پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٢٥)
To fill s. th to the brim. لبریز کردن.
سیراب شدن.
لایقیدن.
سیراب کردن. To quench s. b's thirst.
اِغواییدن. اِغوایاندن کسی. وَسوَسهیدن = وسهوسه شدن. وَسوَسهاندن کسی. فریفتن. فریباندن کسی.
اِزدِواجیدن.
واکُنِشیدن.
تِقتِقیدن. تِقُتوقیدن.
صحبت کردن. To speak with s. b
کینهکِشیدن.
اِنتِقامیدَن.
پیشنَهیدن = پیشنهاد کردن. خواستگاریدن = خواستگاری کردن.
اندازه گرفتن/اندازه گیری کردن.
دَسترِسیدن به چیزی/کسی/جایی.
باعث بخاریدن شدن. باعث بخار کردن شدن.
بخار کردن. To steam.
بُتیدن =تبدیل به بُت شدن.
تبدیل به بُت کردن.
مواجهیدن. رویارویدن. روبروییدن.
کنار آمدن با کسی/چیزی.
دوست داشتن. To like.
اگر کسره داشته باشه، می شود اَز آن خود کردن. اَزانیدن.
زِلِهیدن = زله شدن. زلهاندن = زله کردن.
برهان آوردن .
ترادیساندن به اسطوره. تبدیل چیزی به اسطوره.
ترادیسیدن/تبدیل به اسطوره.
ارج دادن به کسی/چیزی/جایی.
ریشریشیدن. ریشریشاندن چیزی.
هوییدن = هُو کردن.
( ثان ) یه.
ریشِهشناسیدن.
نگهبانی کردن. To guard.
آزرده شدن.
آزرده کردن. آزاراندن.
زندگی کردن. To live. To dwell. To inhabit.
وَنگوَنگیدن.
جیب بری کردن. جیبُّریدن. To pickpocket.
شامورتی بازی در آوردن .
سر هم بندی کردن. سَرِهَمبَستن.
مانند اسفنج مایع را جذبیدن. استفاده کردن از اسنفنج.
قوسیدن = قوس پیدا کردن. قوساندن = قوس دادن.
To evolve
پُمپاژیدن. پُمپیدن. تُلُمبِهیدن/تلمبِستَن.
تَنگیدن= تنگ شدن. تنگاندن = تنگ کردن.
شکیبیدن. صبر کردن.
دَست چین کردن. گُلچینیدن.
نِپاهیدن/رَصَدیدن. To observe.
رَصَد کردن. نِپاهیدن.
رَصَدیدن.
اَلوُییدن = اَلو گفتن.