غزال سرخ

غزال سرخ تلاش می کنم از امکانی که سایت آبادیس فراهم کرده استفاده کنم تا در کنار دیگر دوستان، دیکشنری آنلاینِ هرچه گسترده تر و جامع تری به وجود بیاید.
حتی المقدور می کوشم منبعِ معادل های پیشنهادی را چه از فرهنگ های انگلیسی به فارسی و از چه از فرهنگ های انگلیسی به انگلیسی ذکر کنم تا هم حقوق مؤلفان و ناشران پاس داشته شود، هم مخاطبان از جهت صحت و درستی معادل ها مطمئن باشند. در مواردی که هیچ منبعی قید شده، صرفاً از دانش و ذوق و طبعِ شخصی خود استفاده کرده ام.
نیم نگاهی هم به ضبطِ فارسیِ اسامی خاص انگلیسی دارم تا به این ترتیب، دیکشنری آنلاین کم و کسری نداشته باشد و بیش از پیش دستیار و کمک حالِ مترجمان باشد.
رویایم این است که مترجمان کاردرست و کارکشته هم به آبادیس بپیوندند و معادل های پیشنهادی خود را اینجا به اشتراک بگذارند.

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



feel called to do something١٥:٤٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٨به نقل از هزاره: خود را موظف به انجام کاری دانستن موظف به انجام کاری بودنگزارش
7 | 0
be called to do something١٥:٤٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٨به نقل از هزاره: خود را موظف به انجام کاری دانستن موظف به انجام کاری بودنگزارش
9 | 0
be in business٠٣:١٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٨به نقل از کمبریج: informal. to be ready and able to start doing something that you planned مثال: . Once we get the computer installed we'll be in bus ... گزارش
2 | 0
be meant to be something٠٣:٠٧ - ١٣٩٩/٠٨/١٨معروف به. . . بودن مشهور بودن که ________به نقل از هزارهگزارش
9 | 1
be meant to do sth٠٣:٠٦ - ١٣٩٩/٠٨/١٨به نقل از هزاره: مقدر بودن ( که )گزارش
14 | 1
entertainingly٢٢:٠٢ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به طرز سرگرم کننده ای به طور مشغول کننده ای به طور دلپذیری به طرز خوشایندی به طرزی لذتبخش ___________به نقل از هزارهگزارش
2 | 0
entertainment٢٢:٠٣ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به نقل از هزاره: 1. سرگرمی، تفریح، مشغولیت 2. [تئاتر، سیرک و غیره] برنامه، نمایشگزارش
30 | 1
entertaining٢٢:٠٢ - ١٣٩٩/٠٨/١٧مفرح جالبگزارش
12 | 1
entertaining٢٢:٠١ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به نقل از هزاره: 1. سرگرم کننده مشغول کننده لذتبخش خوشایند دلپذیر 2. پذیرایی مهمانیگزارش
46 | 1
paparazzo١٩:٠٢ - ١٣٩٩/٠٨/١٧خبرنگار جنجالی عکاس سمج ________به نقل از هزارهگزارش
5 | 0
paparazzi١٩:٠١ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به نقل از هزاره: خبرنگار جنجالی عکاسیِ سمجگزارش
55 | 1
pissed out of one's mind١٤:٢٧ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به نقل از The Free Dictionary: rude slang: . Extremely drunk to the point of being out of control or incomprehensible مثال: . It wasn't until we s ... گزارش
2 | 0
piss out of١٣:٤٦ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به نقل از میریام وبستر: ( British, informal impolite. : to make fun of or laugh at ( someone or something مثال: . He took the piss out of me about ... گزارش
2 | 0
give it a shot٠٢:٠٦ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به نقل از YourDictionary ( idiomatic ) Try or attempt ( something ) مثال: . I don't think it will work, but I suppose you could give it a shot به ... گزارش
16 | 0
be unsatisfying٠١:٥٦ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به نقل از هزاره: رضایتبخش نبودن ارضاکننده نبودن قانع کننده نبودنگزارش
5 | 0
unsatisfying٠١:٥٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٧به نقل از هزاره: نامطلوب ناخوشایند بد گزارش
14 | 0
as high as a kite٠٠:٤٢ - ١٣٩٩/٠٨/١٧intoxicated with drugs or alcohol ( از مستی یا نئشگی ) توی فضا بودن تا خرتناق مست بودن تا خرتناق نئشه بودن پاتیل بودن ( از نئشگی ) سوت بودنگزارش
14 | 1
stroke of brilliance٢٣:٢٦ - ١٣٩٩/٠٨/١٦به نقل از مک میلان: an idea that shows great intelligence ایده ی خوب فکر بکرگزارش
2 | 0
a stroke of brilliance٢٣:٢٤ - ١٣٩٩/٠٨/١٦به نقل از مک میلان: an idea that shows great intelligence ایده ی خوب فکر بکرگزارش
5 | 0
stroke of genius٢٣:٢٠ - ١٣٩٩/٠٨/١٦به نقل از میریام وبستر: a brilliant and successful idea or decision مثال: Deciding to relocate the company was a stroke of geniusگزارش
2 | 0
your money or your life٢١:٤٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٦به نقل از dictionary. babylon - software. com Definition of Your money or your life Give me your money or I will kill you. Origin. The traditional ... گزارش
0 | 0
get a shot٢١:٠٦ - ١٣٩٩/٠٨/١٦به نقل از تزاروس: take a picture with a camera عکس گرفتن فیلم گرفتنگزارش
5 | 1
follow up١٦:٥٨ - ١٣٩٩/٠٨/١٦follow - up به نقل از هزاره: 1. دنباله، ادامه، بقیه. 2. [نامه، بخشنامه و غیره] یادآوریگزارش
12 | 1
flagship١٦:٥٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٦به نقل از هزاره: 1. ناو سرفرماندهی 2. گل سرسبد، چشم و چراغ 3. [برنامه، مدل اتومبیل و غیره] اصلی، مهم، عمده به نقل از فرهنگ پویا: 1. ناو سرفرماندهی 2 ... گزارش
18 | 1
go the extra mile٠١:٠٣ - ١٣٩٩/٠٨/١٦به نقل از آکسفورد: . make a special effort to achieve something مثال: . state regulators will go the extra mile to ensure that this settlement is a ... گزارش
12 | 0
incarnation١١:٣٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: 1. تجسد، جسدپذیری، تجسم 2. تجسم، مظهر، نمونه ( بارز )گزارش
12 | 1
esprit١١:١٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: سرزندگی شاداب روحیه نشاطگزارش
0 | 0
have it in one٠٤:١٤ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از میریام وبستر: : to have the ability ( to do something ) : be capable ( of something ) مثال: His last performance was wonderful; I didn' ... گزارش
2 | 0
you mean thing٠٢:٢٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٤( محاوره، در خطاب به بچه ) پدرسوخته! حرامزاده! _________________به نقل از هزاره گزارش
0 | 0
the meanest intelligence٠٢:٢٣ - ١٣٩٩/٠٨/١٤بی شعورترین افراد کم هوش ترین افراد ________________به نقل از هزارهگزارش
2 | 0
be no mean feat٠٢:٢٢ - ١٣٩٩/٠٨/١٤کار آسانی نبودن ___________________به نقل از هزارهگزارش
2 | 0
mean well٠٢:٢٠ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: حسن نیت داشتن نظر خیر داشتن نیت خوب داشتن قصد بدی نداشتنگزارش
34 | 0
be meant for٠٢:١٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: به درد. . . خوردن برای. . . مناسب بودن مناسبِ . . . بودنگزارش
14 | 0
mean no harm٠٢:١٨ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: قصدی نداشتن منظور بدی نداشتن غرض و مرضی نداشتنگزارش
5 | 0
crew member٠٢:١٧ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از Wiktionary no mean feat ( plural no mean feats ) ( idiomatic ) A laudable triumph of great difficulty; no small feat به نقل از کمبریج: a g ... گزارش
2 | 1
feat٠٢:١٣ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: کار بزرگ عمل برجسته شاهکار معجزه اعجازگزارش
16 | 0
crew member٠٢:٠٧ - ١٣٩٩/٠٨/١٤عضو گروه کارکنانگزارش
2 | 1
manoeuvre٠١:٣٠ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: 1. ( نظامی، در جمع ) مانور، رزمایش، نمایش رزمی؛ مشق 2. ( مجازی ) مانور، حرکت ماهرانه؛ تمهید، نقشه، تدبیر، شگرد، ترفند؛ حیله 3. ( نظا ... گزارش
21 | 0
the man in the street٠١:٢٨ - ١٣٩٩/٠٨/١٤شهروند عادی مردم کوچه و بازار آدمِ کف کوچه و بازار فرد عادیگزارش
9 | 0
reach out to someone٠٠:٥٧ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: ( مجازی ) به سراغ کسی رفتن به فکر کسی بودنگزارش
39 | 1
reach out to something٠٠:٥٧ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل از هزاره: ( مجازی ) به سراغ چیزی رفتن به فکر چیزی بودنگزارش
9 | 0
be vocal about something٠٠:٤٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به نقل ازHiNative: to be vocal about something" means that you have to speak your thoughs about something. you have to say what your " . ideas are, ... گزارش
0 | 0
stretched٢٣:٣٨ - ١٣٩٩/٠٨/١٣به نقل از Collins dictionary : under pressure and doing as much as is feasible مثال ها: . The system is very stretched . The deal will also help ... گزارش
21 | 0
not by any stretch of the imagination٢٣:٢٦ - ١٣٩٩/٠٨/١٣به نقل از هزاره: به هیچ وجه من الوجوه به هیچ طریقیگزارش
5 | 0
at a stretch٢٣:٢٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٣به نقل از هزاره: یک بند یکریز یکسره بی وقفه لاینقطع پشت سر همگزارش
9 | 0
do a stretch٢٣:٢٤ - ١٣٩٩/٠٨/١٣به نقل از هزاره: 1. ( عامیانه ) سرباز بودن، خدمت بودن 2. زندان بودن، تو هلفدونی بودنگزارش
7 | 0
stretch a point٢٣:٢٣ - ١٣٩٩/٠٨/١٣به نقل از هزاره: قانون را نادیده گرفتن استثنا قائل شدن از واقعیت فاصله گرفتنگزارش
0 | 0
salisbury cathedral٢٢:٤٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٣کلیسای جامع سالزبری به نقل از ویکیپدیای فارسی: کلیسای جامع سالزبری ( به انگلیسی: Salisbury Cathedral، تلفظ: سالزْبــِری کَثیدرال ) در سده سیزدهم در ش ... گزارش
0 | 0
salisbury٢٢:٤٧ - ١٣٩٩/٠٨/١٣سالزبریگزارش
7 | 1
there is more to something than meets the eye٢٢:٣٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٣به نقل از: Macmillan used for saying that a situation is more complicated than it seems مثال: . I feel that there’ s something more to this than me ... گزارش
2 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده