پیشنهاد‌های عباس کریمی دخت (٢٧٢)

بازدید
٣٤٢
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ترسیدن ، tarsidan , خوف و واهمه کردن ، وحشت خفیف ترسیدن torsidan , با تلفظ مذکور ، در گویش شهربابکی به پاره شدن لباس و ریش ریش شدن آن ، حین درگیر شد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تروس ، toroos , ریشه ی این لغت ترسیدن torsidan است ، در گویش شهربابکی بیشتر به پاره شدن البسه در اثر اصطکاک با چیزی یا درگیر شدن با چیزی، بکار می رود ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تبر زین tebar zin , تبر زینت داده شده ، تبر کوچکی و زیبایی که درویشان در دست می گرفتند ، روی تبر نقوش وکلماتی کنده کاری شده بود وکار تبر انجام نمی دا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمله shomleh , شالی که درویشان بر کلاه وهم بر کمر می بندند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

شمره ، shomreh , در شمار ، در شمار آوردن ، در زمره، در زمره بودن ، در شمره ی اهل ریا ، ما رانبودی جای پا ، تا گفته ام هو یاعلی ، واردشدم دراولیا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

لطفا اصلاح شود، شمله ای بر کمر بسته وکلاه درویشی بر سر شمله دروبشی برآن بسته، هویاعلی گویان در کوچه وبازار می گشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کشکول cash cool , ظرفی مشابه کاسه ی لاکپشت، که وارونه وار ان را با زنجیر باریک که بدا متصل کرده بودند، درویشان بر سر دوش می اویختند وتبر زین در دست م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

صفه sofeh , در شهربابک قدیم به بخشی از منازل خشت وگلی گفته می شد که که ایوان خانه بود، و سقف ضربی هلالی داشت ، سقف ان بلند تر از سقف اتاق ها بود واز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ملال melaal , اندوه وغمی که اندک باشد، در نامه های قدیم می نوشتند ملالی صورت پذیر نیست جز دوری از شما ، ملال با همین تلفظ در گویش شهربابکی به معنی مژ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تل انبار ، tal anbar , تا به معنی تپه است وانبار به معنی جای ذخیره است ، در گویش شهر بابکی ، بر روی هم ریختن چیزی تا شبیه یک تپه شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پالون paaloon , در گویش شهر بابکی به پالان ، پالون گفته می شود ، که همان جل خر است ، بیا قسمت کنیم مال پدر را ، کلند وتیشه و پالون خر را

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

پالان ، palan , جل خر ، را پالان گویند که بر پشت ان نهند وبر آن سوار شوند ، چنانچه سوار شدن خر لق وبدون پالان موجب زخم شدن نشیمن گاه می شود در شهر با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پلیغ peligh , پلیق ، در گویش شهر بابکی مایعی که مایعی که از گوشه چشم یا له شدن حشرات بیرون آید، رجوع شود به لغت پلقیدن یا لغت پلغیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پلیق ، peligh , پلیغ ، در گویش شهر بابکی ؛ما یعی که از گوشه چشم بیرون آید ، ومایعی که از له ش شدن حشرات بیرون آید رجوع شود به لغت پلقیدن یا لغت پلغیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شید ، درخشنده ، نام دختر ؛ در لغت نانه دهخدا در معتی لغت شهربابک می خوانیم ، تا شود شاد شیده از بهرام ، شهربابک به شیره داد تمام ، کل شهر بابک در زما ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سس soss ، چاشنی غذا ، در گویش شهربابکی به شش ، سس ، سل و پف هم می گویند سس ، sess , گیاهی انگل وزرد رنگ شبیه ماکارونی که به ان درشهربابک گرگاس می گو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

سلیطه ، در گویش شهر بلبکی به زن بد زبان گفته می شود شلیطه در بر خی نقاط سلیته گفته می شود، ضرب المثل شهر بابکی میگه از زن شلیطه وسگ درنده ودیوار پوده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

شلیطه sheliteh , در گویش شهر بابکی به زن بد زبان گفته می شود شطاح شلیته ، در نقاط دیگر سلیطه هم گفته می شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تشتو ، tash too تشت مسی کوچکی که در قدیم در حمام می بردند تا آب کنند وکیسه ی حمام بدان خیس کرده وبر بدن کشند ، در گویش شهر بابکی تشتو نام داشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حصارو ؛ hasaroo دهی است از شهر بابک در استان کرمان ، در مسیر شهربابک به سیر جان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلاک کشو ، kelac kesho , در گویش شهر بابکی به تیر وکمان بچه ها گفته می شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خزونه ؛ khezoo neh ، در گویش شهر بابکی به خزینه گفته می شود ، حمام های قدیم فاقد دوش و دارای یک حوضچه بنام خزونه بودن ، که همه میرفتن توش وخودشون تمی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

قر gorr ، در گویش شهر بابکی به معنی برجسته وبرآمده و هم برجسته وبرآمده کردن می گویند و بیشتر در مورد اندام چشم بکار می رود می گن چشمات قر gorr کن خوب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مر morr ، در گویش شهر بابکی مترادف قر ghorr است وبه معنی اما مر برای گوش وقر برای چشم بکار میرود ، اندام را برای منظوری برجسته کردن وهدف گرفتن ، گرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوشمره ، gooshmoreh، روبروی هم نشتن وشاخه شونه کشیدن به هم ، همنشینی کردن با بزرگان، ضرب المثل شهر بابکی که میگه ، یا مرو با فیل بانان گوشمره ، یا بس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثل شغال ، در گویش شهر بابکی کنایه از لاغری شدن مفرط کسی است . میگن مثل شغال مازندرونی شده یعنی خیلی لاغر شده وگوشت بدنش تکیده ، ور هم خشک شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرم گرفتن garm gereftan , در گویش شهر بابکی یعنی خوش زبانی کردن برای جلب کسی ، ویا رفت آمد برای خواستگاری رو میگن، گرمش بگیرین یعنی ولشون نکنین ، زیا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چلاس ، chelass ، در گویش شهر بابکی به کسی که دلش هوس زیاد داشته و در حسرت مانده باشد می گویند ، دلش چلاس ه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

لوس ، looss، شخصی که سار بازی در میاره ، و با حرف های خنک یا حرکات سبک میخواد خودش رو عزیز کنه ، در گویش شهر بابکی به حیوانی نظیر گربه که با حرکاتی م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ملوس meloos ، ناز ، در گویش شهر بابکی برای گربه ناز ، بکار میرود ، گربه ملوس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش شهر بابکی مصاحب همراه با کلمه مشتری به کار می رود ، به شکل ؛ مصاب مشتری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مصاحب ، mosaheb ، همنشین ودوست ورفیق در داستان های کهن شهر بابکی به معنی مردی بوده که همنشین زن دیگری شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

جیش jish ، سر دادن چور ، این لغت مانند چور برای کودک بکار می رود ، در گویش شهر بابکی مادر به فرزند میگه برو جیش کن بیا بخواب یا میگه برو چورت سرده بی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغار ، te ghaar ، کشمال ، ظرف سفالی که بلندی دیواره آن بلندتر از کشمال است وبرای نگهداری ماست استفاده می شود در حالیکه کشمال برای ساییدن کشک خشک با آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشمال ، cash maal ، تغار ، کشک مال ، ظرف سفالی که دیواره های کوتاه تری از تغار دارد ، این ظرف از طرف داخل وبعضا خارج لعاب دار است ودر آن کشک خشک وآب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پلشوندن polshoondan ، در گویش شهر بابکی به سوزاندن وجز دادن کله پاچه گفته می شود ، بطوریکه در این گویش که فارسی هم هست کلمات سوزاندن وجز دادن بکار نم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پلوشpoloosh ، در گویش شهر بابکی به بوی ناشی از سوزاندن مو گفته می شود ، برای مثال بوی سوزاندن کله پاچه گوسفند ، بوی پولشوندن ، بوی جز دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اول اینکه ؛مطمعن هستم این کلمه در برخی نقاط یزدو فارس بکار می ره که به شهر بابک نزدیک هستند ، ولیمطمعن نیستم در اغلب نقاط استان عزیز خودمون کرمان بکا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

جنب ، janb ، کنار ، پهلو ، مجاور ، جانب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مجری ، mojri ، اجرا کننده مجری mejri ، صندوقچه ، گنجه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جز ، joz ، بجز، غیر از ، به غیر از جز، jez ، جزغاله ، چنز، چنزاله، دنبه برشته جز، jez، به جز در امدن ، طاق شدن طاقت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم وری ، nim veri ، نیم ورکی، سوار شدن یکطرفی به حیوان سواری یا وسیله سواری دیگر نظیر موتور سیکلت است ، به طوری یک پا یکطرف وپای دیگر طرف دیگر نباشد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جز در آمدن ، be jez dar omedan ، تاب وتوان تمام شدن ، صبر وشکیبایی به سر امدن ، اسیر وگرفتار شدن ، به جان امدن ، طاقت طاق شدن ، این لغت در گویش شه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جزع ، jeza e ، ناله و زاری که بدلیل تمام شدن صبر وشکیبایی در شرایط سخت باشد باشد ، فغان کردن ، فریاد کسی که از شرایط ذله شده باشد ، در گویش شهر بابکی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

ذله zelleh، خسته شدن وبه جزع در اومدن ، شدم ذله ز دست کام ناکام ، شده کیسه تهی خالی شده جام، نگاهی کردم از حسرت به اخبار ، ظریفی کو کند امضای بر جام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پاسوز ، paasooz , اسیر وگرفتار، پایبند در زندگی با کسی شدن ، گاهی به اجبار گاهی به ایثار ، در گویش شهر بابکی در مورد زن وشوهر بویژه در مورد زن بکار م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

لپر lappar , ریشه ی لغت لب پر lab par است، لبریز ، برریز، در گویش شهر بابکی به معنی موج زدن یکطرفه مایعی وسر ریز نگهانی در اثر تکان خوردن ظرف است ، ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

لکو ، lokoo , با واو تقصر، در گویش شهر بابکی به معنی بر آمدگی بویژه بر آمدگی ایجا شده در بدن را می گویند ، چند نقطه برجستگی را لک لک lok lok میگویند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جکیدن jekidan , در گویش شهربابکی به جهیدن ، جکیدن می گویند ، بجک bejak یعنی بجه ، این لغت در مورد حشرات هم بکار نی رود , مثلا ملخ هایی جکو jakoo، یعن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوا seva , در گویش شهر بابکی به سه معنی است ، سوا به معنی جدا ، که فعل آن سوا کردن است ، سوا به معنی فردا ، پسوا به معنی پس فرداست ، سوا به معنی غیر ...