غزال سرخ

غزال سرخ تلاش می کنم از امکانی که سایت آبادیس فراهم کرده استفاده کنم تا در کنار دیگر دوستان، دیکشنری آنلاینِ هرچه گسترده تر و جامع تری به وجود بیاید.
حتی المقدور می کوشم منبعِ معادل های پیشنهادی را چه از فرهنگ های انگلیسی به فارسی و از چه از فرهنگ های انگلیسی به انگلیسی ذکر کنم تا هم حقوق مؤلفان و ناشران پاس داشته شود، هم مخاطبان از جهت صحت و درستی معادل ها مطمئن باشند. در مواردی که هیچ منبعی قید شده، صرفاً از دانش و ذوق و طبعِ شخصی خود استفاده کرده ام.
نیم نگاهی هم به ضبطِ فارسیِ اسامی خاص انگلیسی دارم تا به این ترتیب، دیکشنری آنلاین کم و کسری نداشته باشد و بیش از پیش دستیار و کمک حالِ مترجمان باشد.
رویایم این است که مترجمان کاردرست و کارکشته هم به آبادیس بپیوندند و معادل های پیشنهادی خود را اینجا به اشتراک بگذارند.

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



size١٣:٠٢ - ١٤٠٠/١٢/٠٨ابعادگزارش
16 | 1
size١٣:٠٢ - ١٤٠٠/١٢/٠٨قوارهگزارش
5 | 1
peak season٢٢:٠٠ - ١٤٠٠/١٢/٠٣فصل پررونقِ سفرگزارش
5 | 0
make eyes at someone٢١:١٧ - ١٤٠٠/١٢/٠٣نگاه هیز به کسی کردنگزارش
7 | 0
desperately١٠:٥٦ - ١٤٠٠/١٢/٠٣از سر استیصال نومیدانه از روی ناچاریگزارش
12 | 0
occupied with١٦:٣٣ - ١٤٠٠/١٢/٠٢مشغولِ درگیرِگزارش
7 | 0
nonsensically١٨:٢٧ - ١٤٠٠/١٢/٠١به طرز بی معنایی به طرز احمقانه ای بی دلیل خاصیگزارش
7 | 0
geek١٦:٢١ - ١٤٠٠/١٢/٠١خوره سینه چاک شیفتهگزارش
9 | 0
bloody١٥:٢٢ - ١٤٠٠/١٢/٠١به شدت خیلی حسابیگزارش
7 | 0
in a huff٢٣:٤٩ - ١٤٠٠/١١/٢٩in an angry or annoyed state They argued and she left in a huffگزارش
2 | 0
funeral parlor١٨:٣٢ - ١٤٠٠/١١/٢٩خدمات کفن و دفنگزارش
2 | 0
photobomb١٨:٢٦ - ١٤٠٠/١١/٢٩عکس خراب کنگزارش
7 | 1
fluttering١٥:٣٦ - ١٤٠٠/١١/٢٧لرزان پرجنب وجوشگزارش
5 | 0
unfazed١١:٣٩ - ١٤٠٠/١١/٢٧خاطرجمع اسطقس دار سرِ موضعگزارش
5 | 1
set out to٠١:٠١ - ١٤٠٠/١١/٢٧دست به کار شدنگزارش
23 | 0
darn١٦:٤٦ - ١٤٠٠/١١/٢٦used to emphasize what you are saying: That darn World Cup means so much to you, I know. It's over, and there's not a darned thing we can do about i ... گزارش
12 | 0
rubber cape١٦:٣١ - ١٤٠٠/١١/٢٦a very large piece of land sticking out into the sea the Cape of Good Hopeگزارش
2 | 0
beyond words١٥:١٤ - ١٤٠٠/١١/٢٦The phrase beyond words is an idiomatic expression that refers to an overwhelming situation where one cannot find words to express ones emotions. The ... گزارش
9 | 0
whatnot١٤:٥٨ - ١٤٠٠/١١/٢٦خرت وپرت خریده ریزگزارش
5 | 0
escapade١٤:٣٧ - ١٤٠٠/١١/٢٦شلوغ بازیگزارش
7 | 1
worrit١٢:٢٠ - ١٤٠٠/١١/٢٦نگران شدنگزارش
0 | 0
be about to١١:٣٦ - ١٤٠٠/١١/٢٦نزدیک بود که چیزی نمانده بود که نزدیک است که چیزی نمانده که به زودیگزارش
23 | 0
spring to one's feet١١:٠٧ - ١٤٠٠/١١/٢٦به ْسرعت برخاستن برجهیدن و برخاستنگزارش
2 | 0
spring to one's feet١١:٠٥ - ١٤٠٠/١١/٢٦از جای خویش برجهیدنگزارش
2 | 0
get into a fight١٩:٠٦ - ١٤٠٠/١١/١٩دعوا کردن get into a fight To engage in a verbal or physical altercation with someone . I can't believe you got into a fight with the biggest kid in ... گزارش
0 | 0
may as well١٢:٥٩ - ١٤٠٠/١١/١٤1. used to make an unenthusiastic suggestion. "I may as well admit that I always underestimated John" 2. used to indicate that a situation is the ... گزارش
7 | 0
qua٢٣:١٦ - ١٤٠٠/١٠/١٧به مثابه به عنوان به صرفِ در جایگاه همچونگزارش
7 | 0
prosecutor١٥:٥٣ - ١٤٠٠/١٠/١٦دادستان بازپرسگزارش
9 | 0
portmanteau٠٠:٠٢ - ١٤٠٠/٠٩/٢٥چمدان واژهگزارش
2 | 1
have mercy٠١:٣٢ - ١٤٠٠/٠٩/٢٤رحم کردن مرحمت داشتن ترحم داشتن to treat with kindness and forgiveness.گزارش
12 | 0
a wash of something٠٢:١٨ - ١٤٠٠/٠٩/٢٣DEFINITIONS1. a sudden strong feeling. a wash of pain/warmth/anger. Synonyms and related words. Sudden instances of a particular emotion موجی از احسا ... گزارش
0 | 0
heavenly father٠١:٤٢ - ١٤٠٠/٠٩/٢٣پدر آسمانیگزارش
2 | 0
of no consequence٠١:٣٩ - ١٤٠٠/٠٩/٢٣phrase. Something or someone of consequence is important or valuable. If something or someone is of no consequence, or of little consequence, they ar ... گزارش
0 | 0
beatrice١٩:٣٥ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢بئاتریس بئاتریچه "بیچه" دی فولکو پورتیناری ( به ایتالیایی: Beatrice "Bice" di Folco Portinari ) ، ( زادهٔ ۱۲۶۶ - درگذشته ۱۲۹۰ میلادی ) ، زنی از اهالی ... گزارش
5 | 0
arabesque١٩:٠٣ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢آرابِسْک[۱]، یا اَرَبِسْک، عَرَبِسْک، شیوه‎ای از تزیین با شکلهای دقیق هندسی و نقشهای گیاهی ساده شده ( استیلیزه و قراردادی ) و دور از طبیعت ( انتزاعی ... گزارش
2 | 0
junk heap٠٣:٠٦ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢تل زبالهگزارش
12 | 0
chain gang٠٣:٠٣ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢گروه زندانیانگزارش
2 | 0
gandy dancer٠٣:٠١ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢INFORMAL•NORTH AMERICAN a track maintenance worker on a railwayگزارش
0 | 0
elderberry٠٢:٣٨ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢آقطی ( سرده ) از ویکی پدیا آرایه شناسی فرمانرو: گیاهان ( طبقه بندی نشده ) : گیاهان گلدار ( طبقه بندی نشده ) : گیاهان گلدار راسته: خواجه باشی سان ... گزارش
0 | 0
erg٠٢:٢٦ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢واحد انرژیگزارش
0 | 0
streetcar٠٢:٢٤ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢اتوبوس برقی ترامواگزارش
5 | 0
clip clop٠٢:٢٣ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢سمضربه ( شاملو در یکی از شعرهایش از این کلمه بهره برده )گزارش
0 | 1
run out on٠١:٣٣ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢INFORMAL abandon someone. "it seems Jack's run out on her and the three children" ترک کردنِ ( کسی ) ول کردنِ ( کسی )گزارش
5 | 0
wildly٠١:٣١ - ١٤٠٠/٠٩/٢٢فوق العاده ( حالت قیدی ) سخت ( حالت قیدی ) به شدت بدجور ( حالت قیدی ) وحشیانه به تندیگزارش
0 | 0
consternate٠١:١٤ - ١٤٠٠/٠٢/١٤fill ( someone ) with anxiety . he letter consternated me and flung me into a depressionگزارش
5 | 0
clear cut٠١:٣٩ - ١٤٠٠/٠١/١٦قاطعگزارش
14 | 1
anticipate the future١٧:٤٥ - ١٤٠٠/٠١/١٤پیش بینی کردن آینده پیشگویی کردن آینده پیشواز رفتن آیندهگزارش
9 | 0
on one's part٠١:٤٣ - ١٣٩٩/١٢/٢٩از جانب کسی از سوی کسی به دستِ کسی توسط کسیگزارش
12 | 1
renewed٠٠:٥٩ - ١٣٩٩/١٢/٢٩نونوارشدهگزارش
12 | 1
spare change٠٦:١٦ - ١٣٩٩/١٢/١٣به نقل از میریام وبستر a small amount of money that someone does not need مثال: The beggar asked us if we had any spare change پول خردگزارش
9 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده