غزال سرخ

غزال سرخ تلاش می کنم از امکانی که سایت آبادیس فراهم کرده استفاده کنم تا در کنار دیگر دوستان، دیکشنری آنلاینِ هرچه گسترده تر و جامع تری به وجود بیاید.
حتی المقدور می کوشم منبعِ معادل های پیشنهادی را چه از فرهنگ های انگلیسی به فارسی و از چه از فرهنگ های انگلیسی به انگلیسی ذکر کنم تا هم حقوق مؤلفان و ناشران پاس داشته شود، هم مخاطبان از جهت صحت و درستی معادل ها مطمئن باشند. در مواردی که هیچ منبعی قید شده، صرفاً از دانش و ذوق و طبعِ شخصی خود استفاده کرده ام.
نیم نگاهی هم به ضبطِ فارسیِ اسامی خاص انگلیسی دارم تا به این ترتیب، دیکشنری آنلاین کم و کسری نداشته باشد و بیش از پیش دستیار و کمک حالِ مترجمان باشد.
رویایم این است که مترجمان کاردرست و کارکشته هم به آبادیس بپیوندند و معادل های پیشنهادی خود را اینجا به اشتراک بگذارند.

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



vexed١١:٥٩ - ١٤٠١/٠٦/٢٣دردسرساز مشکل سازگزارش
5 | 1
foucault١١:٥٥ - ١٤٠١/٠٦/٢٣فوکوگزارش
5 | 1
writerliness١١:٠٢ - ١٤٠١/٠٦/٢٣مؤلفانگی نویسندگانگیگزارش
2 | 1
level a criticism against٠٩:٥٢ - ١٤٠١/٠٦/٢٣if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them انتقاد وارد کردن به نقد کردنِ کسی انتقاد کردن ازگزارش
2 | 1
level a accusation against٠٩:٥١ - ١٤٠١/٠٦/٢٣if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them به کسی اتهام زدن اتهام بستن به اتهام زدن به کسی را متهم کر ... گزارش
0 | 0
level a accusation at٠٩:٥٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٣if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them متهم کردنِ کسی اتهام بستن به مقصر دانستن کسیگزارش
0 | 0
level a criticism at٠٩:٤٩ - ١٤٠١/٠٦/٢٣if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them انتقاد کردن ازگزارش
0 | 0
historicize٢٣:٤٧ - ١٤٠١/٠٦/٢٢وجه تاریخی بخشیدن بهگزارش
0 | 0
tertiary١٠:٠٣ - ١٤٠١/٠٦/٢٢[آموزشِ] عالیگزارش
14 | 0
haves and have nots٠١:٠٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٢فقیر و فنی مرفه و فقیرگزارش
2 | 0
appropriacy١١:٠٩ - ١٤٠١/٠٦/١٩تناسبگزارش
2 | 1
retrospectively١١:٠٠ - ١٤٠١/٠٦/١٩قفانگرانه گذشته نگرانه با نگاهی به گذشته پس نگرانه با قفانگری با گذشته نگری با پس نگریگزارش
5 | 0
commissive١٣:٤٧ - ١٤٠١/٠٦/١٨تعهدآورگزارش
0 | 0
state of affairs١٣:٢٦ - ١٤٠١/٠٦/١٨حال و روز اوضاع و احوال شرایط وضع موقعیت وضعیت وضع امور شرایط کلیگزارش
7 | 0
wittgenstein١٣:٠٥ - ١٤٠١/٠٦/١٨ویتگنشتاینگزارش
0 | 0
in order١٣:٠٧ - ١٤٠١/٠٦/١٧روا مناسبگزارش
0 | 0
e g١٠:٥٢ - ١٤٠١/٠٦/١٧مثلاً برای مثال برای نمونه به عنوان مثال به عنوان نمونهگزارش
9 | 0
put another way٠٠:٠٩ - ١٤٠١/٠٦/١٧به عبارتی دیگر به بیانی دیگرگزارش
2 | 0
on impulse١٢:٥٤ - ١٤٠١/٠٦/١٦بغتتاً دفعتاً آنیگزارش
2 | 0
go ballistic١١:٣٨ - ١٤٠١/٠٦/١٦آمپر پراندن جوش آوردن سیم های کسی اتصالی کردنگزارش
5 | 0
early on١٣:٤٣ - ١٤٠١/٠٦/١٥ابتدا به ساکن در ابتدا در اوائلگزارش
7 | 0
stated differently١٣:٠٨ - ١٤٠١/٠٦/١٥به عبارتی دیگر، به بیانی متفاوت، put another way simply put put it differently otherwise stated said differently otherwise speaking in other quart ... گزارش
0 | 0
unreflective١٤:٥٣ - ١٤٠١/٠٦/١١فکرنشدهگزارش
0 | 0
hollowness١٤:٥٢ - ١٤٠١/٠٦/١١تهیگی تهیا میان تهیگی توخالی بودگی پوکیگزارش
2 | 0
denotative١٤:١٤ - ١٤٠١/٠٦/١١دلالتگر دلالت کنندهگزارش
0 | 0
on cue١٣:٤٦ - ١٤٠١/٠٦/١١به موقع سرِ وقتگزارش
0 | 0
nail down١٣:٢٣ - ١٤٠١/٠٦/٠٩تکلیف چیزی را یکسره کردن تکلیفِ چیزی را روشن کردن قطعیت بخشیدن به تثبیت کردنِ چیزیگزارش
0 | 0
lead astray١٢:٥٣ - ١٤٠١/٠٦/٠٩گمراه کردن به بیراهه کردنگزارش
0 | 0
grown ups١٢:٤٨ - ١٤٠١/٠٦/٠٩افراد بالغ بزرگسالان آدم بزرگ هاگزارش
7 | 0
be up to no good١٢:٤٦ - ١٤٠١/٠٦/٠٩بدکردار بودن خرده شیشه داشتنگزارش
0 | 0
go hungry٢٠:٢١ - ١٤٠١/٠٦/٠٢گرسنه بودن گرسنه ماندن از گرسنگی رنج بردنگزارش
0 | 0
come to١٥:٤١ - ١٤٠١/٠٥/٢٧نقل از فرهنگ هزاره: come to do sth: ۱ - به منظور انجام کاری آمدن ۲ - سرانجام به جایی رسیدن که، بالاخره، دست آخر پیشنهادِ شخصی: نهایتاً آخرالامر ارتج ... گزارش
9 | 0
retold١٢:٢٩ - ١٤٠١/٠٥/٢٧بازگفته شدهگزارش
0 | 0
in this vein١٣:١٧ - ١٤٠١/٠٤/٢٣به همین سیاق، به همین روش، به همین شیوه،گزارش
5 | 0
in that vein١٣:١٧ - ١٤٠١/٠٤/٢٣به همان سیاق، به همان روش، به همان شیوه،گزارش
0 | 0
give someone the benefit of the doubt٠١:٣٩ - ١٤٠١/٠٤/١٦درز گرفتن اشتباه کسی حسن نیت داشتن درباره کسی تأیید کردنِ کسیگزارش
0 | 0
off and on١٦:٢٧ - ١٤٠١/٠٤/١٢گهگاه گاه و بی گاه هرازگاهی هرازچندگاهی به طور نامنظم دیمیگزارش
7 | 0
inexorably١٦:١٤ - ١٤٠١/٠٤/١٢قاطعانه سرسختانهگزارش
0 | 1
in the wake of١٤:٤٨ - ١٤٠١/٠٣/١٢به دنبالِ درپیِ متعاقبِ بر اثرِ پس از در نتیجة پیروِگزارش
16 | 0
stay with١٥:١٣ - ١٤٠١/٠٢/١٣ادامه دادنِ انجام کاریگزارش
7 | 0
joyful١٥:٠٨ - ١٤٠١/٠٢/١٣فرحبخشگزارش
7 | 0
rumour١٨:٣٠ - ١٤٠١/٠١/٠٥درِ گوشیگزارش
7 | 1
in the dead of night١٧:٤٨ - ١٤٠١/٠١/٠٥در میانه شب در خلوتِ شبگزارش
9 | 1
in the dead of١٧:٤٧ - ١٤٠١/٠١/٠٥در میانه ی. . در میانِگزارش
5 | 1
abstractor٢١:٥٥ - ١٤٠٠/١٢/٢٦خلاصه نویس هاگزارش
5 | 1
abstractor٢١:٤٦ - ١٤٠٠/١٢/٢٦داده پرداز گردآورنده داده و اطلاعاتگزارش
5 | 1
set right١٤:٢٨ - ١٤٠٠/١٢/٢٤به نقل از هزاره: [اتاق و غیره] مرتب کردن، نظم بخشیدن به، ( چیزی را ) سر جای خود گذاشتن [خرابی] تعمیر کردن، ترمیم کردن، جبران کردن [روابط ] اصلاح کردن ... گزارش
28 | 1
brinksmanship١٦:٤٩ - ١٤٠٠/١٢/٢٢سیاست لبه پرتگاه سیاست بازی با آتش خطرپذیری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نقل از فرهنگ هزارهگزارش
5 | 1
colicky٠٠:٥٨ - ١٤٠٠/١٢/١٢پر باد نفاخگزارش
2 | 1
nicely١٣:٢٥ - ١٤٠٠/١٢/٠٨هزاره: ۱ - خوب، به خوبی، خیلی خوب ۲ - مؤدبانه، خیلی مؤدبانه ۳ - به دقت، باظرافت،گزارش
14 | 1

فهرست جمله های ترجمه شده



account for١٢:٥٢ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• You will have to account for the disappearance of the money.
باید برای ناپدید شدن پول ها توضیحی ارائه کنید.
7 | 0
account for١٢:٥٢ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• His boss called him to account for failing to meet the deadline.
رئیسش او را برای ارائه توضیح درباره نرسیدن به موعد مقرر احضار کرد.
0 | 0
account for١٢:٥١ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• North American sales account for 40% of the worldwide market.
چهل درصد باز جهانی را فروش آمریکای شمالی تشکیل می دهد.
0 | 0
account for١٢:٥٠ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• I can't account for Peter's un- happiness.
من نمی توانم توضیحی برای ناشادمانی پیتر داشته باشم.
0 | 0
account for١٢:٥٠ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• Can you account for your movements on that night?
آیا می توانی حرکات آن شبت را توضیح بدهی؟
0 | 0
account for١٢:٤٨ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• I was called to account for my conduct by the headmistress.
خانم مدیر مرا برای توضیح درباره رفتارم فراخواند.
5 | 1
account for١٢:٤٧ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• Jack could not account for his foolish mistake.
جک نمی توانست اشتباه احمقانه اش را توجیه کند.
7 | 1
account for١٢:٤٧ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• How do you account for the fact that unemployment is still rising?
چگونه این واقعیت را توضیح می دهید که بیکاری همچنان درحال افزایش است؟
2 | 0
deliberation١١:١٥ - ١٤٠١/٠٦/١٦
• What was the result of your deliberation?
نتیجه فکر و تأمل تو چی بود؟
0 | 0
modify١١:٠٨ - ١٤٠١/٠٦/١٦
• You may need to modify your plans a little.
شاید لازم باشد برنامه هایتان را کمی تغییر دهید.
7 | 1
modify١١:٠٧ - ١٤٠١/٠٦/١٦
• The club members did agree to modify their recruitment policy.
اعضای باشگاه با اصلاح سیاست استخدامی شان مؤافق بودند.
5 | 0
early on٢٣:٤١ - ١٤٠١/٠٦/١٥
• I knew early on that I wasn't going to enjoy it.
از اولش می دانستم که قرار نیست از آن لذتی ببرم.
0 | 0
rancid١١:٠١ - ١٤٠٠/١٢/٠٤
• a rancid taste
طعم ترشیدگی
0 | 0
allocate٠٤:٢٨ - ١٣٩٩/١٢/١٤
• You should allocate the same amount of time to each question.
بهتر است زمان یکسانی را به هر سؤال اختصاص دهید.
16 | 1
draw in١١:٥٨ - ١٣٩٩/٠٧/٠٣
• The days draw in and the mornings get darker.
روزها کوتاه تر می شوند و صبح ها تاریک تر.
23 | 1
in operation١٥:٠٨ - ١٣٩٩/٠٧/٠١
• Part of the new plant is now in operation and remainder will be on stream later this month.
بخشی از این کارخانه در حال حاضر فعال است و باقیمانده در اواخر این ماه به جریان می افتد.
21 | 1
in the bag١٥:٣٨ - ١٣٩٩/٠٦/٢٨
• We're sure to win. The match is in the bag.
مطمئنیم که برنده می شویم. مسابقه در مشتمان است.
41 | 1
lend a hand١٦:٢٦ - ١٣٩٩/٠٦/٢١
• I went over to see if I could lend a hand.
رفتم ببینم می توانم کمک کنم یا نه.
25 | 1
lend a hand١٦:٢٦ - ١٣٩٩/٠٦/٢١
• The neighbours are always willing to lend a hand.
همسایگان همیشه مایل به کمک کردن هستند.
25 | 1
catch١٧:٢٩ - ١٣٩٩/٠٦/١٨
• The police finally caught the killer.
پلیس سرانجام قاتل را دستگیر کرد.
76 | 4