اسم با حرف ه - صفحه 3
تابنده و پر حرارت، ( هور = خور = خورشید، داد = داده )، داده ی خورشید، داده خورشید
پسر، دختر
فارسی هوردخت
دختری زیبا چون خورشید، ( هور = خورشید، دخت = دختر )، دختر خورشید، دختر آفتاب، ( به مجاز ) زیبا، ( ه ...
دختر
فارسی هوردیس
زیبا و روشن چون خورشید
دختر
فارسی هوررخ
هورچهر
دختر
فارسی هورزاد
زاده خورشید، ( هور = خورشید، زاد = زاده )، زادهی خورشید، فرزند خورشید، ( به مجاز ) دارای زیبایی و ش ...
پسر، دختر
فارسی هورسان
همانند خورشید، زیبارو، ( هور = خورشید، سان ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی هورشاد
خورشید شاد، آفتاب شادمان، ( هور = خورشید، شاد )، ( به مجاز ) پر حرارت و شاد و خوشحال، ( هور = خورشی ...
پسر، دختر
فارسی هورفر
دارای شأن و شکوه و شوکت فراوان، ( هور = خورشید، فر = شأن و شکوه و شوکت )، آن که دارای شأن و شکوه و ...
پسر
فارسی هورمند
درخشان، ( هور= خورشید، مند ( پسوند دارندگی ) ) دارای درخشندگی و روشنی
پسر
فارسی هورمهر
خورشید، زیباروی مهربان، ( هور = خورشید، مهر= خورشید، مهربانی، محبت و دوستی )، ویژگی کسی که مثل خورش ...
دختر
فارسی هورمک
شبان
پسر
اوستایی، پهلوی هورناز
خورشید زیبا
دختر
فارسی هورنگ
زیبا و خوب رو، ( هو= خوب، رنگ )، رنگ خوب
پسر
فارسی هوروش
درخشان و زیبا چون خورشید، ( هور = خورشید، وش ( پسوند شباهت ) )، مثل خورشید، شبیه آفتاب، ( به مجاز ) ...
دختر
فارسی هوریار
یار و دوست خورشید
پسر
فارسی هوژان
زیرک و یادگیر
دختر
کردی هوژین
آموختن، آموختن ( نگارش کردی
دختر
کردی هوسکر
شنزار، کویر ( نگارش کردی
پسر
کردی هوشدار
هوشیار، باهوش، ( = هوشیار )
پسر
فارسی هوفریا
شخص خوب، جذاب، دلپذیر و گیرا، ( هو= خوب، فریا= خجسته، شکوهمند، دلپذیر، گیرا )، شخص خوب و دارای اقبا ...
دختر
فارسی هوگر
انس گرفتن، عادت کردن، عادت کردن ( نگارش کردی
پسر
کردی هوگون
خوب گون، ممتاز، رنگارنگ
دختر
فارسی هولان
چوگان بازی ( نگارش کردی
پسر
کردی هوما
مرغ سعادت، فرخنده، فرخنده ( نگارش کردی
دختر
کردی هومایا
مادر کائنات
دختر
اوستایی هونامیک
نیک نامی، خوش نامی
دختر
فارسی هونراوه
کنایةاز کلام منظوم ( نگارش کردی
دختر
کردی هونیاک
از نژاد خوبان، پهلوی با اصل و نسب
پسر
فارسی هویاد
نگهبان نیکی
پسر
فارسی هی را
فراخ، وسیع، وسیع ( نگارش کردی
پسر
کردی هیبا
هدیه خداوند
دختر
عربی هیتا
خورشید
دختر
فارسی
کهکشانی هیتاسب
از فرماندهان داریوش اول
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هیدارا
لقب حضرت علی ( ع )
پسر
لاتین هیدخت
دختر ناهید
دختر
فارسی هیرساد
خورشید پاک
پسر
فارسی هیرمان
به یاد ماندنی
پسر
لری هیرود
نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام یکی از پادشاهان پارت ( اشکانی ) ...
پسر
فارسی هیژان
لایق و سزاوار، ارزیدن، جنبیدن ( نگارش کردی
دختر
کردی هیشنگ
هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
پسر
فارسی هیشو
از شخصیتهای شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هیلما
ماه بور، طلایی رنگ
دختر
لری هیلمی
دختری با موهای بور
دختر
لری هیلناز
دختر نازدار مو بور
دختر
لری هینان
آوردن، آوردن ( نگارش کردی
دختر
کردی هیواد
وطن، سرزمین، کشور
پسر
فارسی هابیل
عرب از عبری نفس یا بخار، نام پسر آدم ( ع )، ( عبری ) به معنی ' نفس یا بخار '، ( در اعلام ) به نقل ا ...
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی هادان
معرب از عبری نام پدر ساوه همسر ابراهیم ( ع )
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی هارا
کوهستان
دختر
عبری هاران
کوه نشین، برادر ابراهیم ( ع )، معرب از عبری
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی هارپاک
نام وزیر آستیاژ، آخرین پادشاه ماد، ( = هارپاگ، هارپاگوس ) ( اَعلام ) نام خویشاوند و وزیر آستیاک که ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هارولد
حکمران ارتش
پسر
لاتین هامر
ابر باران زا
پسر
عربی هامرز
نام سردار ساسانی، ( اَعلام ) از سرداران دوره ی ساسانی است، که از سرانِ سپاهِ انوشیروان و پرویز پسر ...
پسر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن هامن
هامون
پسر
فارسی هامین
تابستان
پسر
پهلوی، اوستایی هانه
چشمه، تحریک، اینک، اینها، اینهاشان
دختر
کردی هانو
یاری دهنده
پسر
کردی هانیبال
لاتینی از، نام سردار مشهور کارتاژ که با لشکر روم جنگید
پسر
فنیقی هانیس
چشمه
دختر
کردی هاوش
امت و پیروان یک پیغمبر، امت، پیروان یک پیامبر
پسر
پهلوی، اوستایی، فارسی هاووش
امت، پیروان یک پیامبر
پسر
اوستایی، پهلوی، فارسی هایدی
سریع و چابک
دختر
ترکی هاینا
پادشاه
دختر
یونانی هایکو
سبکی ژاپنی از شعر کوتاه در سه مصرع
پسر
لاتین هترا
محیط بسته
پسر
لاتین هدا
هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست، هدی، هدایت کردن
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی هدسه
همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش ( مردخای ) جزء آثار باستانی همدان ...
دختر
عبری
تاریخی و کهن هرمان
نام یکی از پادشاهان یونانی
پسر
یونانی هرمزان
منسوب به هرمز، ( هرمز، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) هرمزان: [قرن اول هجری] فرماندار خوزستان در ز ...
پسر
فارسی هرمس
فرستاده خدایان، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا
پسر
یونانی
تاریخی و کهن هرمیس
شیر یا کرگدن
دختر
عربی هرمینا
سفر، حرکت، سفر حرکت
دختر
اوستایی، پهلوی هرمیون
نام همسر سردار اساطیری یونان
دختر
یونانی
تاریخی و کهن هرنگ
آرامش و قوت قلب
پسر
لری هزاره
از شخصیتهای شاهنامه، لقب کوت از سرداران رومی سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هزبر
هژبر، شیر
پسر
فارسی هلاله
گلی زرد رنگ خوشبو، آلالة، جارزدن، با خبر ساختن ( نگارش کردی
دختر
کردی
گل هلاکو
نام پسر تولوی و نوه چنگیزخان مغول
پسر
مغولی
تاریخی و کهن هلمت
حمله، هجوم ( نگارش کردی
پسر
کردی هلموت
کنایه از کوهی که صعود به آن دشوار است ( نگارش کردی
پسر
کردی هلو
عقاب ( نگارش کردی
پسر
کردی هلکو
کوه کوچک، تپه، کوةکوچک، تپه ( نگارش کردی
پسر
کردی هلکوت
فرصت، وقت ( نگارش کردی
پسر
کردی هلینا
روشنایی، نور، هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا ب ...
دختر
یونانی هلیوس
هلیون، خورشید
پسر
عبری هلیون
خورشید، هلیوس
دختر
عبری همایون بخت
خوشبخت، خجسته بخت، کامیاب
دختر
فارسی همایون چهر
خوشروی، خوش سیما و زیبا
دختر
فارسی همیشه بهار
گیاهی زینتی یا خودرو با گلهای زرد یا نارنجی که در تمام مدت سال دیده می شود
دختر
فارسی هناو
زهره، شجاعت، شجاعت ( نگارش کردی
دختر
کردی هنی
گوارا، خوب، خوش
پسر
عربی هوار
قشلاق، خیمةسلطان در قشلاق ( نگارش کردی
پسر
کردی هوبر
دربردارنده نیکی، نام میرآخور داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن هوتخش
صنعت گر ( نگارش کردی
پسر
کردی هوتس
نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، به ضم ت، آتوسا، همسر داریوش و مادر خشایارشا
دختر
فارسی
تاریخی و کهن هوتک
نام روستایی در نزدیکی کرمان
پسر
فارسی هود
نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم
پسر
عربی هورتن
آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد
دختر
فارسی هورخش
آفتاب عالم تاب، ( هو = خوب، رخش، رخشان ) روی هم به معنی «نیک روشن» که صفتی است برای آفتاب، ( هو = ه ...
دختر
فارسی