تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در شغل یا یک حرفه جانشین کسی شدن به جای کسی آمدن پوزیشن کسی را تصاحب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1, از اول ، از صفر 2, با مواد اولیه مرغوب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی را با خود به جایی بردن When you're going to shop , yo'd better not take the children along. وقتی که داری به خرید میری ، بهتره که بچه ها رو با خو ...

پیشنهاد
٢

پذیرفتن یک حقیقت تلخ ناچار به پذیرفتن مسئله ای بودن یک حقیقت اجتناب ناپذیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اگه بعنوان فعل در نظر گرفته بشه ممنوع کردن مسدود کردن بن کردن

پیشنهاد
٠

Not come easy / easily to sb راحت نبودن دشوار بودن ساده نبودن Getting up early doesn't come easy to me زود از خواب بیدار شدن برایم ساده نیست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تبدیل به مسئله جدی شدن باعث نگرانی و دلهره مردم شدن Depression looms large in the lives of the people. کساد باعث نگرانی و دلهره مردم شده است ( به م ...

پیشنهاد
٢

خرابی بزرگی به بار آوردن باعث آسیب و ویرانی عظیمی شدن ⭐A powerful tornado wreaked havoc on the small village طوفان قدرتمند خرابی بزرگی را در روستای ...

پیشنهاد
١

در خیالات سیر کردن در توهمات بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مقرر کردن قرار دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بحث کردن سر موضوعی ناخوشایند با کسی برای رفع مشکل برای رفع مشکل با کسی صحبت کردن I had it out with them to stop complaining all day.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جبر گرایی ، فلسفه تقدیری اعتقاد به این که اتفاقاتی که میفته تحت کنترل مانیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

نمیشه صرفا گفت خوشحال Happy camper به معنای شخصیه که از موقعیتش راضیه I'm a happy camper in the company در شرکت از موقعیتم راضی و خوشحال هستم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

معنی لغوی میشه در امتداد افق معنی اصطلاحی میشه قریب الوقوع ، در اینده نزدیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی را مدام نظارت کردن بالا سر کسی وایسادن ( به منظور متوجه شدن که کسی کارش را به درستی انجام میدهد. )

پیشنهاد
٠

بابت چیزی از کسی تشکر کردن و ممنون بودن ( Have sb to thank for sth ) I have you all to thank for helping me. . . از تمامی شما بخاطر کمک به من متشک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Be up to something در انجام کاری مهارت و توانایی لازم را داشتن Be up to do something / feel up to do something حال و حوصله انجام کاری را داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تقریبا هیچی ⭐We had next to nothing to eat last night دیشب تقریبا هیچی برای خوردن نداشتیم. ⭐they did next to nothing to help us اونا تقریبا هیچ کاری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مهمانسرا مسافرخانه محل اقامت شبیه به هتل ولی ارزانتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دادگاه عالی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1, پناه دادن ، جا دادن 2, احساسات و افکار منفی در مورد چیزی داشتن اما بروز ندادن ، افکار منفی در دل داشتن 3, لنگرگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1, به چیزی برخورد کردن و بازتاب یافتن ، منعکس شدن 2, مزه دهن کسی را فهمیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متواری گریزان فراری در حال تعقیب ( از نظر پلیس ) The man who murdered 5 girls is still on the run مردی که پنج دختر را کشت هنوز متواری است ( هنوز در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

غیر قابل شناخت درک نشدنی ناشناخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه مودبانه ، کلمه ای که توهین آمیز یا ناراحت کننده نباشه Euphemism Don't call them old. Perhaps they take offense. Call them well - seasoned. اون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افراد سرشناس و مهم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روبه بهتر شدن بودن روز به روز پیشرفت کردن موفقیت روز افزون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شخص قابل احترام و مورد اعتماد جامعه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفاره Penance = penalty عملی که نشان دهنده پشیمانی از گناه میباشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از خرید خود سود بردن پول خود را بی ارزش نکردن با پول خود چیز با ارزشی خریدن سود کردن از خرج خود I bought a pair of shoes that lasted 5 years. I reall ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پول زیادی بدهکار بودن مبلغ هنگفتی بدهکار بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوستان in the red صرفا به معنای بدهکار بودن نیست چرا که in debt به معنای بدهکار بودن و مقروض بودن هست و in the red به معنای بدهکار بودن به بانک هست: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

1, تسویه حساب کردن ، بدهی را صاف کردن 2، منفعت داشتن 3، ( pay sb off ) رشوه دادن ، سبیل کسی را چرب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فقط در مواقع ضروری خارج کردن ولخرج نبودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

سرخورده و مایوس ( به این دلیل که باورت خراب شده یا چیزی اونطوری که فکر میکردی نبوده ) I was disillusioned when i met him for the first time because ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

⚡ این علامت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هم حسی ، حس متقارن مثلا شما تنها صدای کسی رو میشنوید اما چهره ش رو تصور میکنید با یک عدد به یاد یک رنگ میفتید با یک اسم یاد چیز دیگری میفتید مثلا ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شروع کردن آغاز شدن Start off =Start out

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

In various places در جاهای مختلف ، همه جا ، اینجا و آنجا Her papers were scattered here and there برگه هایش همه جا پخش بودند. You can find a bench h ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1, منقرض شدن 2, به تدریج از بین رفتن ، به تدریج ناپدید شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

You should be so lucky شتر در خواب بیند پنبه دانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شانسیه کنترلی روش نداریم و کاملا به شانس بستگی داره Whether you toss the ball in the loop , is the luck of the draw اینکه توپ رو در حلقه بندازی کاملا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

No prizes for guessing شکی درش نیست ، کاملا مشخصه که روشنه که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مطابق انتظار The meeting started after 2 hours delay predictably. جلسه ، مطابق انتظار بعد از دو ساعت تاخیر شروع شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگه این اصطلاح به همراه to do sth بیاد ، یعنی بصورت Life's too short to do something معنیش میشه وقت خودتو هدر نده ، زندگی ارزش این کارو نداره. مثلا: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

از کجا معلوم نمیشه مطمئن بود نمیشه گفت صد در صد درسته The politicians are dragging their feet. Perhaps !they're making a big decision . You never kno ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصلا صحت نداره متضاد : there's something in it

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نه دیگه ( یه زمانی آره ولی الان دیگه نه ) Do you still drink coffee in the morning? Not any longer , I'm losing my teeth! هنوز صبحا قهوه مینوشی؟ نه ...

پیشنهاد
٠

شخص واقع گرا و معقولی بودن Even after she became famous, she always kept ⭐her feet on the ground. حتی بعد از اینکه اون شخص معروفی شد ، خودش رو گم ن ...

پیشنهاد
٠

دلت برای انجام کاری نمیره علاقه ای به انجام اون کار نداری هیچ ذوق و شوقی برای انجام کاری نداری My heart isn't in coming to the party. I'm not in the ...