- امثال :
خدا پاکمان کند خاکمان کند.
فلانی دو سه شاه را خاک کرده ؛ کنایه از اینکه دوره آنها را دیده.
|| نابود کردن :
مترس از محبت که خاکت کند
که باقی شوی گر هلاکت کند.
سعدی ( بوستان ).
جان بزیر قدمت خاک توان کرد ولیک گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن.
سعدی ( طیبات ).
|| در اصطلاح کشتی گیران حریف را از سر پا بزمین انداختن و در زمین نشاندن.