پیشنهادهای علی سیریزی (٧,٣٠٦)
مجرب باتجربه،
آزمایش، تجربت، محک، کارآزمایی، آزمون، امتحان، مشق، تکلیف، ممارست، ورزش
کسب مهارت آزمودگی، آزمایش، تجربت، محک، کارآزمایی، آزمون، امتحان، تجربه، تست
سنجش، آزمایش، تجربت، محک، کارآزمایی، آزمون، امتحان
آزمودگی، آزمایش، تجربت، محک، کارآزمایی، آزمون، امتحان، تمرین و مانور
تجربه، کسب مهارت، آزمایش، تجربت، محک، کارآزمایی، آزمون، امتحان
آزمودگی و کسب مهارت آزمودگی، کسب مهارت، آزمایش، تجربت، محک، کارآزمایی، آزمون، امتحان
کامیابی، پیروزی، استیلا، موفقیت ، غلبه، توفق، نصرت، سیطره، ظفر، چیرگی
کامیابی، پیروزی، استیلا، موفقیت ، غلبه، توفیق، نصرت، سیطره، ظفر، چیرگی
کامیابی، پیروزی، استیلا، موفقیت ، غلبه، توفیق، نصرت، توفق، ظفر، چیرگی
کامیابی، پیروزی، توفق، موفقیت ، غلبه، توفیق، نصرت، سیطره، ظفر، چیرگی
کامیابی، پیروزی، استیلا، موفقیت ، غلبه، توفیق، نصرت، سیطره، ظفر، چیرگی
کامیابی، چیرگی، موفقیت ، غلبه، توفیق، نصرت، ظفر
کامیابی، پیروزی، چیرگی، غلبه، توفیق، نصرت، ظفر
کامیابی، پیروزی، چیرگی، غلبه، توفیق، نصرت، موفقیت
پیشرفت، ترقی، تعالی، برتری، ارتقا، ترفیع، رفعت
ترقی، پیشرفت، تعالی، گسترش، ارتقا
پیشرفت، صعود، ترقی و تعالی ترقی، تعالی، گسترش
ترقی و تعالی ترقی، تعالی، گسترش، ارتقا
خاطر آسودگی، سکون، امنیت، طمأنینه، آسودگی
کوشش و تقلا ، کوشش، تقلا، جان فشانی، مجاهدت
انگیزه و محرک انگیزه، محرک، دلیل درونی
ابهام در معنا ) ابهام، ایهام، چندپهلویی، ناروشنی
( ابهام و چندپهلویی در معنا ) ابهام، ایهام، چندپهلویی، ناروشنی
صمیمیت، صداقت، بی آلایشی ، بی تکلفی،
نازکی و زیبایی لطافت، زیبایی، نازکی، حسن
بی اساس، غیرمنطقی، ناشایست
اساسی، شایسته، منطقی، پذیرفتنی
گواه گونه، گواهمند، مبرهن، خردمندانه، محکم، منطقی، مدلل
بی پایه، غیرمنطقی، بی اساس
تساوی، تعادل، متانت، سنگینی، وقار، آراستگی
بزرگ منشی و عزت نفس، مناعت، بزرگ منشی، عزت نفس، شرافت، بلند همتی،
بزرگ منشی و عزت نفس بزرگ منشی، عزت نفس، شرافت، والایی، بلند همتی
طولانی کردنِ بی مورد درازگویی، طولانی کردن، درازی، طویل
مورد اعتماد و اطمینان، اعتماد، اطمینان، اتکا، پایگاه
درآمیخته و یکی شده، درآمیختگی، آغشته، پیوسته، یکی شده
دارای پیشینه و سابقه ، دارای سابقه، پیشین، سابق
ترکیب و آمیخته ترکیب، آمیخته، مخلوط، معجون
جادو شده، جذب و مسحور شده ، ، فریفته شده
مجذوب و مسحور شده مجذوب، مسحور، فریفته، مفتون
علاقمند و خواهان چیزی خواهان، دوستدار، علاقمند، شیفته
کم نظیر و بی همتا بی همتا، کمنظیر، منحصربه فرد، استثنایی
بی نظیر و بی همتا بی همتا، کمنظیر، منحصربه فرد، استثنایی
چیزی که خاطره ای زیبا را زنده کند یادآور، نوستالژیک، به یادماندنی
راضی و خوشحال راضی، شادمان، مسرور، خوشحال
دلپذیر و مطبوع دلنشین، مطبوع، دلچسب، لذت بخش
حیرت آور و فوق العاده عجیب، حیرت آور، خارق العاده، استثنایی
( واژه ی ترکیبی برای کسی که همه چیز را یک جا می خواهد! ) [پدری به دخترش گفت، سه خواستگار داری، حسن که تاجر است، علی که دکتر است و منصور که کارخانه ...
پرفَر : ( به معنی پُرشکوه؛ واژه ی کهن با ظرفیت برند سازی نوین )
( نام اسطوره ای که می تواند الهام بخش واژه های زنانه و توانمند باشد )