بسته داشت رانندگی میکرد، رفت تو یه خونه تو حومه شهر
come over دچار . . . شدن He came rushing over when I fell وقتی افتاد دچار صدمه شد
boiler مخزن آب گرم ( در آب گرمکن های خانگی و غیره )
✅به زور، به زحمت a close call/shave ( informal ) [Idiom] a situation in which you 👈only just👉 manage to avoid an accident, etc موقعی که در آ ...
if you say that someone has only to do one thing in order to achieve or prove another, you are emphasizing how easily or quickly it can be done
you use only too to emphasize that something happens to a greater extent than is expected or wanted
Bay سرخ مایل به قرمز
sob
almost e. g. I almost bought a whight one, but it wasn't quite extreme enough یه دونه سفیدشو ( لباس ) هم خریدم، اما اونقدرا چشمگیر نیست
Yipe ۱ ) هورا ۲ ) وای ( با تداعی مثبت )
عامیانه spill بند را به آب دادن بند را آب دادن
spill
question سوال، شک، شبهه e. g. there has been some question as to whether or not he will resign در مورد اینکه آیا استعفا خواهد داد یا نه شبهه وجود د ...
1 ) get better 2 ) amelioration بهتر شدن e. g. there has been no further amelioration in her condition حال او اصلا بهتر نشده است.
rummage through زیر و رو کردن، خوب گشتن e. g. somebody has been rummaging through the files یک کسی پرونده ها را زیر و رو کرده است.
rummage through زیر و رو کردن، خوب گشتن e. g. somebody has been rummaging through the files یک کسی پرونده ها را زیر و رو کرده است.
decree خواست e. g. . . . such has been the decree of fate . . . خواست سرنوشت چنین بوده است.
sport بازیچه، بازیچه شدن دست انداختن کسی، دست انداختن شدن توسط کسی e. g. she has been the sport of misfortune وی بازیچه ی سرنوشت بد شده است.
things
stifle خفه شدن، خفه کردن e. g. she had been stifled with a pillow با یک متکا او را خفه کرده بودند.
stifle خفه شدن، خفه کردن e. g. she had been stifled with a pillow با یک متکا او را خفه کرده بودند.
1 ) raise پرورش یافتن، نشو و نمو یافتن e. g. she had been raised in the lap of luxury او در دامن ناز و نعمت پرورش یافته بود. 2 ) rear پرورش یافتن، ...
1 ) raise پرورش یافتن، نشو و نمو یافتن e. g. she had been raised in the lap of luxury او در دامن ناز و نعمت پرورش یافته بود. 2 ) rear پرورش یافتن، ...
lap دامن e. g. she had been raised in the lap of luxury او در دامن ناز و نعمت پرورش یافته بود.
ناخوش بودن، احساس ضعف کردن e. g. she had been raised in the cradle of a warm family او در آغوش خانواده ی گرمی پرورش یافته بود.
drift ( تغییر جهت تدریجی به سوی خاصی ) ، ( حرکت کردن با جریان آب یا هوا یا وضعیت و غیره ) ، پشته شدن، انباشته شدن ( در اثر جریان آب یا باد و غیر ...
drift ( تغییر جهت تدریجی به سوی خاصی ) ، ( حرکت کردن با جریان آب یا هوا یا وضعیت و غیره ) ، پشته شدن، انباشته شدن ( در اثر جریان آب یا باد و غیر ...
estrangement بیگانگی e. g. money has been the cause of the two old friends' estrangement پول علت بیگانگی دو دوست دیرین شده است.
e. g. mehri has been doctoring in chicago for many years چندین سال است که مهری در شیکاگو طبابت می کند.
slog away سخت تلاش کردن e. g. i have been slogging away at this dictionary for five years now اکنون پنج سال است که دارم روی این فرهنگ زحمت می کشم.
سخت تلاش کردن to work very hard for a long time: I've been slogging away at this for hours and I'm exhauste Cambridge Dictionary@
peg away سخت مشغول کار کردن بودن e. g. i have been pegging away at this dictionary for three years now اکنون سه سال است که سخت مشغول نوشتن این فرهنگ ...