پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٣)
کسی را به گریه انداختن.
الهام گرفتن.
الهام دادن.
داغون شدن.
داغون کردن.
اوراق کردن.
اوراق شدن.
شَرّیدن = شر کردن.
گَزیدن ( حشره ) گازیدن ( انسان )
گشاد شدن.
گشاد کردن.
به بیچارگی اُفتادن.
کسی را بیچاره کردن.
ایستادگی کردن در برار چیزی یا کسی.
آسودگی پیدا کردن.
آسودگی بخشیدن به کسی یا چیزی یا جایی .
تازه کردن. To make s. th fresh and new.
بَچِگیدن. بَچِگی کردن.
چیرگی پیدا کردن.
تازه شدن. To brcome fresh and new.
رِسیدِگیدَن. رسیدگی کردن.
اَلَمشَنگِهیدن. الم شنگه به راه انداختن.
رَفتاریدن.
سالم شدن. To become healthy or fixed.
To fix s. th or make s. b healthy. سالم کردن.
ندانم بیخدا. ندانم خداناباور.
ندانم خداباور. ندانم باورمند.
باعث کپکیدن/کپک زدن شدن.
هموار شدن.
هموار کردن.
هَرزکاریدن.
هَرزکار.
Changing a normal speech by using spoonerism. E. x = It's Cevy Vold ( instead of It's Very Cold ) اِسپونریدن.
To spoonerise.
اِسپونریت. اِسپونِرِگی. اِسپونرگرایی.
حفاظت کردن از جنگل.
کَپَک زدن.
عیادتیدن.
تماشا کردن.
خلع کردن.
خلع شدن.
دیداریدن. مُلاقاتیدن.
گُهَرز.
خَدشِهواژِهیدَن = خَدشهاندن معنا/چَم واژه ؛ برای نمونه نِسبَتاندن واژه فاشیسگرا به هر شخصی که شما از نظر سیاسی با او همداستان نیستید. و این کار را تا ...
خدشه دار شدن.
خدشه دار کردن.
به نِگَرِ من، دُژواژه بهتر است. دشواژه، بیشتر چَمِ واژه های دُشوار را می رساند.
البته خانم رها، واژه theory و hypothesis با هم می فَرقه.
زُلخَریدن. توزُلیدن.
زُلخَریدن. توزُلیدن = زُل زدن به توی توی مغازه.