پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٣)
هاپهاپیدَن. هاپ هاپ کردن. To bark. هاپیدَن.
سَگچِه.
پاتَکیدَن = ضدحمله زدن پ = منفی ساز/ضد آ = پیشوند کارواژه ساز تک = تاختن/حملهیدن یدن = پسوند کارواژه ساز
مَدَدیدَن. مدد، کمک و یاری رساندن.
سَرپَرَستیدَن. سرپرستی کردن.
لَمبُراندَن. باعث لرزیدن مایع از روی ظرفِ پُر با احتمال ریختن، شدن.
لیفیدَن. از لیف استفاده کردن.
پِیرَویدَن . پیروی کردن. To obey.
پَنچَریدَن. پنچر شدن.
پَنچَراندن. پنچر کردن.
سَرمَستیدَن. سر مست شدن.
سَرمَستاندَن. سر مست کردن.
ضَحاکیدَن. مانند ضحاک رَفتاریدن. مغز کسی را خوردند. مَجازانه به معنی "ظُلمیدَن و مبارِزِهیدن با آزاداَندیشی".
اینستاگرمگر. اینستاگرمنده.
اینستاگرمیدن.
پیروز شدن. به پیروزی دست پیدا کردن. To win.
اِضافِهیدَن. افزودن/افزاییدن. بَرفُزونیدن.
باعث ایجاد دود شدن. چیزی را بع دود تبدیلاندن.
دود شدن.
گِراناندَن. گران کردن.
گران شدن.
افتادن روی زمین و ایجاد صدایی نانند تالاپ کردن.
تِلِپیدن. تلپ شدن. لَمیدن. خود رو تِلِپاندن.
تلپ کردن.
پَد - > پدافند پاد - > پادتن پ - > پالودن
گَزاف - - . م. ث To overfil. گَزافپُریدن.
گَزافیدن. گَزافگوییدن.
بِرَهنِهیدَن. برهنه شدن. To become naked.
بِرَهنِهاندَن. To make s. b naked.
To sniff. فین کردن چیزی.
فناوریدن.
دورنگاریدن. تِلِگرافیدن.
تَرادیساندَن. To transform. تبدیلاندن.
To become transformed.
باهَماندن. گرد هم آوردن. پیش هم آوردن.
باهَمیدَن. گرد هم آمدن. پیش هم آمدن.
بِزِهیدَن. مرتکب جرمی شدن. To commit a crime.
بِزِهاندَن. کسی را به کار خلاف سوقاندن. To make s. b commit a crime.
فردُوسییدَن. مانند فِردوسی رفتار کردند. از زبان فارسی پَدافَندیدَن.
فراهم کردن. To supply.
فَرگَردیدَن. فَرگَشتن. To evolve ( در انگلیسی ) تطور ( در عربی ) . تکامل.
خانِهاندَن. در خانه خود جای دادن. To house. م. ث او را بَر دار آویزاندند، زیرا که در زمان جنگ، ۵ یهودی را خانِهاندِه بود و به آن ها غذا می داد.
خَبَریدَن. خبر دار کردن. رساندن خبری به کسی.
کالایدن. کالایاندن.
حال کردن. عشق و حال کردن.
حالیدَن. حال دادن. عشق و حال دادن. حالوندن ( عامیانه ) .
اَلافیدَن. الاف شدن. مَچَلیدَن.
اَلافاندَن. مَچلاندن. الاف کردن. الافوندن ( عامیانه )
مَچَلیدَن. الاف شدن. مچل شدن.
مَچَلاندَن. مچل کردن. الاف کردن.