پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٣)
زُلخَر. زُلخریدار.
باعث ذوقیدن/ذوق کردن کسی شدن.
ذوق کردن.
شَهوَتاننده/شهوت براَنگیز.
دُشخوانی.
لبریز شدن. To become full to the brim.
To fill s. th to the brim. لبریز کردن.
سیراب شدن.
لایقیدن.
سیراب کردن. To quench s. b's thirst.
اِغواییدن. اِغوایاندن کسی. وَسوَسهیدن = وسهوسه شدن. وَسوَسهاندن کسی. فریفتن. فریباندن کسی.
اِزدِواجیدن.
واکُنِشیدن.
تِقتِقیدن. تِقُتوقیدن.
صحبت کردن. To speak with s. b
کینهکِشیدن.
اِنتِقامیدَن.
پیشنَهیدن = پیشنهاد کردن. خواستگاریدن = خواستگاری کردن.
اندازه گرفتن/اندازه گیری کردن.
دَسترِسیدن به چیزی/کسی/جایی.
باعث بخاریدن شدن. باعث بخار کردن شدن.
بخار کردن. To steam.
بُتیدن =تبدیل به بُت شدن.
تبدیل به بُت کردن.
مواجهیدن. رویارویدن. روبروییدن.
کنار آمدن با کسی/چیزی.
دوست داشتن. To like.
اگر کسره داشته باشه، می شود اَز آن خود کردن. اَزانیدن.
زِلِهیدن = زله شدن. زلهاندن = زله کردن.
برهان آوردن .
ترادیساندن به اسطوره. تبدیل چیزی به اسطوره.
ترادیسیدن/تبدیل به اسطوره.
ارج دادن به کسی/چیزی/جایی.
ریشریشیدن. ریشریشاندن چیزی.
هوییدن = هُو کردن.
( ثان ) یه.
ریشِهشناسیدن.
نگهبانی کردن. To guard.
آزرده شدن.
آزرده کردن. آزاراندن.
زندگی کردن. To live. To dwell. To inhabit.
وَنگوَنگیدن.
جیب بری کردن. جیبُّریدن. To pickpocket.
شامورتی بازی در آوردن .
سر هم بندی کردن. سَرِهَمبَستن.
مانند اسفنج مایع را جذبیدن. استفاده کردن از اسنفنج.
قوسیدن = قوس پیدا کردن. قوساندن = قوس دادن.
To evolve
پُمپاژیدن. پُمپیدن. تُلُمبِهیدن/تلمبِستَن.
تَنگیدن= تنگ شدن. تنگاندن = تنگ کردن.