اسم با حرف ا - صفحه 6

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

ارجان/arjān/

محل سکونت آریاها، نام قدیم بهبهان، ( = ارگان )، آریاگان، ( اعلام ) نام قدیم بهبهان که آریاگان و ارگ ...


پسر

فارسی
امیرشهریار/a.-šahr(i)yār/

ترکیب دو اسم امیر و شهریار ( فرمانروا و بزرگ شهر )، از نام های مرکب، ی امیر و شهریار


پسر

فارسی، عربی
آیدان/āydān/

دختری مانند ماه، زیبا رو، مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهره اش همچون ماه زیباست


دختر

ترکی

کهکشانی
امیر یحیی/a.-yahyā/

ترکیب دو اسم امیر و یحیی ( فرمانروا و تعمید دهنده )، از نام های مرکب، امیر و یحیی


پسر

عربی، عبری

مذهبی و قرآنی
امیرآراد/a.-ārād/

ترکیب دو اسم امیر و آراد ( فرمانروا و بخشنده )، از نام های مرکب، ه امیر و آراد


پسر

فارسی، عربی
آیدیس/āydis/

به زیبایی و تابندگی ماه، ( آی= ماه، دیس ( پسوند شباهت ) )، شبیه به ماه، مانند ماه، ( به مجاز ) زیبا ...


دختر

ترکی، فارسی

طبیعت
ابتهال/ebtehāl/

با ناله و زاری دعا کردن


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
آریانه/āriyāne/

زن آریایی، نام ایران به شکل کهن که «ایریانه» و «آریانه» ( یعنی آریایی ها ) نامیده می شده


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آرنا/ārnā/

نهر و رودخانه، نام روستایی در نزدیکی نقده


دختر، پسر

ترکی، فارسی

طبیعت
ایلشن/il šan/

منسوب به الشن، شادی بخش ایل، رهبر، ( = الشن )، ( اِلشن


پسر

ترکی
احمدطاها/a.-tāhā/

ترکیب دو اسم احمد و طاها ( پسندیده تر و نام پیامبر اسلام )، از نام های مرکب، ( احمد و طاها ( طه )


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
ایرمان/irmān/

مهمان، ( در قدیم )، پیشوای دینی، مهمان یا مهمان ناخوانده، ( به مجاز ) دنیا


پسر

فارسی
امیرحجت/a.-hojjat/

ترکیب دو اسم امیر و حجت ( فرمانروا و پیشوا )، از نام های مرکب، ه امیر و حجت


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
امینا/aminā/

زن درستکار، ( مرکب از امین، الف اسم ساز ) زن درستکار، امین ( عربی ) + ا ( فارسی ) مورد اعتماد، امین


دختر، پسر

فارسی، عربی
ارجاسب/arjāsb/

دارنده ی اسب با ارزش، دارنده ی اسب پر بها و با ارزش، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پادشاه اساطیری توران ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
امیرجعفر/a.-jaefar/

ترکیب دو اسم امیر و جعفر ( فرمانروا و رود )، از نام های مرکب، ه امیر و جعفر


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
آپامه/āpāme/

خوش رنگ، ( اَعلام ) نام دختر «شپی تارمن» سردار ایرانی که سلکوس به فرمان اسکندر با وی ( آپامه ) ازدو ...


دختر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
آریابد/āriyābod/

رئیس قوم آریایی، ( آریا، بُد/، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، مهتر و بزرگ قوم آریائی، نگهبان نژاد ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
امیرشهاب/a.-ša(e)hāb/

ترکیب دو اسم امیر و شهاب ( فرمانروا و پاره ای از آتش )، از نام های مرکب، ی امیر و شهاب


پسر

عربی
آلتین/āltin/

طلا، زرین، آلتنای، زر، طلای ناب


دختر

ترکی
آنلی/ānli/

بافهم، باشعور، فهمیده


دختر

ترکی
امیربهرام/a.-bahrām/

ترکیب دو اسم امیر و بهرام ( فرمانروا و پیروزمند )، از نام های مرکب، ه امیر و بهرام


پسر

فارسی، عربی
آذرخش/āzaraxš/

صاعقه، برق، نام نهمین روز از ماه آذر، [آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفته اند]، [این واژه تصحیفِ «آذرجشن» ...


دختر، پسر

فارسی
امیربردیا/a.-bardiyā/

ترکیب دو اسم امیر و بردیا ( پادشاه و برازنده )، از نام های مرکب، امیر و بردیا


پسر

فارسی، عربی
الیاد/elyād/

یاد ایل، ( ترکی ـ فارسی ) ( = ایلیاد )، ایلیاد، ال ( ترکی ) + یاد ( فارسی )، ایلیاد به یاد ایل


پسر

ترکی، فارسی
امیرمهبد/a.-mahbod/

ترکیب دو اسم امیر و مهبد ( فرمانروا و نگهدارنده ماه )، از نام های مرکب، امیر و مهبد


پسر

فارسی، عربی
امین الدین/aminoddin/

امانت دار دین، آن که در دین امانت نگاه دارد، هر کسی که دین خدا را چنان که هست به مردم بیاموزد، ( در ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
آرتیمس/ārtimes/

منسوب به آرتمیس، گوینده ی راستی، ( = آرتِمیس ؟ )، ( آرتِمیس


دختر

یونانی
امیراعلا/a.-aelā/

ترکیب دو اسم امیر و اعلا ( فرمانروا و برتر )، از نام های مرکب، ه امیر و اَعلا


پسر

عربی
امیرهومن/a.-homan/

ترکیب دو اسم امیر و هومن ( فرمانروا و نیک اندیش )، امیر نیک اندیش، حاکم و فرمانروایی که دارای فکر و ...


پسر

فارسی، عربی
آیتین/āy tin/

گوشه و کنار ماه، زیبا رو، گوشه و لبه ی ماه، ( به مجاز ) پاره ماه


دختر

ترکی

کهکشانی
امیربابک/a.-bābak/

ترکیب دو اسم امیر و بابک ( پادشاه و استوار )، از نام های مرکب، ه امیر و بابک


پسر

فارسی، عربی
امیرآرتا/a.-ārtā/

ترکیب دو اسم امیر و آرتا ( پادشاه و مقدس )، امیر درست کردار و راست گفتار، پادشاه و حاکمِ پاک و مقدس


پسر

فارسی، عربی
امیربهزاد/a.-behzād/

ترکیب دو اسم امیر و بهزاد ( پادشاه و نیک نژاد )، امیر نیکوتبار، پادشاه نیک نژاد، حاکم و سردار نیکوز ...


پسر

فارسی، عربی
آنوش/ānuš/

بی مرگ، جاوید، جاویدان، از پایتختهای قدیم ارمنستان


پسر، دختر

ارمنی
آتمین/ātmin/

اسب سوار، [البته در برخی از گویش های زبان ترکی مفهوم اسب سوار را به ذهن متبادر می کند گو اینکه معنا ...


پسر

ترکی
امیرسلیمان/a.-soleymān/

ترکیب دو اسم امیر و سلیمان ( پادشاه و پر از سلامتی )، از نام های مرکب، ی امیر و سلیمان


پسر

عربی، عبری

مذهبی و قرآنی
امیرکوروش/a.-kuroš/

ترکیب دو اسم امیر و کوروش ( فرمانروا و خورشید )، از نام های مرکب، امیر و کوروش


پسر

فارسی، عربی
آرشن/āršan/

مردانه، ( ایرانی باستان، aršan ) مردانه


پسر

ترکی

تاریخی و کهن
الحان/alhān/

آوازهای خوش، ( جمع لحن )، آوازها، آهنگ ها، نغمه های دلکش، صداهای موزون و خوشایندی که انسان یا بعضی ...


دختر

عربی
اسرار/asrār/

رازها


دختر

عربی
ایمانا/imānā/

منسوب به ایمان، باور، اعتقاد، ( ایمان، ا ( پسوند نسبت ) )، م ایمان


دختر

فارسی، عربی
آرمیتی/ārmiti/

فروتنی، پاک، محبت و الهه زمین، ( = آرمئیتی )، ( در اساطیر ) ( آرمیتی/آرمئیتی/آرمییتی= اسپندارمذ ) ی ...


دختر

اوستایی
امیرعدنان/a.-adnān/

ترکیب دو اسم امیر و عدنان ( فرمانروا و نام یک از اجداد پیامبر اسلام )، از نام های مرکب، امیر و عدنان


پسر

عربی
اوریا/oriyā/

شعله خداوند، نام مردی یهودی در زمان داوود ( ع ) که از فرماندهان سپاه بود، ( = عوریا ) شعله ی خدا، ( ...


پسر

عبری
امیرساسان/a.-sāsān/

ترکیب دو اسم امیر و ساسان ( فرمانروا و خلوت نشین )، از نام های مرکب، ی امیر و ساسان


پسر

فارسی، عربی
آیتان/āy tān/

مانند ماه، زیبارو


دختر

ترکی
ارتا/artā/

مقدس، پاک، راستی، درستی


دختر، پسر

اوستایی، فارسی
اورمان/orāmān/

جنگل، اشکال و زحمت و رنج، ( اَعلام ) ) نام منطقه ای از کردستان ایران [اورامان] که از طرف شرق متصل ا ...


پسر

فارسی
آیرا/āyrā/

ممتاز و برجسته، جدا، سوا، دیگری


دختر

ترکی
امیرنیکان/a.-nikān/

ترکیب دو اسم امیر و نیکان ( فرمانروا و نیکو )، از نام های مرکب، امیر و نیکان


پسر

فارسی، عربی
ازل/azal/

زمان بی پایان، ابتدا نداشتن، بی آغازی، قَدَم مقابلِ ابد، زمانی که از آن ابتدا نباشد، ( در فلسفه ) ا ...


دختر

عربی
ارسن/arsan/

مجلس، بزم، انجمن، مجمع، محفل، مجلس بزم، ( در پهلوی ) ( آرسن، ārasan ) انجمن، به فتح الف و سین


پسر

اوستایی، پهلوی
آزرم/āzarm/

داد، انصاف، شرم، حیا، لطف، ( در قدیم ) ملایمت، مهربانی، ارج و قرب، ارزش و احترام، آسودگی، آسایش، شر ...


دختر

اوستایی، فارسی
اریس/eris/

زیرک، هوشیار، کشاورز، برزگر، امیر، رئیس، امیر رئیس


پسر

عربی، فارسی
امیراحتشام/a.-ehtešām/

ترکیب دو اسم امیر و احتشام ( فرمانروا و شکوه )، امیری که دارای حشمت، شکوه، شأن و شوکت است


پسر

عربی
آدین/ādin/

آذین، آرایش هایی که در نوروز یا هنگام ورود پادشاهان و جشن های بزرگ در کوی و برزن و راه ها انجام می ...


پسر

فارسی
امیرآرش/a.-āraš/

ترکیب دو اسم امیر و آرش ( فرمانروا و درخشنده )، از نام های مرکب، ه امیر و آرش


پسر

فارسی، عربی
امیمه/omaimah/

مادر کوچک و مهربان، ( مصغر ام یا امَه )، ( اعلام ) ) امَیمَه بنت رقَیقَه، خواهر خدیجه ام المؤمنین و ...


دختر

عربی
آرمند/ārmand/

آرام گیرنده


پسر

فارسی
آشنا/āš (e) nā/

دوست و رفیق، شناسنده، آگاه به چیزی یا امری، عاشق، دلداده، دوست و رفیق مقابل بیگانه و غریب، دوست، رف ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آریام/āriyām/

دارای نیروی آریایی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
امیرمهراد/a.-mehrād/

ترکیب دو اسم امیر و مهراد ( فرمانروا و جوانمرد بزرگ )، از نام های مرکب، امیر و مِهراد


پسر

فارسی، عربی
امیرفربد/a.-farba(o)d/

ترکیب دو اسم امیر و فربد ( فرمانروا و شکوهمند )، از نام های مرکب، ) امیر و فَربد


پسر

فارسی، عربی
ایوا/eivā/

پناه دادن به کسی، پناه و جای دادن کسی را


دختر

عربی
آرات/ārāt/

شجاع، دلیر، جسور، جَسور


پسر

ترکی
آهنگ/āhang/

قطعه موسیقی، اراده، قصد، عزم، نیت، اندیشه، خرد، صوت، سیما، قیافه، ( در موسیقی ) لحن، ملودی، قطعه ی ...


دختر

فارسی

هنری
اردا/ardā/

نام موبدی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی، اَرتا، مقدس، ( اَعلام ) فرزند هیستاسب هخامنشی


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
استاتیرا/estātirā/

نام همسر و دختر داریوش سوم، نام همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) ) نام زن داریوش سوم، ) ن ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آذین دخت/āzin doxt/

دختری که وجودش موجب آرایش و ارج بستگانش است، ( آذین، دخت = دختر )، زیب و زینت دختران، کنایه از دختر ...


دختر

فارسی
احمد یاسین/a.-yāsin/

ترکیب دو اسم احمد و یاسین ( ستوده تر و نام سی و ششمین سوره قرآن مجید )، از نام های مرکب، ا احمد و ی ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
اوختای/okhtāy/

نظیر تیر، همتای پیکان، لنگه و تای ناوک و تیر، تیروش


پسر

ترکی، مغولی
اوراز/o(w)rāz/

قله، فراز، بالا


پسر

فارسی
امیررسول/a.-rasul/

ترکیب دو اسم امیر و رسول ( فرمانروا و پیغمیر )، از نام های مرکب، ی امیر و رسول


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
اهدا/ehdā/

هدیه دادن، دادن یا فرستادن چیزی به کسی به عنوان تحفه


دختر

عربی
آرام دخت/ā.-doxt/

دختر آرام و سازگار، ( آرام، دخت = دختر )، دختری که در زندگی با همه چیز مدارا کند، دختر آرام دختر سا ...


دختر

فارسی
امیر عادل/a.-ādel/

ترکیب دو اسم امیر و عادل ( فرمانروا و دادگر )، از نام های مرکب، ی امیر و عادل


پسر

عربی
افق/ofoq/

خطی که در محل تقاطع زمین و آسمان به نظر می رسد، ( در جغرافیا ) خطی که به نظر می رسد در محل تقاطع زم ...


دختر

عربی

طبیعت
امیرمعین/a.-mo‛in/

ترکیب دو اسم امیر و معین ( فرمانروا و یاریگر )، از نام های مرکب، امیر و معین


پسر

عربی
امیرفرشاد/a.-faršād/

ترکیب دو اسم امیر و فرشاد ( فرمانروا و شادمان )، از نام های مرکب، امیر و فرشاد


پسر

فارسی، عربی
ارین/arin/

شادی، شادان شدن، به وجد آمدن، وجد آمدن، به فتح الف


دختر

عربی
ائلمان/elman/

سنبل کشور و ملت، مانند مردم


پسر

ترکی
ائلوین/elvin/

سرآمد و بزرگ ایل و خاندان


پسر

ترکی
آئیریا

ایرج


پسر

اوستایی، پهلوی
ائیریا

ایرج، خوش چهره و زیبا مانند آفتاب


پسر

اوستایی، پهلوی، فارسی
آب ناهید/ab-nahid/

نام زنی در منظومه ویس و رامین


دختر

فارسی
آباریس/abaris/

موبد معروف دوره هخامنشی


پسر

فارسی
آباغان/abağan/

عالیجناب، نجیب زاده، کبیر


پسر

ترکی
آباگران/aba gran/

نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی‏‎، ‎‏ نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی‏‎


پسر

فارسی
ابالفضل

ابوالفضل، خداوند هنر، صاحب فضل، لغت برادر امام حسین و قهرمان و علمدار قافله کربلا، ایشان به سلطان ا ...


پسر

عربی
آبان آسا

مانند آبان‎، آبان ماه تغییر آب و هوا است و آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد


دختر

فارسی
آبان داد

داده آبان، متولد شده در ماه آبان


دختر، پسر

فارسی
آبان دخت/ābān doxt/

دختری که در آبان به دنیا آمده، دختر آبان، نام همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی، آبان، ( اَعلام ) نام ...


دختر

فارسی
آبان دیس/aban-dis/

مانند آبان


دختر

فارسی
آبان زاد

زاده آبان کسی که در آبان متولد شده است


پسر

فارسی
آبان سا/aban-sa/

مانند آبان


دختر

فارسی
آبان سار

مانند آبان


دختر، پسر

فارسی
آبان فام

به رنگ آبان کسی که رنگ چهره اش زرد است


دختر

فارسی
آبان مهر/aban-mehr/

ترکیب دو اسم آبان و مهر ( نام فرشته نگهبان آب و مهربانی )، آن که محبت او چون فرشته آبان است


دختر

فارسی
آبان یاد

نام یکی از درباریان یزدگرد سوم پادشاه ساسانی، این نام روی کودکانی با رنگ پوست سرخ و سفید گذاشته می ...


دختر، پسر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر